حصر تئاتر شهر، نزاع بر سر عرصه عمومی
زمستان 1402 به نشستی در موزه تصاویر معاصر دعوت شدم تا در میزگردی چهارنفره، با حضور رضا کیانیان، شهرام گیلآبادی و مدیر وقت تئاتر شهر درباره طرح محصورسازی تئاتر شهر گفتوگو کنیم. تا پیش از جلسه، گمان میبردم در نقد حصر تئاتر شهر از فضای باز پیرامونی، تنها خواهم بود، اما محتوای نشست به شکل غیرمنتظرهای پیش رفت.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
زمستان 1402 به نشستی در موزه تصاویر معاصر دعوت شدم تا در میزگردی چهارنفره، با حضور رضا کیانیان، شهرام گیلآبادی و مدیر وقت تئاتر شهر درباره طرح محصورسازی تئاتر شهر گفتوگو کنیم. تا پیش از جلسه، گمان میبردم در نقد حصر تئاتر شهر از فضای باز پیرامونی، تنها خواهم بود، اما محتوای نشست به شکل غیرمنتظرهای پیش رفت. با وجود تبلیغات وسیعی که منتشر میشد و میگفت «همه» اهالی تئاتر خواهان محصورسازی تئاتر شهر هستند، در آن نشست دیدم که چنین نیست. با آقایان کیانیان و گیلآبادی دیدگاهی مشابه و نزدیک داشتیم و تنها شخصی که در دفاع از طرح محصورسازی تئاتر شهر از انواع و اقسام توجیهات بهره میبرد، مدیر وقت تئاتر شهر و منصوب وزارت ارشاد بود. تلاش برای محصورسازی تئاتر شهر، ماجرای تازهای نبود؛ اما اولین مواجهه من با طرح حصارکشی تئاتر شهر، در حوالی سالهای 98 و 99 و در دوران حضورم در شورای شهر تهران بود؛ وقتی شهردار وقت منطقه 11، آقای مهندس آبادیان و نماینده شرکت توسعه فضاهای فرهنگی به دفترم در شورا آمدند تا در رابطه با عملیاتیشدن این ایده که از سالهای قبل گهگاه مطرح بوده است، گفتوگو و تبادل نظر کنیم. در نهایت، به دلیل مخالفت فعال ما در شورای شهر با این طرح، تا پایان دوره شورای پنجم تهران این کار دنبال نشد. در دیماه 1402، در مراسمی با حضور وزیر فرهنگ دولت وقت، کلنگ طرحی با نام اجرای حریم تئاتر شهر بر زمین کوبیده شد و در توجیه و توضیح این طرح، به موضوعاتی نظیر حفاظت بنای تئاتر شهر و ساماندهی محوطه پیرامونی آن اشاره شد. مجموعه دلایل و توجیهاتی برای این اقدام مطرح بود ازجمله: نابسامانی فضا، حضور بدون نظم و قاعده دستفروشان، تجمع معتادان بهویژه بعد از تاریکی هوا، عدم امنیت برای هنرمندان و هنردوستان و در نهایت آسیب به بنا و اقداماتی نظیر سرقت برخی از اجزای نمای بیرونی این بنای ارزشمند میراثی و آسیبهای دیگر به آن. هر بار نیز منتقدان محصورسازی، ضمن ارائه راهکارهای روشن به این موارد پاسخ گفتهاند. در آن مقطع، در بستری از اعتراضات و