|

وقتی واژه‌ها جنازه می‌شوند

آیا امید سیاسی جز با احیای زبان اخلاقی ممکن است؟

زمانی بود که بعضی واژه‌های اخلاقی فراتر از مرزبندی‌های جناحی عمل می‌کردند. عدالت، همبستگی، مسئولیت جمعی، میهن‌دوستی؛ اینها مفاهیمی بودند که مردم شاید در جزئیات آنها اختلاف داشتند، اما در اصل آنها را زیر سؤال نمی‌بردند.

وقتی واژه‌ها جنازه می‌شوند

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

زمانی بود که بعضی واژه‌های اخلاقی فراتر از مرزبندی‌های جناحی عمل می‌کردند. عدالت، همبستگی، مسئولیت جمعی، میهن‌دوستی؛ اینها مفاهیمی بودند که مردم شاید در جزئیات آنها اختلاف داشتند، اما در اصل آنها را زیر سؤال نمی‌بردند. می‌شد در یک سخنرانی، یک سرمقاله یا حتی گفت‌وگویی عادی به کارشان برد و همچنان بار عاطفی مشترکی میان مخاطبان داشتند. این واژه‌ها نقطه آغاز گفت‌وگو بودند: «همه به عدالت باور داریم، حالا بیایید بحث کنیم که در اینجا به چه معناست». اعتماد مشترک به این واژگان اخلاقی امروز به‌ طرز چشمگیری فرسوده شده است.

اکنون این کلمات بیشتر به پرچم‌هایی شبیه‌اند که هویت جناحی را نشان می‌دهند و به‌سختی می‌توان آنها را تجسمی از زمینه‌ای قدرتمند برای همزیستی مسالمت‌آمیز و تقویت پیکره مدنیت دانست. وقتی سیاستمداری می‌گوید «عدالت»، شنونده دیگر نمی‌پرسد چه نوع عدالتی، بلکه می‌پرسد عدالت برای چه کسی؟ وقتی رهبران اصلاحات از همبستگی ملی سخن می‌گویند، شاید حامیانشان با رضایت سر تکان دهند، اما دیگران فورا حدس دیگری می‌زنند. به همین ترتیب، وقتی یک چهره اصولگرا از عدالت اجتماعی حرف می‌زند، احتمال می‌دهند که این واژه پوششی برای تمرکز بیشتر قدرت باشد تا بازتوزیع واقعی منابع.

این سوءظن‌ها اغلب بی‌دلیل نیستند. کنشگران سیاسی یاد گرفته‌اند زبان اخلاقی را مانند دارایی انحصاری تصرف کنند؛ وقتی یک واژه به‌شدت با آرمان شما گره بخورد، رقیب نمی‌تواند آن را بدون پذیرش چارچوب معنایی شما به کار ببرد. اما این پیروزی تاکتیکی در بلندمدت به ضرر همه تمام می‌شود. شنوندگان از شنیدن این کلمات در دعواهای جناحی خسته می‌شوند. حتی کسانی که به ارزش پشت آن واژه باور دارند، به‌تدریج از گفتنش پرهیز می‌کنند تا در دام سوءبرداشت یا استفاده ابزاری نیفتند. این پرهیز پیامدهایی عمیق اما پنهان دارد.

ما به‌جای واژگان اخلاقی، به اصطلاحات فنی و بی‌روح پناه می‌بریم: «کارآمدی سیاست» به‌جای انصاف، «انسجام ملی» به‌جای همبستگی، «نظم عمومی» به‌جای مسئولیت. در ظاهر، این جایگزین‌ها بی‌ضرر و حتی منطقی به نظر می‌رسند، اما رنگ اخلاقی را از گفتار عمومی می‌زدایند. این فرسایش فقط زبانی نیست، روانی هم هست. زبان اخلاقی یکی از راه‌هایی است که جامعه با آن به یاد می‌آورد که کیست و برای چه ایستاده است. وقتی این زبان فرو می‌ریزد، حس تعلق به یک جامعه اخلاقی مشترک هم کم‌رنگ می‌شود. در چنین فضایی، خستگی اخلاقی پدید می‌آید: بی‌میلی خسته‌کننده به ورود به بحث‌هایی که با واژه‌های اخلاقی آغاز می‌شوند، چون خود این واژه‌ها دیگر اصالت و حقیقت سابق را ندارند. مردم از گفتن این کلمات دست می‌کشند و به مرور حتی شنیدنشان هم برایشان دشوار می‌شود. سکوتی که پس از آن حاکم می‌شود خنثی نیست؛ جای خالی‌ای است که به‌سرعت توسط کسانی پر می‌شود که هرگز قصد ندارند زبان اخلاقی را برای وحدت به کار برند، مگر برای غلبه بر دیگران و احتمالا حذف خشونت‌آمیز رقبا.

