آموزههایی از خطبه «مِنا»ی حسین بنعلی(ع) برای امروز
از میان گفتارهای بهجامانده از سیدالشهدا(ع) خطبهای وجود دارد که در منابع حدیثی، به «خطبه منا» معروف است. اهمیت محتوا و مضامین این خطبه چنان است که اگر آن را مرامنامه سیدالشهدا(ع) در برابر جامعه و حکومت زمانه خویش بنامیم اغراق نیست و میشود گفت که فهم نهضت حسینی و واقعه عاشورا بدون نگاه به مضامین این خطبه فهم کاملی نخواهد بود.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
مسعود رهبری: از میان گفتارهای بهجامانده از سیدالشهدا(ع) خطبهای وجود دارد که در منابع حدیثی، به «خطبه منا» معروف است. اهمیت محتوا و مضامین این خطبه چنان است که اگر آن را مرامنامه سیدالشهدا(ع) در برابر جامعه و حکومت زمانه خویش بنامیم اغراق نیست و میشود گفت که فهم نهضت حسینی و واقعه عاشورا بدون نگاه به مضامین این خطبه فهم کاملی نخواهد بود. منابع حدیثی احتمال دادهاند که تاریخ ایراد این خطبه در سال 58 یا 59 هجری، یعنی زمان حیات معاویه و یک یا دو سال قبل از واقعه عاشورا باشد. قدیمیترین سند خطبه منا کتاب تحف العقول ابن شعبه حرّانی در قرن چهارم است که علمای رجال و حدیث شیعه روایات این کتاب را معتبر به شمار آوردهاند، بهویژه اینکه حرّانی در مقدمه کتاب، تصریح کرده است که فقط روایات صحیح را گرد آورده است.
مختصات جامعه نخبگانی صدر اسلام
امام حسین(ع) در خطبه منا جامعه نخبگانی زمانه را مخاطب قرار میدهد و آنها را به سبب پرهیز از اعتراض به ظلم و فساد اموی به باد انتقاد میگیرد. در تواریخ آمده است که دستکم 200 نفر از صحابه پیامبر و 800 نفر از فرزندان صحابه که برای مناسک حج در مکه گرد آمده بودند، شنونده این خطبه بودهاند؛ یعنی نخبگان برخوردار از سرمایه و پایگاه اجتماعی، که در جامعه آن روز اغلب از مفسران قرآن، فقها و محدثان عالم اسلام بودند و از نگاه امام(ع) اگر سکوت آنها نبود، حکومت اموی نمیتوانست بنیانهای ستم و بیداد خود را در رگ و پی جامعه اسلامی بدواند. برای فهم مختصات این جامعه نخبگانی باید توجه داشت که در زمان امام حسین(ع)، امت اسلام در شش منطقه جغرافیایی، یعنی شام، مصر، حجاز (مکه و مدینه) و عراق (بصره و کوفه)، پراکنده بودند و از لحاظ جامعهشناسی و روانشناسی سیاسی و اجتماعی، از یکدیگر تفاوت داشتند. این تفاوتها علاوه بر مسائل اعتقادی و ادراکی، البته از درگیری و رقابتهای تاریخی میان عرب عدنانی و عرب قحطانی نیز تأثیر میپذیرفت. قرنها قبل از بعثت پیامبر(ص)، قحطانیان در جنوب شبهجزیره (سرزمین یمن) زندگی میکردند و شهرنشین بودند، اما عدنانیان در نیمه فوقانی شبهجزیره سکونت داشتند و بیابانگرد بودند. قحطانیان در مقطعی از تاریخ، از تمدن پیشرفتهای در خطه یمن برخوردار بودند که آثار و اسطورههایی از آن در کتب تاریخ و کتابهای مقدس باقی مانده است، اما از چند سده قبل از ظهور اسلام، به دلایلی نامعلوم (احتمالا در اثر خرابی سد مأرب، که زیربنای این تمدن بود)، به سرزمینهای شمالی مهاجرت کردند و بهتدریج در مکه، یثرب و حتی شام ساکن شدند. نظام نخبگانی حاکم بر دهههای صدر اسلام را نمیتوان جدا از کشمکشها و رقابتهای عدنانی - قحطانی و درگیریهای قبایل و طوایف متعلق به هریک از این دو تیره دانست؛ به نحوی که از زمان تدوین پیماننامه یثرب در سال نخست هجرت پیامبر(ص) که در واقع «قانون اساسی مدینه» بود، تا دوران تقسیم غنایم