به بهانه سخنرانی ترامپ در هشتادمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد
بدهکاران و بستانکاران محیطزیستی از بوش پدر تا دونالد ترامپ
«گرمایش زمین و تغییر اقلیم دروغ است... . کلاهبرداری بزرگ است! مزخرف است... . مهاجرت غیرقانونی و هزینههای سنگین انرژی سبز بهاصطلاح تجدیدپذیر، در حال ازبینبردن بخش بزرگی از دنیای آزاد هستند. پیشبینیهای سازمان ملل و دیگران درباره گرم یا سردشدن زمین اشتباه بوده و این پروژهها اغلب با انگیزههای سیاسی دنبال میشوند.


حنیفرضا گلزار-کنشگر و پژوهشگر محیط زیست و منابع طبیعی: «گرمایش زمین و تغییر اقلیم دروغ است... . کلاهبرداری بزرگ است! مزخرف است... . مهاجرت غیرقانونی و هزینههای سنگین انرژی سبز بهاصطلاح تجدیدپذیر، در حال ازبینبردن بخش بزرگی از دنیای آزاد هستند. پیشبینیهای سازمان ملل و دیگران درباره گرم یا سردشدن زمین اشتباه بوده و این پروژهها اغلب با انگیزههای سیاسی دنبال میشوند. چین درحالیکه بزرگترین صادرکننده تجهیزات نیروگاههای بادی و خورشیدی در جهان است، ولی خود از سوختهای فسیلی استفاده میکند و...». از دید او، سیاستهای محیطزیستی بهجای کمک به طبیعت، زمینهساز انتقال تولید و صنعت از کشورهای توسعهیافته به کشورهای آلاینده شده است.
اینها بخشی از سخنان تکراری رئیسجمهور آمریکا درباره رویکردهای محیطزیستی جمهوریخواهان ایالات متحده است که از تریبون سازمان ملل متحد و در هشتادمین مجمع عمومی ملل متحد بیان شد. فقط اندکی پس از سخنان دبیرکل که گرمایش زمین، تولید کربن مازاد و تغییر اقلیم را یکی از چالشهای پیشروی بشر نام نهاده و درباره آن هشدار داده بود. پرزیدنت ترامپ در این سخنرانی نهتنها به تجلیل سوختهای فسیلی و ضرورت مصرف آن در آمریکا پرداخت که حتی دیگر متحدان خود بهویژه در قاره سبز را هم تشویق به کنارنهادن منابع تجدیدپذیر انرژی کرد و بارها بر ضرورت استخراج و بهرهبرداری از منابع نفتی دریای شمال از سوی انگلیس پافشاری کرد. اگرچه رؤسای جمهور پیشین آمریکا و از جمله جورج بوش پدر و پسر نیز پیشتر و از همین تریبون درباره تغییرناپذیری سبک زندگی آمریکایی صحبت کرده بودند، ولی از هیچیک از متحدان خود درخواستی اینچنینی نداشتند که مصرف سوختهای فسیلی را جایگزین منابع انرژی تجدیدپذیر کنند. این دیدگاه تندروانه ترامپ، خبر بدی برای کارشناسان محیط زیست در مقیاس جهانی است. تولید کربن مازاد و در پی آن گرمایش زمین و تغییر اقلیم، دستکم تا پایان دوران چهارساله ریاستجمهوری ترامپ نهتنها کاهش نخواهد یافت، بلکه ممکن است بیشتر هم بشود. این مسئله اگرچه روند تولید همه چیز را در آمریکا افزایش خواهد داد، ولی بدون تردید به سنگینترشدن بدهی اکولوژیک جهان شمال به جهان جنوب نیز منجر خواهد شد.
