|

شیءشدگی دیجیتال، بحران انسانیت در عصر الگوریتم‌ها

از گوشت و خون تا صفر و یک

در عصر دیجیتال، مرز میان جسم، ذهن و داده روزبه‌روز ناپیداتر می‌شود. زمانی که انسان در برابر ماشین قرار داشت، گویی مرزی مشخص میان سوژه انسانی و ابزار وجود داشت. اما امروز، بدن و ذهن انسان خود به بخشی از فرایند تولید، پردازش، و گردش داده تبدیل شده‌اند. ما نه‌تنها با ماشین کار می‌کنیم، بلکه بخشی از ماشین هستیم! یا بهتر است بگویم ماشین بخشی از ما شده است. در این مقاله تلاش مى‌کنم رابطه نوین میان انسان و تکنولوژی را بررسی کنم.

از گوشت و خون تا صفر و یک

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

نسترن شاهنده:  

مقدمه: انسان، داده و قدرت

در عصر دیجیتال، مرز میان جسم، ذهن و داده روزبه‌روز ناپیداتر می‌شود. زمانی که انسان در برابر ماشین قرار داشت، گویی مرزی مشخص میان سوژه انسانی و ابزار وجود داشت. اما امروز، بدن و ذهن انسان خود به بخشی از فرایند تولید، پردازش، و گردش داده تبدیل شده‌اند. ما نه‌تنها با ماشین کار می‌کنیم، بلکه بخشی از ماشین هستیم! یا بهتر است بگویم ماشین بخشی از ما شده است. در این مقاله تلاش مى‌کنم رابطه نوین میان انسان و تکنولوژی را بررسی کنم.

 بدن دیجیتال: وقتی خودمان را تولید می‌کنیم

از دهه گذشته، شبکه‌های اجتماعی نه‌تنها به ابزارهایی برای ارتباط، بلکه به صحنه‌هایی برای بازنمایی و بازآفرینی هویت تبدیل شده‌اند. انسان معاصر، خود را در قالب عکس، کپشن، و فیلتر بازتولید مى‌کند، نه‌فقط برای دیگران، بلکه برای الگوریتم‌ها. در این فضا، بدن تنها ابزاری برای تجربه نیست، بلکه به رسانه تبدیل شده است. فضاهایی مانند اینستاگرام یا تیک‌تاک بدن را به داده تبدیل مى‌کنند: موقعیت جغرافیایی، حالت چهره، میزان نور، و حتی رنگ پوست، همگی به‌عنوان داده‌هایى استخراج‌پذیر عمل می‌کنند. این فرایند، نوعی خودمدیریتی دیجیتال را در ما شکل می‌دهد: ما بدن خود را با توجه به ترندها، الگوهای مصرف و حتی ترجیحات الگوریتمی شکل می‌دهیم. ما یاد گرفته‌ایم که چگونه پست بگذاریم تا بیشتر دیده شویم، چطور بخندیم تا واقعی به نظر برسیم، و حتی چطور غمگین باشیم تا همدلانه جلوه کنیم. این بازنمایی دیجیتال بدن، نوعی نظم‌پذیری نوین را رقم زده است؛ قدرتی که نه از بیرون، بلکه از درون عمل می‌کند.