 چگونه به اینجا رسیدیم

فرسایش واژگان اخلاقی مشترک فقط محصول طبیعی یک عصر قطبی‌شده نیست؛ بخش بزرگی از آن حاصل راهبردهای حساب‌شده در سیاست و رسانه است. بازیگران سیاسی در هر سوی طیف یاد گرفته‌اند که سریع‌ترین راه برای کسب اقتدار اخلاقی، به‌ دست آوردن آن از طریق عمل مداوم نیست، بلکه تصرف یک واژه اخلاقی است. وقتی بتوانید واژه‌ای مانند عدالت، آزادی یا مردم را به نام خود بزنید و معنایش را مطابق دستورکار خود بازتعریف کنید، سلاحی قدرتمند در دست دارید. مخالفان در این وضعیت با انتخابی باخت-باخت روبه‌رو می‌شوند: یا باید واژه را با معنای تحریف‌شده شما به کار ببرند و عملا چارچوب شما را بپذیرند، یا باید به‌ کلی از آن دست بکشند و مالکیت بلاغی آن را به شما واگذار کنند. در اینجا نظریه سیاسی وارد میدان می‌شود. ارنستو لاکلائو، نظریه‌پرداز آرژانتینی، اصطلاح «دال‌های تهی» را برای توصیف واژه‌هایی به کار برد که قدرتشان را دقیقا از ابهامشان می‌گیرند. واژه‌هایی مانند «فسادستیزی»، «عدالت» یا «همبستگی» می‌توانند گروه‌های بسیار متفاوتی را گرد هم آورند، زیرا معنایشان به‌اندازه‌ای انعطاف‌پذیر است که هر فرد بتواند برداشت خود را بر آن فرافکن کند. در بهترین حالت، این دال‌ها ابزار ساخت ائتلاف‌های گسترده‌اند. اما همین انعطاف، آنها را در برابر تصرف، آسیب‌پذیر می‌کند؛ کافی است یک جریان سیاسی معنای غالب را به سود خود مصادره کند. تاریخ معاصر ایران نمونه‌های زیادی از این روند دارد.

پس از انقلاب، «استقلال» واژه‌ای تقریبا مقدس بود که همه جناح‌ها بر سرش توافق داشتند. اما با گذر زمان، معنای آن بارها تنگ و جناحی شد، گاه به مخالفت مطلق با هرگونه تعامل بین‌المللی فروکاسته شد و گاه به پوششی برای سیاست‌های اقتصادی داخلی که ربطی به حاکمیت ملی نداشت. «عدالت اجتماعی» نیز از یک آرمان عام به شعاری بدل شد که در کشمکش‌های بودجه‌ای، سخنرانی‌های جناحی و حتی در برندسازی رسانه‌ای رسمی استفاده می‌شود. در این فرایند، غنای اولیه مفهوم به یک ابزار تبلیغاتی تخت و تک‌بعدی فروکاسته شده و وجدان عمومی نسبت به این مفاهیم دچار بیزاری یا آلرژی شده است. این پدیده محدود به ایران نیست. در سال‌های اخیر، داده‌های نظرسنجی معتبر نشان می‌دهد که در بسیاری از جوامع غربی، واژه‌های اخلاقی و آرمان‌گرایانه‌ای چون «آزادی»، «عدالت»، «همبستگی» و «میهن‌دوستی» در حال از دست دادن کشش عاطفی و اعتماد عمومی‌اند. در ایتالیا، نظرسنجیSWG/Valore D (مِی ۲۰۲۴) نشان داد ۷۰ درصد معتقدند باید از تمامیت زبان در برابر تحریف‌ها دفاع کرد و «تصحیح سیاسی» سه نفر از هر پنج ایتالیایی (۶۰ درصد) را خسته کرده است.