انتقادات به اقدام، در هماهنگی میان شهرداری و شورای شهر تهران و وزارت ارشاد و نیز چراغ سبز وزارت میراث فرهنگی، طرح محصورسازی تئاتر شهر آغاز شد و اکنون با گذشت نزدیک به دو ماه، طرحی که به گفته حضرات قرار بود صرفا اجرای دیوارنردهای در پیرامون بنای تئاتر شهر باشد، این محوطه را به کارگاهی تبدیل کرده است که کمتر کسی میتواند از آینده و سرنوشت آن باخبر شود. از آنچه درباره مخالفت ما در شورای پنجم با محصورسازی تئاتر شهر نوشتم، ممکن است کسانی که این سطور را میخوانند، با پرسشی در ذهن مواجه شوند؛ آیا اعضای شورای شهر که قاعدتا باید به امور راهبردی-سیاستی در مدیریت شهری بپردازند، وقت خود را صرف طرحهایی در حد و اندازه حصارکشی یک محوطه میکنند؟ چرا محصورسازی تئاتر شهر را باید بهعنوان یک مسئله شهری بررسی کرد؟ چرا این موضوع اهمیت دارد؟ پاسخ اینجاست که به گمان من، محصورسازی تئاتر شهر، گرانیگاه و مرکز ثقل چند فاکتور شایان توجه است که برهمکنش آنها، این موضوع میانمقیاس به لحاظ فیزیکی را به موضوعی بزرگمقیاس در حوزه فرهنگی و اجتماعی تبدیل میکند. به این گزارهها توجه کنیم:
گرانیگاه فرهنگی تهران
وقتی از تئاتر شهر صحبت میکنیم، تنها از ساختمانی با چند سالن تئاتر صحبت نمیکنیم؛ از مرکز ثقل و قلب فرهنگی تهران صحبت میکنیم و از گسترهای که بنای ارجمند تئاتر شهر، بخشی تفکیکناپذیر از آن است. اگر در نقشه یا عکس هوایی تهران، به محل قرارگیری ساختمان تئاتر شهر و میدانگاه آن دقت کنیم، پیداست که این بنا در تقاطع مهمترین و طولانیترین محورهای شمالی-جنوبی (محور ولیعصر) و شرقی-غربی (محور دماوند - انقلاب- آزادی) قرار دارد. میتوان گفت این محل، مرکزیترین نقطه شهر تهران است و محل تقاطع دو خیابان مهم این شهر. خیابان ولیعصر که بارها بهعنوان یکی از پروندههای مطرح برای ثبت جهانی در فهرست یونسکو مدنظر بوده است و ویژگیهای طبیعی و تاریخی آن از سوی دیگر و خیابان انقلاب، بهعنوان مهمترین محور شرقی-غربی شهر تهران که بعضا بهعنوان مرز تهران شمالی و تهران جنوبی از آن تعبیر میشود، در تقاطع خود، پذیرای گستره پیوستهای شدهاند که یکی از نقاط درخشان آن، ساختمان تئاتر شهر است و همواره در سالهای گذشته، در پیوستگی با پیرامون معنا یافته است. این گرانیگاه، در مجاورت دانشگاهها، مؤسسات فرهنگی و هنری، پهنه رودکی، سینماها، کافهها، کتابفروشیها، گالریها و بسیاری مراکز حضور مردم است. بنابراین وقتی از تئاتر شهر صحبت میکنیم، تنها از ساختمانی با چند سالن تئاتر صحبت نمیکنیم.