فتوحات و مناصب سیاسی و حکومتی در دوران خلفا و سپس در دوره خلافت حضرت امیر(ع) و امامت حسنین(ع)، میتوان ردپای این رقابتها و منازعهها را مشاهده کرد. پس از فتح ایران و در جریان استقرار قوای نظامی مسلمانان در شهر تازهتأسیس کوفه نیز قبایلی از قحطانیان و عدنانیان سر از این شهر درآوردند و طبق نقل تواریخ، حدود 18 هزار نفر از اهالی یمن، یعنی اعراب قحطانی در این شهر سکنی گزیدند. یمنیهای قحطانی کوفه از طرفی در رقابت تاریخی با قریشیهای عدنانی و از طرف دیگر، عموما هوادار اهلبیت پیامبر(ص) و علی بنابیطالب(ع) بودند. این علاقه درواقع ریشه در دورهای داشت که امام علی(ع) از طرف پیامبر(ص) برای دعوت اهل یمن به اسلام، مدتی در آنجا سکونت داشت و خاطره خوشرفتار علوی در خاطره جمعی این قشر از کوفیان حک شده بود. دسته دیگر، موالی، یعنی ایرانیان مهاجر به کوفه یا بردهزادگانی بودند که پدرانشان از ایران آمده و مسلمان شده بودند. اینان نیز از آنجا که در کوفه شهروند درجهدوم به شمار میآمدند، عموما مجذوب عدل و انصاف علی بنابیطالب(ع) و در کنار او بودند. در مقابل، قریشیهای عدنانی اغلب از هواداران عثمان، خلیفه سوم و حامی امویها بودند و از این رو با یمنیها و موالی، چه در اصل و نسب تاریخی و چه در سوگیری سیاسی و عقیدتی، رقابت و تنازع داشتند. در این میان، گروه دیگری نیز در کوفه ساکن بودند که عموما از شاگردان عبداللهبن مسعود، صحابی و مفسر قرآن در صدر اسلام بودند که در زمان خلیفه دوم به کوفه رفت و در آنجا حلقه آموزش قرآن و تفسیر برپا کرد. فرقه خوارج و کسانی که بعدها «اهل قعود» خوانده شدند، از میان شاگردان ابنمسعود برخاستند. اهل قعود کسانی هستند که در جنگ صفین، به حکمیت تن دادند و در کربلا با اینکه به سپاه ابنزیاد ملحق نشدند، به یاری امام حسین(ع) هم نشتافتند. شهر دیگری که در این برهه به لحاظ تجمع نخبگانی اهمیت دارد، بصره است. بصره و کوفه هر دو از شهرهای تازهتأسیس بودند و نوعی منازعه و رقابت در میان ساکنان آنها در جریان بود؛ به نحوی که اگر کوفه به کسی گرایش پیدا میکرد، بصره از او روی برمیگرداند. از این گذشته، در واقعه جنگ جمل، مردم بصره از سپاه علی بنابیطالب(ع) زخمهای کاری خورده بود، به طوری که بر پایه برخی نقلها کمتر خانوادهای در بصره بود که عضوی از خود را در واقعه جمل از دست نداده باشد. بنابراین طبیعی بود که این شهر رغبت و محبتی به آل علی(ع) نداشته باشد. مکه و مدینه اما با اینکه دو شهر مهم حجاز بودند، در روزگار حسین بنعلی(ع) نقش تأثیرگذاری در تحولات سیاسی نداشتند. مکه پس از مهاجرت مسلمانان از این شهر در زمان پیامبر(ص)، صرفا اهمیت معنوی داشت و در تحولات سیاسی، نقش عمدهای ایفا نمیکرد؛ اما مهاجران همچنان ریشههای خانوادگی و املاک و اموال زیادی در آنجا داشتند و آیین حج نیز باعث شده بود رفتوآمد ایشان به این شهر برقرار باشد. وجود حرم الهی در این شهر، گاه حاشیه امنی برای برخی مخالفان ایجاد میکرد تا با استقرار در مکه، تا حدودی بتوانند از فشار خلافت اموی در امان باشند؛ چنان که چهرههایی چون عبدالله بنعمر، عبدالله بنزبیر و خود امام حسین بنعلی(ع) بعد از شروع تهدیدات از جانب خلافت اموی، به مکه روی آوردند. گذشته از این، آیین حج نیز این فرصت را به چهرههای ناراضی میداد که شبکهای از حامیان را از میان مسلمانان ساکن در دیگر شهرهای اسلامی، پیرامون خود گرد آورند.