در بریتانیا، پژوهش More in Common (آوریل ۲۰۲۴) حاکی از آن بود که ۶۶ درصد مردم سیاستمدارانی را که درباره مسائل تفرقه‌برانگیز سخن می‌گویند صرفا جویای جلب توجه می‌دانند و ۶۳ درصد همین نظر را درباره کسانی که موضوع «تنوع» را پیش می‌کشند ابراز کرده‌اند. در فرانسه، مؤسسه IFOP (۲۰۲۴) سهم افرادی را که فرانسه را «کشوری برادروار» می‌دانند ۴۹ درصد گزارش کرده که نسبت به ۶۵ درصد در سال ۲۰۲۱ افتی شدید داشته است و نظرسنجی ملی Observatoire de la Laïcité (۲۰۱۹) نشان داد ۶۷ درصد معتقدند واژه «لائیسیته» بیش از حد توسط سیاستمداران مورد بهره‌برداری ابزاری قرار می‌گیرد. در آلمان، نظرسنجی Allensbach/Generation Mitte (آوریل ۲۰۲۴) نشان داد فقط ۱۶ درصد از افراد ۳۰ تا ۵۹ سال «همبستگی آلمانی‌ها» را منبع امید به آینده می‌دانند. در ایالات متحده، نظرسنجی ارزش‌های WSJ–NORC (۲۰۲۳) نشان داد سهم افرادی که «میهن‌دوستی» را بسیار مهم می‌شمارند به ۳۸ درصد کاهش یافته (از ۷۰ درصد در ۱۹۹۸) و نظرسنجی Gallup (ژوئن ۲۰۲۵) رکورد پایین ۵۸ درصد «بسیار/خیلی افتخار به آمریکایی‌بودن» را ثبت کرد. این داده‌ها در مجموع، تصویری از فرسودگی و بی‌اعتمادی فزاینده نسبت به زبان اخلاقی در عرصه عمومی ترسیم می‌کنند. تفاوت عصر کنونی با نبردهای ایدئولوژیک گذشته در سرعت این چرخه است.

پیش از قدرت‌گیری تمام‌عیار شبکه‌های اجتماعی مجازی، سیاسی‌شدن یک واژه اخلاقی ممکن بود دهه‌ها طول بکشد و مجالی برای گفت‌وگو و بازپس‌گیری باقی بگذارد. امروز این چرخه تصرف، جدال و فرسودگی می‌تواند در عرض چند هفته کامل شود. شبکه‌های اجتماعی هم روند را شتاب می‌بخشند و هم خستگی اخلاقی را تشدید می‌کنند. وقتی واژه‌ای بیش‌ از حد به‌ عنوان سلاح جناحی استفاده شود، اعتبار عمومی‌اش تقریبا یک‌شبه فرو می‌ریزد. به این ترتیب، به وضعیت کنونی رسیده‌ایم: میدان نبردی پر از پیکر بی‌جان واژه‌های اخلاقی قدرتمندی که به شکلی تراژیک از استفاده نادرست و افراطی -و نه‌فقط از بی‌استفاده‌ماندن- جان باخته‌اند.

رسانه‌های اجتماعی و شتاب‌گرفتن خستگی اخلاقی

اگر سیاستمداران و فعالان سیاسی صنعتگران تسلیح زبان اخلاقی باشند، رسانه‌های اجتماعی کارخانه‌هایی هستند که این سلاح‌ها را با سرعت سرسام‌آور و در مقیاس انبوه تولید می‌کنند. پلتفرم‌هایی که هر روز استفاده می‌کنیم -توییتر (ایکس)، اینستاگرام، تلگرام، فیس‌بوک- میدان‌های بی‌طرف نیستند. الگوریتم‌های آنها برای بیشینه‌کردن «درگیری» یا همان تعامل طراحی شده‌اند و قوی‌ترین موتور تعامل، محتوایی است که احساسات شدید برانگیزد.