بدهی اکولوژیک جهان شمال
چنانچه چالش محیط زیست و دغدغههای مربوط به آن را مانند نهالی بدانیم که چندین دهه از کاشت آن در خاک کره زمین میگذرد، بیتردید گزارههایی مانند بدهی محیطزیستی، بدهی اکولوژیک یا بدهی زیستبومی (Ecological Debt) و در نگاهی رادیکال، امپریالیسم محیطزیستی را که بیشتر از سوی چپها به کار برده میشود، باید همانند دانهای بدانیم که بهتازگی دوره خواب خود را گذرانده و جوانهزنی خود را آغاز کرده است.
گزاره بدهی محیطزیستی را نخستین بار سازمانهای مردمنهاد و کوشندگان محیط زیست آمریکای جنوبی وارد ادبیات کنشگری محیط زیست جهان کردند
(Goeminne et al. 2009). آلفرد کرازبی، آفریننده اندیشگاه مبادله کلمبی (Columbian Exchange) که خودِ این دیدگاهش میتواند در جایگاه زیربنای بدهی محیطزیستی واکاوی شود، با نگاهی رادیکالتر در سال 1986 و برای نخستین بار واژگان امپریالیسم زیستبومی را در کتابی با نام امپریالیسم زیستبومی، گستره زیستمانی اروپا 1900-900 بیان کرد. پس از بیان پرسمان امپریالیسم زیستبومی از سوی کرازبی، رفتهرفته و بهویژه پس از سال 1990، پرسمان نوین «مسئولیتپذیری کشورهای غربی -جهان شمال- در برابر چالشهای محیطزیستی کشورهای جهان سوم در راستای عدالت زیستی بیان شد» (Ramasar et al. 2015). «ریشه بنیادین بدهی محیطزیستی به جریان مواد خام و انرژی از جهان جنوب به جهان شمال بازمیگردد. دستاورد چنین جریانی از جابهجایی ماده و انرژی، شکلگیری چالشهای فراوان محیطزیستی و اجتماعی برای مردمان جهان جنوب بوده و همین چالشها به شکلگیری پویشی با نام محیطگرایی فقرا انجامید»
(Goeminne & Paredis. 2010). به بیان سادهتر، بدهی اکولوژیکی براساساین استوار است که کشورهای شمال با استعمار منابع طبیعی، آلودگی محیطزیستی و انتشار گازهای گلخانهای، هزینههای محیطزیستی و اجتماعی خود را به دوش کشورهای جنوب گذاشتهاند.
بدهی محیطزیستی یا در نگاه سیاستمداران رادیکال، امپریالیسم زیستبومی، در پی آن است تا «به بررسی مسئله ناپایداری در سایه نابرابری و نبود تعادل فضای حاصل از نظامهای جهانی پرداخته و چالشهای محیطی این فرایند را واکاوی کند. پافشاری این پرسمان بر بهرهبرداری نامتوازن از منابع و منافع و زیانهای اکولوژیک ناشی از آن در پیوستار تاریخی است» (دارابی، 2016). کوتاه و گویا اینکه بدهی یا امپریالیسم محیطزیستی در پی بیان این نکته است که کشورهای پیشرفته که امروز خود را پرچمدار حفاظت از محیط زیست زمین میدانند و با دستاویزهایی مانند گرمایش زمین، آسیب لایه ازون، ذوبشدن یخهای قطبی و آسیب و ناپایداری تنوع زیستی و دهها گزاره چالشزای دیگر در پی بهکاربستن پارهای چارچوبها و اهرمهای فشار برای جلوگیری از توسعه و پیشرفت کشورهای جهان جنوب هستند و این در حالی است که خود در گذشته و بهویژه پس از پیروزی انقلاب صنعتی و افزایش سرسامآور بهرهبرداری از منابع و تولید و مصرف روزافزون همه چیز، آسیبها و خرابکاریهای بدون بازگشتی را بر زمین و زیستمندان آن تحمیل کردهاند. پس این کشورهای ثروتمندشده در پی تاراج منابع سراسر کره زمین، بهویژه منابع طبیعی کشورهای کمترتوسعهیافته، امروز باید بهتنهایی بار سنگین این خرابکاریها و به بیان دیگر پرداخت این بدهیها را بر دوش بکشند، نه اینکه کشورهای درحالتوسعه را از پیمودن مسیری که جهان اول دو سده با شتاب آن را پیمود، بازدارند.
