وقتی با حقوق اندک بازنشسته میشویم
چند روز پیش نشستی تخصصی با عنوان «سایهروشن، تجربه زیسته زنان خبرنگار در میدان رسانه» برگزار شد. در این نشست، تعدادی از زنان خبرنگار شناختهشده استان فارس و شهر شیراز، درباره تجربه زیسته و نیز مشکلات این حرفه سخن گفتند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
چند روز پیش نشستی تخصصی با عنوان «سایهروشن، تجربه زیسته زنان خبرنگار در میدان رسانه» برگزار شد. در این نشست، تعدادی از زنان خبرنگار شناختهشده استان فارس و شهر شیراز، درباره تجربه زیسته و نیز مشکلات این حرفه سخن گفتند.
یکی از مهمترین دستاوردهای چنین جلساتی، آشنایی روزنامهنگاران استانهای دیگر با همتایان رسانهای خود است. بسیاری از ما، کمتر با خبرنگاران شهرهای دیگر آشنا هستیم. نام آنها را نمیدانیم و آثارشان را نیز نخوانده یا کمتر خواندهایم. درحالیکه برای مثال، برگزاری جشنوارههایی در حوزه مطبوعات و آثار راهیافته به مراحل نهایی، یکی از راههای شناخت همکاران فعال ما در دیگر استانهاست. ازجمله نقدهای جدی دیگر، مرکزگرابودن روزنامهنگاری است. آنقدر که اسامی نشریاتی که در پایتخت منتشر میشوند، شناختهشده است، مخاطبان عام یا حتی خاص، آشنایی کمتری با نشریات دیگر استانها دارند. این امر آسیبهای تأملبرانگیزی ایجاد میکند. نخست آنکه آنقدر که نام نویسندگان گزارش و یادداشت و مقاله و گزارش خبری در تهران شنیده و شناخته میشود، در شهرستانهای دیگر، چنین امکان گستردهای برای شناختهشدن وجود ندارد و آثار آنها، کمتر از سوی افراد خارج از استان خوانده و دیده میشود.
برای این منظور، برگزاری نشستهای گردشی در استانهای مختلف و دعوت از روزنامهنگاران شناختهشده دیگر استانها، میتواند فرصت مؤثری برای آشنایی و انواع تعاملات حرفهای باشد. تعریف پروندههای مشترک و نوشتن گزارشهای تیمی و همزمان، میتواند ازجمله نقاط اوج چنین همکاریهایی باشد. برای مثال، ممکن است خبرنگار شهر الف، مأموریت یابد از مشکلات حاشیهنشینی در شهری دیگر یک گزارش بنویسد. به طور قطع، اشرافی که خبرنگار ساکن در آن شهر دارد، بیشتر از خبرنگار شهر الف است. حال تصور کنید آنها با همگرایی، یک گزارش دونفره تهیه کنند.
قدر مسلم، نتیجه نهایی تأثیر بیشتری داشته و به واقعیت نیز نزدیکتر خواهد بود. یا برای مثال گزارشهای محیطزیستی که اغلب ساختارهای مشترکی در معضلات آنها وجود دارد؛ اگر به شکلی هماهنگ نوشته شود و آثار منتشرشده در مرکز و شهرستانها، در نشریات دیگر استانها نیز، دوباره انتشار یابد، علاوه بر شکست پدیده مرکزگرایی در حوزه رسانه، موجب رشد کیفی آثار نیز خواهد شد. آنچه در این نشست نیز درخورتوجه بود، مشکلات مشابه در حوزه روزنامهنگاری و نیز شبیهبودن مصائب زنان خبرنگار بود. روزنامهنگاری ازجمله دشوارترین، حرف دنیاست که حتی هنگام فرایند بازنشستگی در وزارت کار نیز، برای آن «سختی کار» پیشبینی شده است.