خشم، بیش از هر احساس دیگر، سوخت اصلی این موتور است و زبان اخلاقی غلیظ‌ترین شکل این سوخت. پژوهش‌های روان‌شناسی نشان داده‌اند که زبان اخلاقی-عاطفی -واژه‌هایی که به مفاهیمی مانند آسیب، عدالت، وفاداری یا خیانت گره خورده‌اند- به‌مراتب سریع‌تر و گسترده‌تر از جملات خنثی در فضای آنلاین پخش می‌شوند. مطالعات ویلیام جِی بردی و همکارانش در دانشگاه ییل، نشان داده‌ توییت‌هایی حاوی واژه‌های اخلاقی-عاطفی، به‌ویژه در شبکه‌های هم‌فکر، احتمال بیشتری برای بازنشر دارند. معنایش این است که حتی یک اختلاف‌نظر کوچک، وقتی به فضای آنلاین منتقل می‌شود، به‌سرعت در قالب یک نبرد اخلاقی بازقالب‌بندی می‌شود: مخالفت با یک سیاست یعنی «ضد عدالت»‌بودن؛ تردید در یک راهبرد یعنی «فاقد همبستگی»‌بودن؛ حمایت از یک اصلاح جایگزین یعنی «خیانت به ملت». زیست‌بوم آنلاین ایران این پدیده را به شیوه خاص خود تشدید می‌کند. چون زبان سیاسی در ایران از پیش به‌شدت کدگذاری شده -‌هم به دلیل سانسور و هم به‌ دلیل رقابت‌های جناحی طولانی‌مدت- واژه‌های اخلاقی، چندلایه و سنگین‌اند. کلماتی مانند «آزادی» یا «حقوق بشر» هم معنای فلسفی دارند، هم بار سیاسی و هم پیامدهای حقوقی. این واژه‌ها می‌توانند نه‌فقط به‌خاطر معنایشان، بلکه به‌خاطر پیامی که درباره وفاداری یا مخالفت سیاسی شما می‌فرستند، پذیرفته یا طرد شوند.

در چنین فضایی، استفاده از این کلمات شبیه قدم‌گذاشتن در میدان مین است. نتیجه طبیعی این وضعیت، خودسانسوری است. بسیاری از کاربران ترجیح می‌دهند مستقیم از واژه‌های اخلاقی استفاده نکنند. به‌جای آن به کنایه، اصطلاحات انتزاعی یا شوخی پناه می‌برند. به‌جای «آزادی»، می‌گویند «گشایش فضای اجتماعی». به‌جای «همبستگی»، می‌گویند «همکاری» یا «منافع مشترک». این جایگزین‌ها ممکن است در کوتاه‌مدت امن‌تر باشند، اما طنین اخلاقی را از گفتار عمومی حذف می‌کنند. با گذشت زمان، این پرهیز به یک چرخه معیوب بدل می‌شود: هرچه کمتر از این واژه‌ها استفاده شود، بیشتر به دست جریان‌های تندرو می‌افتند که بدون ظرافت و فقط برای بسیج جناحی از آنها بهره می‌برند.

بازپس‌گیری و احیای واژگان اخلاقی: مسئولیت مشترک دولت و جامعه مدنی

فرسایش واژگان اخلاقی مشترک یکی از پنهان‌ترین و در عین حال ویرانگرترین اشکال زوال سیاسی است و توقف آن نیازمند کنش هم از بالا و هم از پایین است. دولت مسعود پزشکیان نمی‌تواند با این مسئله به ‌عنوان موضوعی حاشیه‌ای برخورد کند؛ زیرا بدون زبانی که شهروندان را حول مفاهیم اخلاقی بنیادین متحد کند، حتی اغواکننده‌ترین اصلاحات نیز توان الهام‌بخشی خود را از دست می‌دهند. به همان اندازه، جامعه مدنی نیز نمی‌تواند منفعل بماند و منتظر چراغ سبز رسمی باشد. دانشگاه‌ها، رسانه‌ها، انجمن‌های حرفه‌ای و حتی جنبش‌های خودجوش، هم توانایی و هم وظیفه دارند که صرف‌نظر از محدودیت‌های سیاسی، برای از نو زنده‌کردن واژه‌هایی مانند آزادی، عدالت، همبستگی، مسئولیت و انصاف اقدام کنند.

