|

روایتی معاصر از «مرزبان‌نامه»

«مرزبان‌نامه» به روایت محمدرضا مرعشی‌پور عنوان اثری است که چندی‌پیش توسط نشر نیلوفر منتشر شد. مرعشی‌پور در این کتاب نیز کم‌وبیش همان کاری را کرده که پیش‌تر آن را با پرداختن به «تاریخ بیهقی» آزموده بود. او در روایتش از «مرزبان‌نامه» تلاش کرده که آن را به فارسی روان و ساده بنویسد.

روایتی معاصر از «مرزبان‌نامه»

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: «مرزبان‌نامه» به روایت محمدرضا مرعشی‌پور عنوان اثری است که چندی‌پیش توسط نشر نیلوفر منتشر شد. مرعشی‌پور در این کتاب نیز کم‌وبیش همان کاری را کرده که پیش‌تر آن را با پرداختن به «تاریخ بیهقی» آزموده بود. او در روایتش از «مرزبان‌نامه» تلاش کرده که آن را به فارسی روان و ساده بنویسد.

«مرزبان‌نامه» مجموعه‌ای از حکایت‌ها و تمثیل‌ها و افسانه‌های حکمت‌آمیز است که جابه‌جا به نکته یا نکاتی اخلاقی، فلسفی یا عرفانی اشاره دارند. در مواردی این نکات بر اصل داستان سایه افکنده‌اند به‌گونه‌ای که هدف اصلی به انتقال مضمون بدل شده است.

مرعشی‌پور در بخشی از یادداشت ابتدایی اثر، توضیحاتی درباره «مرزبان‌نامه» و شیوه کار خودش در این کتاب داده است. آن‌طورکه او اشاره کرده، «مرزبان‌نامه» را شاهزاده مرزبان نوشته است که برخی گفته‌اند پسر رستم بوده و برخی دیگر پدرش را شروین می‌دانند. او شعر هم می‌سروده و دیوانی به نام «نیکی‌نومه» داشته که آن هم مثل «مرزبان‌نامه»اش به زبان تبری بوده که اصل هر دو از بین رفته است. مرعشی‌پور می‌گوید که شاهزاده مرزبان بی‌تردید هزار افسان را که اکنون «هزار و یک‌ شب» شده و نیز «کلیله و دمنه» را می‌شناخته و لابد از همین آشنایی سود برده که هر آن‌چه را گرد آورده در چارچوب شیوه بیانی آنها گنجانده است.

«مرزبان‌نامه»ای که مرعشی‌پور اساس کار خود قرار داده، فراهم‌آورده سعدالدین وراوینی است. او در آذربایجان و دربار ازبک‌بن محمدبن ایلدگز از اتابکان سلجوقی آن دیار و از ملازمان وزیر دانش‌پرور او، خواجه ربیب‌الدین، بوده و به سفارش او در آغاز سده هفتم هجری، بدون اینکه از کار ملطیوی آگاه باشد، حدود بیست سال پس از او به «مرزبان‌نامه» می‌پردازد. او نیز مانند دبیران هم‌روزگارش بر این باور بود که نثر ساده و و بی‌پیرایه گذشته اعتباری ندارد و آن را باید آرایید و زینتش داد. مرعشی‌پور توضیح داده که کلام وراوینی در کتابش از نثر فنی و مصنوع روزگار خود فراتر می‌رود و گاهی به شعر می‌گراید و تشبیهات و اوصافی را به کار می‌گیرد که پیش‌تر فقط در شعر به کار می‌رفته‌اند و نثرنویسان خود را از آن بی‌نیاز  می‌دانسته‌اند.

هدف مرعشی‌پور در این کتاب نزدیک‌شدن هرچه بیشتر به کتابی بوده که شاهزاده مرزبان نوشته است. در بخشی از این اثر می‌خوانیم: «شاهزاده گفت: شنیدم شبانی بود و گله‌ای گوسفند داشت. بزی زروی‌نام را برای پیش‌آهنگی گله برگماشت که گستاخی و بدخویی بی‌اندازه‌ای بر او چیره بود. هر روز گوسفندی را با شاخ خود زخمی و بره‌ها و بزغاله‌ها را تباه می‌کرد. شبان سرانجام از او به ستوه آمد.

با خود گفت: بهتر آن است که من این زیان را یک‌ بار با فروش زروی به جان بخرم. پس به بازارش برد که بفروشدش. زروی نگاه کرد. از دور مرد قصاب را دید با شکل و شمایلی زشت و جامه‌ای چرکین و پاره‌ای ریسمان بر میان. اندیشید که این مرد وسیله هلاک من است و به قصد ریختن خونم می‌آید. اگرچه گفته‌اند که گمان گاهی خطا می‌آید و گاهی درست اما من باید استوار بمانم و پریشان نشوم تا خود چه پیش آید؛ که ترس و هراس چون بر دل چیره شود، دست و پای توانایی از کار فرو ماند».

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.