 اقتصاد داده‌ها: وقتی انسان به «منبع» تبدیل می‌شود

از قرن بیستم به این‌ سو، سرمایه‌داری داده‌محور تلاش مى‌کند جاى سرمایه‌دارى صنعتى را بگیرد. دیگر تنها تولید کالا یا خدمات نیست که ارزش‌آفرینی می‌کند، بلکه داده‌ها، توجه انسان‌ها، و حتی واکنش‌های احساسی آنها به‌عنوان منابع اقتصادی جدید وارد میدان شده‌اند. در این فضا، انسان دیگر فقط «نیروی کار» نیست؛ بلکه به «منبع استخراج داده» بدل شده است، مانند زمینی برای بهره‌برداری. پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام و تیک‌تاک، هر کنش کاربر از لایک‌کردن تا مکث چندثانیه‌ای را به داده‌ای قابل تحلیل تبدیل می‌کنند؛ داده‌هایی که نه برای شناخت انسان، بلکه برای بهره‌کشی بیشتر از او در تبلیغات، مهندسی رفتار و تصمیم‌سازی به‌ کار می‌روند. در این منطق، کاربران خود محتوا هستند: بدن، احساس و انتخاب‌های‌شان به داده‌های خام بدل می‌شود، بی‌آنکه در سود یا تصمیم‌گیری نقشی داشته باشند. الگوریتم‌ها ابزارهایی در خدمت نهادهای قدرت‌اند، جایی که زیست دیجیتال انسان به‌مثابه منبعی پایان‌ناپذیر برای استخراج داده، در خدمت بازتولید قدرت قرار می‌گیرد. این سلطه از سوی انسان‌هایی اعمال می‌شود که قدرت را در دل فناوری نهادینه کرده‌اند؛ قدرتی که نه از طریق اجبار مستقیم، بلکه از طریق ساختن میل و هدایت ناخودآگاه عمل می‌کند. این داده‌محوری در زندگی ما نوعی خودسانسوری ناخودآگاه ایجاد می‌کند. ما یاد می‌گیریم که خود را طوری نمایش دهیم که برای الگوریتم‌ها قابل‌ فهم‌تر و پذیرفتنی‌تر باشیم؛ یعنی نسخه‌ای بهینه‌شده از خویشتن، با حداقل انحراف و حداکثر جذابیت. این روند، به‌تدریج ما را از هویت واقعی‌مان دور می‌کند؛ از همان ویژگی‌هایی که ما را «انسان» می‌کند: تناقض، احساس، شک، ضعف، و حتی سکوت. بدتر از همه، الگوریتم‌ها قدرت انتخاب ما را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. پیشنهادهایی که به‌ظاهر بی‌طرفانه به ما ارائه می‌شوند، در‌واقع محصول الگوریتم‌هایی هستند که به واسطه منافع اقتصادی یا سیاسی جهت‌دهی شده‌اند. ما تصور می‌کنیم که در حال انتخاب هستیم، اما در واقع انتخاب‌های‌مان قبلا برای‌مان انتخاب شده‌اند. این نوع از هدایت نرم، شکل جدیدی از استعمار ذهنی است: استعمار بی‌سروصدا، بی‌خشونت، اما عمیق و ماندگار. جالب آنجاست که در این اقتصاد، حتی احساسات انسانی به سرمایه تبدیل می‌شوند. وقتی کاربری از طریق یک پست تأثربرانگیز اشک می‌ریزد، یا از خنده ریسه می‌رود، این احساسات داده‌هایی ارزشمند برای تحلیلگران پلتفرم‌ها هستند. بدن انسان، با تمام واکنش‌های شیمیایی و عصبی‌اش، به ماشین داده‌سازی تبدیل شده است.

 اقتصاد داده‌ها در دنیای کار

در منطق سرمایه‌داری، استعمار همیشه به‌ دنبال استخراج بوده. دیروز از زمین، طلا، و نیروی کار؛ امروز از داده، توجه، و رفتار انسانی. در هر مرحله از تحولات اقتصادی، انسان با صورت‌بندی تازه‌ای از شیءشدگی روبه‌رو شده است: ۱. عصر صنعتی: کارگر به‌مثابه‌ «دستگاهی جاندار»؛ ارزنده به تکرار، نظم و تحمل. ۲. عصر دیجیتال: کارمند به‌مثابه‌ «منبع انسانی»؛ قابل مدیریت و قابل بهره‌برداری. ۳. عصر هوش مصنوعی: فرد به‌مثابه‌ «مجموعه‌ای از داده‌های رفتاری»؛ ارزشمند به میزان پیش‌بینی‌پذیری و بهره‌وری الگوریتمی.