پیش از هر چیز، دولت باید نوسازی زبان اخلاقی را بخشی از راهبرد حکمرانی ملی خود بداند، نه یک دغدغه فرهنگی انتزاعی. مباحث سیاستی فقط از مسیر بودجه و آیین‌نامه پیش نمی‌روند؛ همچنین از مسیر واژه‌هایی شکل می‌گیرند که یا افق تفاهم را باز می‌کنند یا محدود. دولت باید آگاهانه برای کاهش قطبی‌سازی و انحصارگرایی در مفاهیم اخلاقی گام بردارد. یک نقطه آغاز، تکثرگرایی زبانی در گفتار رسمی است. وقتی رئیس‌جمهور یا وزیری از «عدالت» سخن می‌گوید، باید به‌ طور فعالانه به رسمیت بشناسد و تأیید کند که تفاسیر مشروع متعددی از آن وجود دارد، حتی اگر این برداشت‌ها با اولویت‌های سیاستی او متفاوت باشند. این رویکرد، سوءظن نسبت به این را که مثلا «عدالت» رمزی برای منافع جناحی است، کاهش می‌دهد و فضا را برای به‌کاربردن این واژه از سوی مخالفان، بدون پذیرش چارچوب معنایی دولت، باز می‌کند.

پرهیز از تصاحب انحصاری اخلاقیات در بیان رسمی ضروری است. یعنی پرهیز از وسوسه پیوندزدن انحصاری واژه‌های اخلاقی به ابتکارات دولتی («همبستگی واقعی یعنی حمایت از فلان طرح») و در عوض، معرفی آنها به ‌عنوان سرمایه‌های جمعی که پیش از هر دولتی وجود داشته و پس از آن هم باقی خواهند ماند. گفتار رسمی، آموزش و پرورش و رسانه‌های دولتی باید بر این نکته تأکید کنند که مفاهیمی مانند همبستگی یا میهن‌دوستی متعلق به همه شهروندان است، نه هیچ جناح یا حزب خاصی. دولت می‌تواند نظرسنجی‌های مستقل و شفاف سفارش دهد تا میزان اعتبار و نفوذ واژه‌های اخلاقی را در میان مردم بسنجد. این نظرسنجی‌ها نباید ابزار تبلیغات باشند، بلکه باید داده‌هایی فراهم کنند که نشان دهد کدام واژه‌ها مشروعیت فراگروهی خود را از دست داده‌اند و چرا. نتایج نیز باید به ‌طور کامل منتشر شود، حتی اگر ناخوشایند باشد.

اگر مثلا عبارت «وحدت ملی» با تردید یا بی‌اعتمادی مواجه شود، این دقیقا همان بازخوردی است که سیاست‌گذاران برای احیای آن نیاز دارند. همچنین دولت باید امکان گفت‌وگوهای عمومی چندصدا را فراهم کند، نه آنکه آنها را کنترل کند. یعنی اجازه دهد جامعه مدنی، گروه‌های مخالف و کارشناسان مستقل، نشست‌ها، مناظره‌ها و انتشارهایی را برگزار کنند که در آنها واژه‌های اخلاقی مورد بحث قرار بگیرد. هدف، تحمیل تعریف واحد نیست، بلکه بازگرداندن آنها به جایگاه نقطه آغاز مشروع برای گفت‌وگوست، نه رمز جناحی. در نهایت، رئیس‌جمهور شخصا باید از جایگاه نمادین خود استفاده کند و مصادره جوهره واژه‌های اخلاقی را حتی از سوی نیروهای خودی علنا نقد کند. چنین اقدامی نشان می‌دهد که این دولت، واژگان اخلاقی را سرمایه عمومی می‌داند، نه سلاح جناحی.

آنچه جامعه مدنی باید بدون انتظار از دولت انجام دهد

خطر بزرگ‌تر این است که جامعه مدنی که پیشاپیش با فشارهای سیاسی مواجه است، در وضعیت انفعال فرو برود و گمان کند اقدامات معنادار فقط زمانی ممکن است که دولت فضا را باز کند. هر روز و هفته‌ای که دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و شبکه‌های مدنی دست به ابتکار نزنند، روز و هفته‌ای است که واژگان اخلاقی در انحصار بازیگران قطبی‌کننده و زیان‌بار برای دموکراسی باقی می‌ماند. دانشگاه‌ها نقش ویژه‌ای دارند. پژوهش و آموزش دانشگاهی می‌تواند نقشه‌ای از افول واژگان اخلاقی در گفتار عمومی ترسیم کند و نشان دهد چه زمانی و چگونه این واژه‌ها به مالکیت جناحی درآمده‌اند. گروه‌های علوم اجتماعی، علوم سیاسی و زبان‌شناسی می‌توانند با همکاری هم، مطبوعات، سخنرانی‌ها و شبکه‌های اجتماعی را در طول زمان تحلیل کنند و تغییرات معنایی، همراهی معنایی و بار ارزشی این واژه‌ها را ثبت کنند. حتی اگر این پژوهش‌ها در سطح وسیع منتشر نشوند، تولیدشان زیربنای فکری برای احیا در آینده خواهد بود.