مدینه نیز هرچند همچنان محل زندگی بسیاری از صحابه و تابعین بود، عموما بعد از شکاف طبقاتیِ حاصل از توزیع ناعادلانه غنایمِ فتوحات در زمان خلفا، به محل سکونت نخبگانی تبدیل شده بود که در واقع، سرمایهداران برجسته زنانه بودند و برای صیانت از جاه و ثروتشان ترجیح میدادند سرگرم درس و بحث و فقه و تفسیر و دیگر علوم دینی باشند و خود را با بنیامیه درگیر نکنند. در این میان، وضعیت شام، از همه روشنتر بود. این سرزمین از همان ابتدا که به دست مسلمانان فتح شد، زیر سلطه بنیامیه قرار گرفت. معاویه از سال 17 هجری، بیش از سه دهه شخصا حاکم مطلق شام بود و خشتخشت جامعه تازهمسلمان شام را با اسلام اموی بنا کرده بود؛ بهنحویکه مردمان آن سامان هیچ تصویری از پیامبر (ص) جز از زاویه نگاه معاویه و دستگاه تبلیغیِ او نداشتند. سیاست جعل احادیث در فضایل بنیامیه و کنترل سختگیرانهای که حتی بر رفتوآمد اهل شام به سایر مناطق بلاد اسلامی اعمال میشد، شام را کاملا در زیر سلطه سیاسی و فرهنگی بنیامیه قرار داده بود.
سرفصلهای خطبه منا
پس از بیان مقدمات فوق، اکنون میتوان ادراک بهتری از مضامین خطبه منا و جنس مخاطبان این خطبه و علت کلام گزنده امام در این خطبه داشت. با نگاه دقیق به متن خطبه، به طور کلی میتوان سه سرفصل از آن استخراج کرد: اول: بیان وضع موجود جامعه اسلامی در ذیل حکومت معاویه، دوم: انتقاد از نخبگان اجتماعی به دلیل سکوت در برابر فساد اموی یا همراهی با آن و سوم: بیان انگیزه امام (ع) در اعتراض به وضع موجود و تبیین وضعیت مطلوب و آرمانی.
اول) وضعیت جامعه اسلامی در ذیل حکومت اموی
در فرازی از این خطبه آمده است: «وَ مَا لِیَ لاَ أَعْجَبُ وَ اَلْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ بِهِمْ غَیْرِ رَحِیمٍ»؛ چگونه در شگفت نباشم که سرزمین اسلام در قبضه کسانى است که یا خائن و ستمکارند، یا باجگیر و نابکار، یا بیرحم و بدکردار. به بیان دیگر، مردم زمانه گرفتار حاکمیتی ستمگر هستند که اموال ایشان را به انواع بهانههای مختلف و در پوشش مالیاتهای اسلامی، ظالمانه غصب میکند و عاملان و بدنه این حاکمیت در مواجهه و رفتار با مردم، بویی از رحمت و مهربانی نبردهاند. یعنی دستگاه حکومتیِ موجود سه ویژگی اصلی دارد: زمامداری ستمکارانه، نظام اقتصادی ظالمانه و کارگزاران خشن و بیرحم. امام حسین (ع) در فرازی از خطبه منا بیان میکند که مردم دو دسته شدهاند: «فَمِنْ بَیْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَیْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِیشَتِهِ مَغْلُوبٍ»؛ یا به زنجیرهای بردگی و بندگی گرفتارند یا در تنگنای معیشت، درمانده شدهاند. به بیان دیگر، یا ذهن و اندیشهشان در بند حاکمیت ستمگر است یا اگر ذهنشان آزاد است و در دل معترضاند، حکومت اموی چنان در معیشت بر آنها تنگ گرفته است که جز غم نان به چیز دیگری نمیتوانند بیندیشند. برای نمونه، منبع درآمد جامعه کوفه کاملا متکی به خزانه حکومتی بود و اموال و غنائم حاصل از فتوحات در میان خانوادهها و قبایل ساکن در این شهر توزیع میشد، به نحوی که عموم کوفیان محل درآمد دیگری غیر از همین عطایا نداشتند. هر قبیله ساکن در کوفه نمایندهای با عنوان «عریف» داشت که مسئول گرفتن و توزیع کمکهای حکومتی بود. یکی از اقدامات زیاد بن ابیه، که بعد از صلح معاویه با امام حسن (ع)، از طرف معاویه حاکم کوفه شد، این بود که تمام عریفها را تحت کنترل خود درآورد و کافی بود کسی به سیاست ناسزاگویی به علی بن ابیطالب (ع) اعتراض داشته باشد تا قبیلهاش را از عطایا و عواید مالی محروم کنند. این است که «مستضعف علی معیشته مغلوب» اشاره به وضعیتی دارد که نان ابزار سرکوب شده است.