اگر قبلا قدرت‌ها سرزمین‌ها را اشغال می‌کردند تا منابع طبیعی و انسانی‌شان را تصاحب کنند، در استعمار داده‌ای، شرکت‌های فناوری در پی گسترش قلمرو خود در زیست دیجیتال‌اند تا هر حرکت، احساس، و انتخاب کاربران را به داده‌ای خام تبدیل کنند، بی‌آنکه مالکیت یا کنترل واقعی بر این داده‌ها به خود انسان تعلق بگیرد. در این منطق جدید، حتی زندگی روزمره هم به میدان استخراج تبدیل شده‌ است؛ جایی که «بودن» مساوی‌ است با «تولید داده» و اینجاست که بدن، زبان، و حتی سکوت انسان، دیگر از آنِ خودش نیستند؛ بلکه دارای الگوریتم‌هایی‌اند که به نیابت از قدرت، تماشا می‌کنند، اندازه می‌گیرند، و فرمان می‌دهند.

 تبعیض‌ الگوریتمی و بدن زن: وقتی جنسیت هم داده می‌شود

در سیستم‌های دیجیتال، بدن انسان دیگر نه یک کل انسانی، بلکه مجموعه‌ای از نشانه‌ها و داده‌هاست که بر‌اساس معیارهای سودآور غربال می‌شود. در‌این‌میان بدن زنانه اغلب تحت منطق مضاعفی از نظارت و بهره‌برداری قرار می‌گیرد: از یک‌ سو در معرض حذف و از سوی دیگر، در معرض استفاده‌ ابزاری. در محیط‌های کاری دیجیتال، زنان به‌ویژه در معرض فرم‌هایی از تبعیض هستند که گاه آن‌قدر نرم و ناپیدا عمل می‌کنند که به‌سختی قابل شناسایی‌اند. مثلا احتمال بارداری، یا تصور ناپایداری حرفه‌ای زنان در آینده، می‌تواند به‌ طور ناخودآگاه در الگوریتم‌های استخدام و تصمیم‌گیری‌های مدیریتی اثر بگذارد: بدنی که ممکن است موقتا غایب شود، در منطق اقتصادیِ بهره‌وری، پرریسک و کم‌بازده تلقی می‌شود. در چنین نظامی، ارزش انسان نه بر پایه توانمندی یا پتانسیل، بلکه بر‌اساس استمرار حضور و بازدهی مالی محاسبه می‌شود؛ و بدن زنانه، به‌ دلیل قابلیت طبیعی‌اش برای غیبت (مانند بارداری یا مراقبت از فرزند)، ناگهان به مسئله‌ای غیرقابل‌ اعتماد تبدیل می‌شود. از سوی دیگر، در عصر سلطه‌ داده و الگوریتم، بدن زن، هم‌زمان به ابزار فروش و سوژه‌ دیده‌شدن تقلیل می‌یابد، بدون آنکه عاملیت یا اختیار واقعی به او داده شود. در این فرایند، زن نه به‌عنوان انسان، بلکه به‌عنوان «داده‌ای جذاب» و «منبعی قابل بهره‌برداری» تعریف می‌شود؛ بخشی از چرخه‌ای که سود را بر ارزش انسانی مقدم می‌دارد. الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی، با سوگیری‌ درونی‌شان، تصاویر و پست‌هایی را بیشتر در معرض دید قرار می‌دهند که با معیارهای زیبایی غالب (و اغلب مردسالارانه) هم‌راستا باشند. این امر موجب شده تا بسیاری از تأثیرگذاران (اینفلوئنسرها)، نه به‌ دلیل محتوای فکری، بلکه صرفا به‌ خاطر ظاهر یا سبک زندگی فریبنده‌شان مورد توجه قرار گیرند. در نتیجه، بدن زن به داده‌ای قابل مصرف تبدیل می‌شود که ارزشش در میزان لایک، کلیک، و اشتراک‌گذاری‌اش سنجیده می‌شود. در چنین ساختاری، انسان و به‌ویژه زن از یک موجود تجربی و دارای احساس و فکر، به بسته‌ای از داده‌های قابل تحلیل برای الگوریتم‌ها تبدیل می‌شود. تجربه‌ زیسته جای خود را به تحلیل آماری می‌دهد. الگوریتم‌ها با هدف پیش‌بینی احساسات، سلیقه‌ها و انتخاب‌ها، تصویری ریاضی‌وار از ما می‌سازند که بیش از آنکه به شناخت واقعی منجر شود، به تکرار کلیشه‌ها و بازتولید سوگیری‌ها ختم می‌شود. تفاوت، پیچیدگی، و بخش‌های سنجش‌ناپذیر ‌انسان، بی‌معنا تلقی می‌شود. به‌این‌ترتیب، نه‌تنها عاملیت انسانی، بلکه تفاوت‌ها و منحصر‌به‌فرد بودن انسان‌ها نیز در فرایند شیءشدگی دیجیتال به حاشیه رانده می‌شود.