نگاه بدهی محیطزیستی، کشورهای جهان سوم یا همان جهان جنوب را بستانکار از محیط زیست و کشورهای پیشرفته یا همان جهان شمال را بدهکار به محیط زیست میداند. به بیان دیگر، «کشورهای جهان سوم پافشاری میکنند که شمال، بدهیای زیستبومی به جنوب دارد، بدهیای که از دوره تاریخی امپریالیسم زیستبومی ناشی میشود» (فاستر، 2009).
چالش کربن
از میان بیشمار چالشی که پس از پیروزی انقلاب صنعتی، زمین و همه زیستمندانش با آن دستوپنجه نرم میکنند، افزایش تولید گازهای گلخانهای و بهویژه دیاکسید کربن مازاد واردشده به اتمسفر زمین، بزرگترین و نگرانکنندهترین چالش است. دادههای بسیار زیادی درباره افزایش غلظت دیاکسید کربن و دیگر گازهای گلخانهای اتمسفر و پیامدهای زیانبار آن در دسترس همگان است، بنابراین در این بخش برای جلوگیری از دوبارهپردازی، به بازگفت آنها نمیپردازم. برایند و میانگین همه این دادهها بیانگر آن است که در سال ۲۰۲۲، میانگین غلظت جهانی CO2 در جو زمین، نزدیک به ppm ۴۲۱ بوده که این نشاندهنده افزایش ۵۰درصدی CO2 در مقایسه با سالهای آغازین انقلاب صنعتی است. دادهها میگوید افزایش سوزاندن سوختهای فسیلی، بیشترین نقشآفرینی در افزایش غلظت CO2 و در پی آن، تغییر اقلیمی را داراست. تولید سیمان و جنگلزدایی نیز پس از سوزاندن سوختهای فسیلی بیشترین نقشآفرینی در تولید دیاکسید کربن مازاد واردشده به اتمسفر را دارا هستند.
تولید گازهای گلخانهای هر ریشه و دلیلی که داشته باشد، برخلاف دیدگاه پرزیدنت ترامپ نمیتواند و نباید با چنین شتابی ادامه یابد. از سوی دیگر «کشورهای درحالتوسعه حق دارند دراینمیان جویای سهم خود باشند، چراکه نمیتوان از آنها خواست به بهانه حفظ محیط زیست به استانداردهای پایین زندگی امروزی خود بسنده کنند، آنهم درحالیکه مشکل گرمشدن کره زمین تا امروز ناشی از استفاده بیاندازه کشورهای صنعتی از سوختهای فسیلی بوده است» (سینگر، 2002). بشر امروز باید این دوگانگی و تضاد را به نحوی عادلانه حلوفصل کند.