میراث معماری برای همگان
نگار منصوری، یکی از پژوهشگران جوان و برجسته معماری معاصر ایران، درباره معماری این بنا مینویسد: «این بنا در دورهای پا به عرصه وجود گذاشت که بیم تغییر معماری سنتی و دغدغه گذشته (بحران هویت) در جامعه ایران آغاز شده بود. نوعی نوستالژی و حسرت در میان معماران و هنرمندان به فرهنگ سنتی ایران به وجود آمده بود که امیرعلی سردارافخمی با وجود آنکه گرایشی به معماری سنتگرا نداشت، ولی در طراحی بنای تئاتر شهر، رویکردی تاریخی، منطبق با جریان هنر و معماری روز را برگزید. بنایی که در آن با فناوری نوین آن زمان توانست به شکل و روح معماری گذشته ایران ارجاعاتی داشته باشد و از هنر و میراث معماری ایران به بهترین نحو الهام بگیرد. سردارافخمی در بنای تئاتر شهر با طراحی بنایی با ابعاد عظیم و فرم خاص مدور، آن را به یک نشانه شهری شاخص تبدیل کرد... . این بنا در کنج جنوبی عرصه مجموعه به نحوی جانمایی شده است که حجم مجسمهگون آن روی صفحهای مدور، آن را از پارک دور و به خیابان ولیعصر و فضای شهری پیرامون آن نزدیک کرده است. این جانمایی موجب شده تا صحنی وسیع در مقابل ورودی اصلی (شمالی) آن پدید آید که بر اهمیت فرمی و فضایی بنا افزوده است. معمار با نگاهی به کافه شهرداری سابق، حجم استوانهای عظیم بنا را به نحوی جانمایی کرده که از همه جوانب باز و قابل رؤیت باشد که فرمی نشانهای به آن بخشیده است». این توضیحات از این جنبه شایان توجه است که بدانیم وقتی از تئاتر شهر صحبت میکنیم، تنها از یک ساختمان با مجموعهای از سالنهای تئاتر حرف نمیزنیم؛ از یک اثر معماری برجسته شهری هم صحبت میکنیم که به همگان تعلق دارد. اثری که بهویژه با ثبت در فهرست ملی ایران در سازمان میراث فرهنگی، بهعنوان بخشی از میراث ملی ما ایرانیان نیز شناخته شده است. وقتی از تئاتر شهر صحبت میکنیم، از میراث فرهنگی و یک بنای ثبتشده در فهرست ملی نیز صحبت میکنیم که به همه مردمان تعلق دارد.
نزاع بر سر عرصه عمومی
وقتی از تئاتر شهر صحبت میکنیم، تنها از تئاتر شهر حرف نمیزنیم؛ از عرصه عمومی صحبت میکنیم. محوطه تئاتر شهر و پارک دانشجو، به دلیل موقعیت جغرافیایی و فرهنگی-اجتماعی خود، بخش مهمی از عرصه عمومی شهر تهران است. عرصه عمومی چیست؟ عرصه عمومی جایی است که متعلق به همه شهروندان است؛ جایی که میتوان آزادانه به آنجا رفت و از آن بهرهمند شد. جایی است که در تملک فرد یا گروهی نیست؛ خصوصی نیست، اختصاصی نیست. از این منظر، به همان میزان که شهری فضاهای جمعی شهری و عرصههای عمومی خود را پاس بدارد و از آنها پاسداری کند، میتوان آن را شهری مردممدار، دموکراتیک و شهری برای همگان دانست. گفته میشود که در طراحی اولیه تئاتر شهر، این ساختمان همچون بنای تالار وحدت یا موزه سینما محصور بوده است. این سخن صحیح است، اما همه ماجرا نیست. بیش از پنج دهه قبل، چنین حصاری پیرامون بنای تئاتر شهر پیشبینی شده بود. این سخن اگرچه صحیح است، اما در مقام استدلال یا توجیه محصورسازی امروزین این مجموعه، نشانی نادرستی است. محوطه پیرامون تئاتر شهر و چهارراه ولیعصر بهتدریج و طی چند دهه اخیر به یک عرصه همگانی شهری پراهمیت و دارای ظرفیتهای گسترده تبدیل شده است. حتی میتوان گفت در آن زمان هنوز موضوع فضای عمومی شهری به شکل امروزی وارد ادبیات شهری ما نشده بود. بهتدریج در اطراف آن محل کافهها شکل میگیرد، مراکز فرهنگی و هنری بنا میشود، تعداد دانشکدهها و مؤسساتی که در حوزه فرهنگی و هنری فعال هستند، افزایش مییابد و تعداد دانشجویان رشتههای مربوط به هنر و رشتههای مرتبط با موضوعات فرهنگی بیشتر میشود و آنجا کارکردهای دیگری پیدا میکند. یعنی کمکم به یک عرصه عمومی و فضای باز شهری تبدیل میشود. نمیتوان صورتمسئله امروز و کارکرد امروزی این فضا را نادیده گرفت. همسانانگاری کارکرد امروزین محوطه پیرامون تئاتر شهر و کارکرد این محوطه در پنج دهه قبل، بیانگر فقدان درک نسبت به مفهوم فضای عمومی شهری و تحولات آن است. بهعلاوه، باید به این نکته توجه داشت که چهارراه ولیعصر در سالهای اخیر بهطور مدام در معرض تحدید بوده است. در هر نوبت، بخشی از این فضای شهری تحدید شده است. یک بار با احداث زیرگذر، دسترسی عمومی محدود و هدایت شده است، بار دیگر با اجرای نردههای پیرامون پیادهروها این محدودیت ادامه یافته است و اکنون در سومین گام، با حصر تئاتر شهر و محوطه پیرامون آن، تیر دیگری به عرصه عمومی و قلب فرهنگی پایتخت شلیک شده است.