 نابرابری سیستماتیک در دسترسی به بهداشت: وقتی پول، مرز مرگ و زندگی را تعیین می‌کند

در حالی که فناوری پیشرفته می‌شود، شکاف میان فقیر و غنی نیز عمیق‌تر می‌شود. در عصر دیجیتال، مرز میان انسانیت و شیءشدگی به‌طور پیچیده‌ای محو شده است. پیشرفت‌های تکنولوژیک و علمی که وعده‌ دنیایی بهتر را می‌دهند، در واقع شکاف‌های عمیق‌تری میان فقیر و غنی ایجاد کرده‌اند. در این دنیای دیجیتال، انسان‌ها به داده‌هایی تبدیل شده‌اند که برای الگوریتم‌ها و سیستم‌ها ارزشی متفاوت دارند. این داده‌ها تنها از منظر کارایی، بهره‌وری یا سودآوری ارزش‌گذاری می‌شوند، نه بر اساس انسانیت و هویت واقعی فرد. در چنین سیستمی، انسان‌ها نه به‌عنوان موجودات زنده با احساسات و نیازهای خاص شناخته می‌شوند، بلکه به اعداد و منابعی تبدیل می‌شوند که در دستان الگوریتم‌ها و سیستم‌های پیچیده قرار دارند. در این فرایند، یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها، تأثیر مستقیم اقتصاد بر بقا و سلامت انسان‌هاست. در دنیای امروز، دسترسی به خدمات ضروری، از جمله درمان و بهداشت، به توان مالی افراد وابسته است. کسانی که از منابع مالی برخوردارند، به‌راحتی می‌توانند از درمان‌های پیشرفته بهره‌مند شوند، در حالی که دیگران که تنها به‌عنوان داده‌هایی در سیستم‌های دیجیتال شناخته می‌شوند، همچنان همچون فرودستان در طول تاریخ، به شرایط سخت‌ترى محکوم مى‌شوند. زندگی و مرگ، به‌جای اینکه بر اساس نیازهای انسانی و انتخاب‌های فردی باشند، بیشتر از هر زمان دیگری به داده‌ها و میزان پول و توان اقتصادی تبدیل شده‌اند. این وضعیت نه‌تنها نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی را تشدید می‌کند، بلکه باعث از‌دست‌رفتن بُعد انسانی افراد می‌شود. زمانی که انسان‌ها به تنها عددی در پایگاه داده‌ها تبدیل می‌شوند، دیگر جایی برای همدلی، احساسات و ارزش‌های انسانی باقی نمی‌ماند. در این دنیای دیجیتال، پول نه‌تنها به‌عنوان یک عامل اقتصادی، بلکه به‌عنوان مرز میان زندگی و مرگ عمل می‌کند. در این فضا، انسان‌ها به ابزارهایی تبدیل می‌شوند که تنها به‌عنوان منابع داده و سودآوری در نظر گرفته می‌شوند، نه موجوداتی با احساسات، آرزوها و نیازهای خاص.

