نوشتن با نور
عکاسی در نخستین دهههای هستی خود با عنوان نقاشی نور معرفی میشد. بعدها توصیف درخشان دیگری برای عکاسی، با عنوان نگارش با نور؛ نورنگاری که قرابت عکاسی را با ادبیات یا حوزه نگارش، روی صحنه آورد.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
محمدعلی حسینمردی: عکاسی در نخستین دهههای هستی خود با عنوان نقاشی نور معرفی میشد. بعدها توصیف درخشان دیگری برای عکاسی، با عنوان نگارش با نور؛ نورنگاری که قرابت عکاسی را با ادبیات یا حوزه نگارش، روی صحنه آورد.
یکی از مهمترین وجوه شباهت عکاسی و ادبیات نمایش واقعیت است. البته واقعیت هرگز خام و بدون تفسیر نیست اما اینکه تا چه میزان قربانی تصویر یا متن میشود، اهمیت دارد. عکاس و نویسنده، هر دو روایتگر داستانی هستند و به مخاطب این امکان را میدهند تا ذهنش آن را پردازش کند. در اینجا یک دیالکتیک شکل میگیرد: دوگانگی واقعیت و خیال، عینیت و ذهنیت، عمومیت و خصوصیبودن، اما از سنتز اینهاست که معمولا یک نمونه موفق خلق میشود. البته عکاسی با واقعیت یک رابطه اجتنابناپذیر دارد. واقعیت یا به صورت درستتر آن واقعیتِ سپریشده یا آنچه بوده است، در زمان و مکانی رخ داده و عکاس آن را ثبت میکند و لحظه گذرا را عینیت میبخشد که باز هم از دریچه ذهنیت مخاطب میتواند متفاوت باشد.
شاید یکی از مهمترین دستاوردهای عکاسی، ثبت لحظهای باشد که معنایی فراتر از خودش دارد. ابتدا به این حقیقت توجه کنیم که تصویر، روایت، رویداد یا هر چیز دیگری برای همیشه آنجا ثبت میشود. گویی عکاس مقدار اندکی از زمان را منجمد کرده و در یک قاب نگه داشته است. بارها میتوان به این تکه از زمان رجوع کرد. اما آیا همیشه ادراک و احساس فرد پس از مشاهده یکسان خواهد بود؟ اینجاست که همان دیالکتیکی که صحبت شد، نمود پیدا میکند؛ تلاقی عمومیت و خصوصیبودن. در تاریخ عکاسی بارها بوده که یک عکس عمومی مثل یک صحنه از پیروزی در جنگ، جنبه خصوصی پیدا کرده و مثلا برای مادری آخرین عکس از فرزند شهیدش شده است.
قسمت دوم فراتررفتن معناست. معنا دو جا ساخته میشود: اولی در نگاه عکاس، دومی در نگاه مخاطب. باز هم به پیوند ادبیات و عکاسی رجوع میکنم. همانگونه که نویسنده با کلمات معنا را میسازد و آن را به مخاطبش منتقل میکند، عکاس هم معنایی را انتقال میدهد. گاهی انتقال معنا از طریق عکس میتواند آسانتر، سریعتر و تا حدی تأثیرگذارتر هم باشد. جیمز ایجی در کتابش مینویسد: «اگر میتوانستم، اصلا چیزی در این کتاب نمینوشتم. عکسها به خودی خود کفایت میکنند».
معنا و روایت سبب میشود در طول تاریخ عکسهایی به وجود آیند که مکانی برای تأمل شوند. گویی از مخاطب میخواهند لحظهای مکث کند و فارغ از تمام اتفاقاتی که در جهان رخ میدهد، فقط به این لحظه اندکی فکر کند. مثل عکسی که نگوک لوآن از یک افسر آمریکایی در اعدام خیابانی یک ویتکنگ گرفته و فقط نگاه آن پسر در عکس، هر وجدانی را به درد میآورد. بعدها عکاس درباره این عکس گفته: ژنرال ویتکنگ را کشت، من هم ژنرال را کشتم؛ البته با دوربینم. مجموعه عکسهای ثبتشده در جنگ ویتنام، مثل عکس دختر ناپالم باعث شد تا بازخوردهای جهانی صورت گیرد و چهره بیرحم جنگ نمایان شود.
بهطور کلی یکی از تأثیرگذارترین ژانر عکس میتواند عکسهای جنگی باشد که بیننده را منقلب میکند. این عکسها علاوه بر اینکه رویکردی تاریخنگارانه دارند، بلندگویی هستند برای رسیدن صدای رویدادها به جهان و تلاش برای صلح. علاوه بر این رویکرد حماسی بعضی از این عکسها همچون داستانهای ادبی است که تلاش میکند تا قدرت، شجاعت، عمق قهرمانی و ازجانگذشتگی افراد را نشان دهد. عکسهای جنگ بیانگر کامیابیها، شکستها، شهادتها، از دست دادنها، افتخارات و لحظههای خاصی از زندگی هستند که شاید هرگز در زمان عادی تا این حد بیپرده و شفاف ساخته نشوند. با دیدن این عکسها آرزو میکنیم هیچگاه چنین صحنههایی اتفاق نمیافتادند. اما این تصاویر باید ثبت شوند تا تاریخ ساخته شود و سرد و گرم روزگار مستند شود، بلکه آیندگان بدانند چه بر این زمین گذشته است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.