در اینجا باز هم پای جهان شمال و چالش بدهی محیطزیستی به جهان جنوب و کشورهای درحالتوسعه به میان میآید. کدام کشورها و کدام ملتها در گذر دوران، سهم بیشتری از منابع طبیعی زمین بردهاند و بیشترین مقدار دیاکسید کربن را راهی اتمسفر زمین کردند و پرسش بنیادین اینکه آیا این کشورها و ملتها در برابر آنچه با کره زمین کردند، پاسخگو هستند یا نه؟
چین (26 درصد)، ایالات متحده (13.8 درصد)، اتحادیه اروپا (9.3 درصد)، هند (6.4 درصد) و روسیه (4.8 درصد) از کل دیاکسید کربن واردشده به اتمسفر زمین در سال 2015 را تولید کردهاند. دراینمیان ایالات متحده آمریکا بدترین جایگاه و کارکرد را داشته، چراکه «به ازای هر نفر آمریکایی در سال، 5.6 تن دیاکسید کربن تولید میکند و این در حالی است که بقیه جهان بیرون از کشورهای گروه هفت، سالانه به طور میانگین 0.7 تن دیاکسید کربن به ازای هر نفر تولید میکنند» (فاستر، 2009). پاسخ به بخش دوم پرسش هم آشکارا نه است. ابرتولیدکنندگان دیاکسید کربن در جهان، پاسخگوی نقشآفرینی ویرانگر خود در برابر آنچه با آینده زمین و زیستمندان آن میکنند، نیستند. چراکه الگوی اقتصادی ارتدکس که میگوید از هر بازدارندهای که تولید بیشتر را نشانه رود، باید دوری جست، در دستور کار این کشورها قرار دارد و بر بنیان چنین نگرشی به اقتصاد بود که جورج بوش، رئیسجمهوری کشوری که بیشترین اندازه تولید و رهاسازی این گازها را انجام میدهد، میگفت: «ما به هیچ اقدامی که اقتصادمان را به خطر بیندازد، دست نخواهیم زد، زیرا اولویت نخست ما مردم آمریکا هستند» (سینگر، 2002). او در گفتوگوهای انتخاباتی خود در سال 2000 آشکارا گفته بود: «اجازه نخواهم داد که آمریکا بار پاکیزهسازی هوای کره زمین را بر دوش گیرد و این چیزی است که کیوتو از ما میخواهد، درحالیکه چین و هند از مفاد این پیماننامه جدا شدهاند» (سینگر، 2002). مردم آمریکا هم که هرکدامشان دستکم هشت برابر مردم کشورهای بیرون از گروه هشت، کربن بیشتری در سال تولید و رهاسازی میکنند، فردای روز این گفتوگوی انتخاباتی، در انتخاباتی آزاد و دموکراتیک، بوش پسر را راهی کاخ سفید کردند. دموکراسی در آن انتخابات بدون خدشه جاری بود ولی آیا مردم جهان و بهویژه کشورهایی که تا چند سال دیگر در پی افزایش تولید کربن و گرمایش جهانی، سرزمینشان برای همیشه زیر آب اقیانوسها ناپدید خواهد شد، باید سپاسگزار و آرزومند دستیابی به چنین دموکراسیای باشند؟ بوش پدر هم در دوران ریاستجمهوری خود در نشست سران کره زمین در شهر ریودوژانیرو در سال 1992 چنین دیدگاهی را بیان کرده بود. او در پاسخ به نمایندگان کشورهای درحالتوسعه که از او خواسته بودند چالش مصرف بیش از اندازه منابع طبیعی در کشورهای توسعهیافته را در دستور کار کنفرانس بگنجاند، کوتاه و گویا، بیپرده و بیپروا گفته بود: «بر سر سبک زندگی آمریکایی نمیتوان گفتوگو کرد» (سینگر، 2002). دیدگاه خودپسندانه بوش پدر که مردم آمریکا را تافته جدابافته میدانست، در آن زمان اینچنین با واکنش رومانو پرودی، نخستوزیر وقت ایتالیا و رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا، روبهرو شد که «اگر کسی بخواهد رهبری جهانی باشد، باید بداند که چگونه از همه کره زمین حفاظت کند و نهفقط از مردم و اقتصاد آمریکا!» (سینگر، 2002). ولی در سال 2025 و وقتی پرزیدنت ترامپ دیدگاههای بوش پدر و پسر را درباره تولید و مصرف و جایگاه اقتصادی آمریکا تکرار میکرد، هیچ رئیسجمهور یا رئیس دولتی نبود که پاسخی محکم به او بدهد. گویی دنیای ما در حال افول است.
همه اینها بیانی آشکار از این رویکرد است که جهان شمال به رهبری آمریکا برنامهای برای پرداخت بدهی محیطزیستی خود به مردم جهان جنوب ندارد و این فقط خبری بد برای مردم جهان جنوب نیست؛ این خبری ناگوار برای همه زمین و زیستمندان آن است و گویا دادگاهی هم در این جهان نیست که این بیداد را بستاند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.