 جنگ‌های سایبری و اقتصاد جنگ: وقتی انسان به داده‌ای بی‌صدا تبدیل می‌شود

جنگ‌های امروز دیگر محدود به میدان‌های نبرد سنتی نیستند. اکنون میدان‌های جنگ به فضاهای دیجیتال و مجازی گسترش یافته‌اند، جایی که پهپادها، تحلیل داده‌ها و تجارت تسلیحاتی جان میلیون‌ها نفر را تحت تأثیر قرار می‌دهند و تصمیمات بی‌رحمانه «بازار» تعیین‌کننده سرنوشت انسان‌ها هستند. مرگ، به‌راحتی و از فاصله‌های بسیار دور، تنها با فشردن یک دکمه رقم می‌خورد. جنگ، دیگر فقط یک تراژدی انسانی نیست؛ بلکه قرن‌هاست که به ابزاری برای کسب سود و قدرت تبدیل شده. از دوران استعمار تا جنگ‌های نفتی، منطق اقتصادی پشت بسیاری از درگیری‌ها پنهان بوده است. اما در دنیای امروز، این منطق شکل پیچیده‌تری به خود گرفته: جنگ، صنعتی دقیق، سازمان‌یافته و تکنولوژیک شده است. مرگ، در این ساختار، تنها به عدد تبدیل می‌شود: داده‌ای بی‌هویت و بی‌صدا. در این دنیای سرد و بی‌روح. انسان دیگر به‌عنوان موجودی زنده، احساس‌پذیر و یکتا شناخته نمی‌شود، بلکه به داده‌ای در یک سیستم پردازشگر پیچیده تقلیل یافته است. در این فضا، انسان‌ها به پیکسل‌هایی بر صفحه نمایش تقلیل می‌یابند، نقاطی کوچک که با هر حمله هدفمند، محو می‌شوند و در نهایت، به عددی در گزارش آماری تبدیل می‌گردند. یک اپراتور پشت مانیتور، بدون دیدن یا شناختن قربانی، جان انسانی را می‌گیرد، گویی در حال اجرای یک بازی کامپیوتری است. در این منطق ماشینی، مرگ دیگر با فریاد یا خون تعریف نمی‌شود، بلکه با نمودارها و خطوط، زندگى انسانی به ماتریسی از اطلاعات تبدیل شده که هر لحظه ممکن است توسط یک الگوریتم شناسایی، دسته‌بندی و حذف شود.

 مرگ توجه: چگونه تکنولوژی در دست طبقه سرمایه‌دار همدلی را می‌کشد؟

یافته‌های جدید در علوم مغز و اعصاب نشان می‌دهند که همدلی انسان‌ها در عصر دیجیتال رو به کاهش است. وقتی رنج دیگران تنها از پشت صفحه‌نمایش دیده می‌شود، واکنش‌های احساسی ما کمرنگ‌تر می‌شوند. اما مشکل، خودِ تکنولوژی نیست، بلکه سوءاستفاده طبقه سرمایه‌دار از آن است. رسانه‌های جریان مسلط با الگوریتم‌های طراحی‌شده برای حفظ مخاطب در چرخه مصرف، عمدا تصاویر جنگ و رنج را به‌شکلی گزینشی و بی‌پایان تکرار می‌کنند. نتیجه جهانی‌ست که در آن رنج انسان از پشت شیشه سرد صفحه‌نمایش‌ها تماشا می‌شود، بی‌آنکه واکنشی برانگیزد. تصاویر درد و بی‌عدالتی در میان سیل محتوا گم می‌شوند، قابل اسکرول و قابل فراموشی. نورون‌های آینه‌ای که روزی با دیدن درد دیگری فعال می‌شدند، حالا در فاصله‌ای امن خاموش می‌مانند. ما شاهدیم، اما کمتر حس می‌کنیم. همدلی، آن کیفیت انسانی بنیادین، به امری انتزاعی و خنثی تبدیل شده است، نه به دلیل ذات دیجیتال، بلکه به خاطر نظامی که آن را به ابزاری برای کسب درآمد تبدیل کرده است. نه توسط پیکسل‌ها، بلکه توسط منافع سودجویانه‌ای که پشت آنها پنهان شده‌اند.