حرفهای تماموقت که باید هر آن برای نوشتن، گوش به زنگ بود. این در حالی است که زنان خبرنگار، علاوه بر تعهد درباره شغل خود، باید به وظایف دیگری که در نقش مادر و همسر ایفا میکنند، نیز توجه ویژه داشته باشند و همین، گاه موجب تحمل فشاری فزاینده میان حرفه محبوب و زندگی آنها میشود. کارفرمایان مطبوعاتی، اغلب کمتر با زنان، وارد قرارداد کاری میشوند و برای همین خبرنگاران بسیاری هستند که ناچارند با حقالتحریرهای بسیار نازل، به کار خود ادامه دهند. همچنین برخی کارفرمایان، خبرنگاران را وادار به تهیه رپورتاژ آگهی میکنند، یعنی درآمد آنها از همین طریق باید تأمین شود. درحالیکه تهیه آگهی بههیچوجه وظیفه شخص خبرنگار نیست و سازمان آگهیها، موظف به انجام این کار است. تحمیل چنین وظایفی، علاوه بر آنکه با شأن و جایگاه خبرنگار در تعارض کامل است، موجب ظهور شبهخبرنگاران آگهیبگیری میشود که وظیفه نهانی آنها، سر پا نگهداشتن نشریه و تأمین مقاصد اقتصادی کارفرمایان است. خطر جدی دیگر، نوع ارتباط خبرنگاران با مدیران روابطعمومی سازمانها و نهادهای مختلف است. خبرنگارانی که در میزگردها، پاداشهای مالی و هدایایی با ارزش مالی متفاوت از اندک تا زیاد، دریافت میکنند، در عمل تبدیل به کارمندان آن سازمانها میشوند و درواقع کارکرد نقادانه خود را از دست میدهند. خبربگیرانی که عین نسخه خبر مدیران روابطعمومی را بیکموکاست منتشر میکنند، ازجمله آسیبهای جدی در حرفه روزنامهنگاری هستند. از سوی دیگر نداشتن بیمه و در نتیجه سوابقی که هیچ کجا منظور و ثبت نمیشود، موجب تباهشدن عمر در پی سالها فعالیت مطبوعاتی میشود.
همین است که به نبود امنیت شغلی خبرنگاران دامن میزند و آنها را وادار به انتخاب مشاغل دوم و سوم برای گذران معیشت میکند. اما همچنان نگران بازنشستگی و روزهای سخت بیکاری هستند. این روزها دنبال کارهای بازنشستگیام هستم. ۲۶ شهریور امسال وارد ۵۴سالگی میشوم و فکر میکنم داشتن یک زندگی حداقلی، بعد از اینهمه سال کار، خواسته زیادی نباشد. اما در کمال ناباوری، درست مثل آگهیهای ترحیم، متوجه شدم سابقهای که برایم رد شده، فقط ۲۲سالو چند ماه است؛ یعنی خیلی از نشریاتی که برایشان کار میکردهام، با اینکه از حقوق من حق بیمه کسر شده، اما اساسا حق بیمهای رد نشده است! مؤسساتی که دیگر وجود خارجی ندارند و در عمل هیچ امکانی برای شکایت احتمالی هم وجود ندارد. در گفتوگویی که با یکی از همکاران مطبوعاتی داشتم، گفت بعد از چند سال متوجه شده مدتها، حق بیمهای که از او کسر میشده، به نام فرد دیگری منظور میشده است! من نمیدانم چه کسانی از شاغلان در مطبوعات، گرفتار چنین مصیبتی شدهاند! از واژه مصیبت استفاده کردم، چون پس از بازنشستگی، دریافتی تعیینشده برای من فقط 5.5 میلیون تومان خواهد بود. عددی که بیشتر شبیه یک جوک بیمزه است تا واقعیت. اگر بخواهم صادقانه بگویم، احساس باخت مطلق دارم.
متصور نیست که چگونه ممکن است زندگی من، با چنین دریافتی ناچیز و حقارتباری سپری شود؟ نکته تأملبرانگیز دیگر آن است که در این سالهای اخیر، که بخشی از حق بیمه من و بسیاری دیگر از هنرمندان، نویسندگان و اهالی رسانه، از طرف صندوق هنرمندان، که زیرمجموعه وزارت ارشاد اسلامی است، پرداخت میشود، یکی از پایینترین نرخها، یعنی حدود ۱۸ درصد است، که عملا موجب میشود به هنگام بازنشستگی، نازلترین دستمزد دریافتی، مربوط به اهالی فرهنگ و رسانه باشد و البته که بینیاز از گفتن است که این قشر تا چه اندازه در تمام این سالها، نبود امنیت شغلی را تجربه کرده و اینک نیز در آستانه بازنشستگی، تا چه اندازه دچار آسیب جبرانناپذیر خواهد شد. از قوانین بسته سازمان تأمین اجتماعی اطلاع دارم. از «نه»های بزرگی که به صورت ما خبرنگاران با چنین بیمههایی کوبیده خواهد شد. اما انتظار میرود با توجه به مناسبات انجمن صنفی روزنامهنگاران با نهادهای مرتبط، اگر حتی روزنهای برای گشایش این معضل -که گمان میرود دامن کسان دیگری را نیز گرفته باشد، وجود دارد- به ما خبرنگاران کمک شود.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.