نغمه ناتمام میدانگاه؟
به «نغمه ناتمام میدان»* آزادی گریزی بزنیم. به کنسرت همچنان بیسرانجام همایون شجریان در میدان. این ماجرا بیشباهت به داستان کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی نیست. در آن رویداد نیز شاهد بودیم که چگونه یک فضای عمومی نمادین میتواند به صحنهای برای بیان خواست جمعی تبدیل شود. همانگونه که میدان آزادی هم صحنه بود و هم نماد، تئاتر شهر نیز همین ویژگی دوگانه را دارد. در هر دو مورد، مسئله اصلی «حق بر شهر» و مشارکت مردم در تعریف و استفاده از عرصه عمومی است. وقتی کنسرت همایون از میدان آزادی به استادیوم پیشنهاد شد، مردم نپذیرفتند؛ چراکه مسئله تنها موسیقی نبود، بلکه معنای برگزاری آن در عرصه عمومی بود. در مورد تئاتر شهر نیز دقیقا همین مسئله مطرح است؛ حصارکشی تنها یک اقدام فیزیکی نیست، بلکه دریغکردن حق مردم از عرصه عمومی است. همانگونه که در تحلیل کنسرت میدان آزادی اشاره شد، این فضاها «متون شهری» هستند که هر نسل به فراخور زمانه خود، بر صفحه آنها مینویسد. محصورسازی تئاتر شهر، همچون لغو کنسرت میدان آزادی، محرومکردن شهروندان از حق نوشتن بر صفحه شهرشان است. این دو واقعه نشان میدهند که نزاع بر سر عرصه عمومی، نزاعی بنیادین در شهر امروز ایران است.
در نهایت؛ سخنی با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
به رسمیت شناختن حق شهروندان بر شهر، در طراحی و برنامهریزی اقدامی همچون برگزاری کنسرت همایون در میدان آزادی از یک سو و محصورسازی عرصه عمومی تئاتر شهر در گرانیگاه فرهنگی تهران یعنی چهارراه ولیعصر از دیگر سو، دو اقدام متضاد است و از منظر سیاستگذاری شهری در دو قطب متضاد قرار میگیرد. نمیشود در میدان آزادی مدافع حق شهروندان بر شهر و آزادی در عرصه عمومی بود، اما در چهارراه ولیعصر، مدافع و مجری تحدید عرصه عمومی. بهعنوان کارشناس و پژوهشگر مطالعات شهر و معماری که اندک تجربهای در حوزه سیاستگذاری در شورای اسلامی شهر تهران دارم، پیشنهاد میکنم در این کار بازنگری کنید و اجازه ندهید این کار به نام وزارت فرهنگ دولت چهاردهم ثبت شود. برای مدیریت این گستره فرهنگی، بدون تحدید عرصه عمومی، راهکارهای آزمودهشده بسیار است، اما نخواستند بشنوند.
*«نغمه ناتمام میدان» یادداشتی است از همین نویسنده که در روز چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ در روزنامه «شرق» منتشر شده است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.