از مسئولیت‌پذیری چهره‌به‌چهره تا گم‌شدن در پشت پرده‌ الگوریتم‌ها

در گذشته، پیش از آغاز عصر صنعت، روابط انسانی ریشه در تماس چهره‌به‌چهره داشت. نگاه، صدا، حضور فیزیکی، همه‌چیز واقعی و لمس‌شدنی بود. مسئولیت‌پذیری معنایی شفاف داشت: انسان در برابر عمل خود می‌ایستاد، پیامدهایش را می‌دید، می‌شنید، و حس می‌کرد. اما امروز، در عصر دیجیتال، جای آن نگاه‌های واقعی را ایموجی‌ها گرفته‌اند، تصاویر کوچک و بی‌جان که قرار است احساسات را منتقل کنند، بی‌آن‌که عمقی داشته باشند. در جهانی که خطاها به‌راحتی پشت الگوریتم‌ها و اصطلاحاتی چون «اشتباه سیستمی» پنهان می‌شوند، مسئولیت فردی کم‌رنگ‌تر از همیشه شده است. ما در حال زیستن در جهانی هستیم که در آن اعمال از پیامدهای‌شان جدا شده‌اند، جهانی که در آن فاصله میان کنش و واکنش، آن‌قدر زیاد شده که گویی دیگر هیچ ربطی به هم ندارند. هویت انسان نیز در فضای دیجیتال دچار دگرگونی عمیقی شده است. نام‌کاربری‌های جعلی با عنوان‌هایی غیرواقعی، بستری فراهم کرده‌اند برای قضاوت، تحقیر، توهین و گاه تحریک، بدون آن‌که هیچ مسئولیتی متوجه گوینده باشد. این بی‌چهرگی و بی‌نامی دیجیتال، شکلی تازه از انکار مسئولیت انسانی‌ست؛ واقعیتی که زیر سایه‌ الگوریتم‌ها و در سکوت پلتفرم‌ها هر روز عمیق‌تر می‌شود.

 سخنِ آخر

امروزه اگرچه الگوریتم‌ها بخش‌هایی از زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده‌اند، اما این نظام انحصاری حاکم بر فناوری است که باید مورد پرسش قرار گیرد، نه خودِ ابزارها. مسئله این نیست که تکنولوژی ذاتا تهدیدکننده است، بلکه این است که در دستان سرمایه‌داران و قدرت‌های بزرگ، به ابزاری برای استخراج داده‌ها، کنترل رفتارها و تحکیم سلطه تبدیل شده است. آنچه امروز شاهد آنیم، شکلی مدرن از بردگی دیجیتال است، جایی که اطلاعات شخصی ما به کالایی برای فروش بدل شده و هر کلیک، هر جست‌وجو و هر تعامل آنلاین، زنجیره‌ای از منافع را برای انحصارات به همراه می‌آورد. با ‌این‌ حال، این پایان داستان نیست. مقاومت در حال شکل‌گیری است، از جنبش‌های طرفدار حریم خصوصی تا اعتراضات علیه انحصار پلتفرم‌های بزرگ. پرسش واقعی این است: آیا می‌توانیم فناوری را از چنگال سرمایه‌داری نظارتی نجات دهیم و آن را به‌ سوی مدلی مردمی هدایت کنیم؟ پاسخ به این پرسش، نه در طرد دیجیتال، که در بازپس‌گیری آن از انحصارگران نهفته است. تکنولوژی می‌تواند ابزار رهایی باشد، اگر مالکیت و کنترل آن در اختیار عموم قرار گیرد. انسانیت هنوز نفس می‌کشد، و این بار نه در تقابل با ماشین، که در نبردی برای تعیین آینده‌ مشترکمان با آن است.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.