رسانه‌ها به‌ویژه رسانه‌های مستقل، می‌توانند سیاست تحریریه‌ای برای تنوع‌بخشی به بسترهای کاربرد واژه‌های اخلاقی اتخاذ کنند. به‌جای آنکه «عدالت» فقط در پوشش درگیری‌های جناحی دیده شود، می‌توان آن را در زمینه‌های حل مسئله محلی، دستاوردهای فرهنگی یا موفقیت‌های مدیریت شهری نیز به کار برد. این کار واژه را به مفهومی زنده و چندوجهی بدل می‌کند. یکی از ابتکارات کم‌هزینه و کم‌خطر، انجام و انتشار نظرسنجی درباره میزان خوانده‌شدن بیانیه‌های سیاسی است. برای مثال، چند درصد مردم بیانیه‌های حزب «اتحاد ملت» یا «جبهه اصلاحات» را واقعا می‌خوانند؟ چند درصد آنها را کامل می‌خوانند و چند درصد فقط به خلاصه‌ها یا شنیده‌ها اکتفا می‌کنند؟ چه میزان از مردم احساس می‌کنند احزاب واقعا به این مفاهیم باور دارند؟ چنین داده‌ای دو فایده دارد: اول اینکه سیاست‌مداران را با شکاف میان نفوذ بلاغی و دامنه واقعی مخاطب مواجه می‌کند، دوم اینکه جامعه مدنی را به شواهد عینی برای مطالبه شفافیت و اصلاح راهبردهای ارتباطی مجهز می‌سازد. اگر در موضوعات حساس امکان نظرسنجی نباشد، این نوع سنجش بی‌خطر و کاملا مشروع است. احزاب اصلاحات می‌توانند با سفارش این‌گونه نظرسنجی‌ها به نهادهای معتبر، هم صداقت خود را در مواجهه با جامعه نشان دهند و به تصحیح و بازسازی گفتمانی خود بپردازند و هم نیروهای سیاسی رقیب را نیز وارد چنین میدان سازنده‌ای کنند.

از سوی دیگر، انجمن‌های حرفه‌ای، اتحادیه‌ها و شبکه‌های مردمی نیز می‌توانند کمپین‌های موضوعی حول مفاهیم اخلاقی مشترک راه‌اندازی کنند بدون آنکه از جناح خاصی حمایت کنند. مثلا ائتلافی از سازمان‌های محیط‌زیستی می‌تواند کمپین «مسئولیت با ماست» را اجرا کند و حفاظت از محیط ‌زیست را به اخلاق جمعی پیوند بزند. چنین کاری بار جناحی مفهوم «مسئولیت» را کاهش می‌دهد. جنبش‌های خودجوش نیز می‌توانند واژگان اخلاقی را از مسیر بیان هنری احیا کنند. اجراهای خیابانی، شعرخوانی، موسیقی یا نمایشگاه‌های هنری می‌توانند این مفاهیم را به زندگی روزمره بازگردانند، بی‌آنکه مستقیم وارد عرصه سیاست رسمی شوند. نبرد برای بازآفرینی واژگان اخلاقی مشترک صرفا بحثی زبانی نیست، بلکه به معماری امکان‌های سیاسی مربوط می‌شود. بدون نقاط مرجع مشترک، اختلاف‌نظر سترون می‌شود؛ به این معنا که هر طرف زبان اخلاقی خود را دارد و ترجمه آن برای رقبا ناممکن می‌شود. با کنش امروز، از طریق ابتکار دولت و خلاقیت جامعه مدنی، می‌توان روند از معنا تهی‌سازی و بدتر از آن مهوع‌سازی زبان اخلاقی را متوقف یا کُند و شاید، اگر خوش‌شانس و کوشا باشیم، حتی این روند را معکوس کرد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.