دوم) سکوت نخبگان در برابر فساد اموی
امام حسین (ع) در بخش بعدیِ خطبه، به وضعیت نخبگان اجتماعی زمانه خود اشاره میکند و نهیب میزند که اینان با وجود بهرهمندی از سرمایه اجتماعی، با اینکه پیمانشکنیها و جفاها را میبینند، حاضر نیستند اعتبار و سرمایه اجتماعی خود را در راه اصلاح امور و اعتراض به حکمرانیِ فاسد به کار گیرند: «وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَة فَلا تَفْزَعُونَ»؛ میبینید که پیمانهای الهی شکسته میشوند، اما نگران نمیشوید! حسین بن علی (ع) علت این رفتار را به لحاظ روانشناختی تشریح میکند و میفرماید: «لا یَنْهَوْنَهُم عَنْ ذلِکَ رَغْبَة فیما کانُوا یَنالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَة مِمّا یَحْذَرُونَ»؛ دلیل این رفتارهای ایشان دو چیز است: یکی میل و شهوتشان برای رسیدن به متاع دنیا، و دوم، ترس از تهدیدها و فشارهای حاکمان. امام (ع) در این خطبه تعریفی کوتاه و روشن از امر به معروف و نهی از منکر ارائه میدهد و شاخصی برای ارزیابی مصادیق واقعی از مصادیق نازل و سطحیِ اجرای این فریضه را به یادگار میگذارد: «إنَّ الْأمْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهىَ عَنِ الْمُنْکَرِ: دُعَاءٌ إلَى الإسْلامِ مَعَ رَدِّ الْمَظالِمِ وَ مُخَالِفَةِ الظالِمِ»؛ امر به معروف و نهی از منکر دعوتی است به اسلام که همراه با رفع ظلم و ستیز با ظالم باشد». به بیان دیگر، غایت اصلیِ امر به معروف و نهی از منکر از نگاه حسینبنعلی (ع) نظارت بر مدیران جامعه، حساسیت به بیداد و فساد در دستگاه حکمرانی و حساسیت به بیعدالتی و تبعیض اجتماعی است. در بیان امام حسین (ع) حکمرانی جائرانه و بیدادگرانه دارای ویژگیهایی است که امر به معروف و نهی از منکر را بر نخبگان واجب میکند:
اول، «یَعمَلونَ بِالشُّبَهات»، یعنی بهجای واقعیتهای مبتنی بر آمایش، پیمایش و شواهد دقیق، براساس ظن و احتمال و گزارشهای بیپایه و در فضایی دور از واقعیات متن جامعه تصمیمگیری میشود.
دوم، «یَسیرونَ فی الشَّهَوات» یعنی بهجای ضابطه و قانون، میل و رغبت حاکمان اجرا میشود و افراد و گروههایی قدر میبینند و بر صدر مینشینند که برآورنده امیال حاکمان باشند، نه غمخوار حق و عدالت.
سوم، «یَتَقَلّبونَ فی المُلکِ بِآرائِهم»: زمامداران براساس رأی و نظر شخصی و بدون اتکا بر مشورت با عقلا و کارشناسان و بیآنکه بهایی به نیازها و مطالبات جامعه بدهند حکومت میکنند.
چهارم، «وَ النّاسُ لَهُم خَوَلٌ، لا یَدفَعونَ یدَ لامِسٍ»: در این نوع از حکمرانی، مردم در واقع به بردگی کشیده میشوند و توان آن را ندارند که دستهای ستم را کوتاه کنند.
در پایان این خطبه، امام حسین (ع) با زبان نیایش، هدف و آرمان صحیح حرکتهای مصلحانه را ترسیم میکند و درباره آلودهشدن این حرکتها و نهضتها به دنیاطلبی و منازعه بر سر جاه و مقام و قدرت، هشدار میدهد:
«اللّهُمَّ، إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنا تَنافُسا فى سُلطانٍ وَ لا الْتِماسا مِنْ فُضُولِ الحُطامِ. وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ؛ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِکَ؛ وَ یَأمَنَ المَظْلُوموُنَ مِنْ عِبادِکَ»؛ خداوندا خودت میدانی که کنشگریِ اصلاحی و اعتراضی ما برای قدرت یا ثروت نیست؛ بلکه برای آن است که نشانههای دین حیاتبخش تو را در دیدرس قرار دهیم و پرچم بهبودخواهی و اصلاح را در زمین تو به اهتزاز درآوریم و پناهگاه ستمدیدگان باشیم.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.