|

امنیت؛ خاصیتی درون‌زا از یک سیستم سالم

نگاهی به امنیت اجتماعی با 2 رخداد تلخ اخیر

در روزها و ماه‌های گذشته، دو خبر تلخ جامعه را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد؛ نخست، قتل امیرمحمد خالقی، دانشجوی جوان دانشگاه تهران که هنگام تعقیب سارقانی که لپ‌تاپش را دزدیده بودند، با ضربات چاقو کشته شد و دوم، قتل الهه حسین‌نژاد، دختری جوان در تهران که در بازگشت از محل کار به خانه‌اش، گرفتار یک مسافرکش شیطان‌صفت شد و در پی درگیری با او، جان خود را از دست داد.

امنیت؛ خاصیتی درون‌زا

 از یک سیستم سالم

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

طوفان عزیزی

 

در روزها و ماه‌های گذشته، دو خبر تلخ جامعه را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد؛ نخست، قتل امیرمحمد خالقی، دانشجوی جوان دانشگاه تهران که هنگام تعقیب سارقانی که لپ‌تاپش را دزدیده بودند، با ضربات چاقو کشته شد و دوم، قتل الهه حسین‌نژاد، دختری جوان در تهران که در بازگشت از محل کار به خانه‌اش، گرفتار یک مسافرکش شیطان‌صفت شد و در پی درگیری با او، جان خود را از دست داد.

اینها فقط «خبر» نبودند؛ چیزی در این رخدادها بود که احساسات جمعی را جریحه‌دار کرد؛ ترکیبی از خشم، ترس و ناامنی‌ و این پرسش بی‌پاسخ که چرا این اتفاق‌ها افتادند؟ و آیا ممکن بود نیفتند؟

برای فهم بهتر این پرسش‌ها، باید از زاویه‌ای متفاوت به «امنیت» نگاه کنیم.

از دید نظریه سیستم‌ها، «امنیت» نه صرفا مجموعه‌ای از اقدامات پلیسی یا کنترل اجتماعی، بلکه یک ویژگی درون‌زا (Emergent Property) در یک سیستم زنده، پویا و متعامل است. سیستم‌های اجتماعی مانند بدن انسان عمل می‌کنند؛ تعامل اجزا، تبادل بازخورد، توانایی انطباق با تهدیدها و پایداری در برابر آشوب، همه از ملزومات «سالم‌ماندن» یک سیستم هستند. هر رخداد خشونت‌آمیز، یک «علامت هشدار» است که نشان می‌دهد یکی از اجزای سیستم به‌ درستی کار نمی‌کند.

نظریه سیستم‌ها می‌گوید‌ هر پدیده‌ای در یک «کل درهم‌تنیده» معنا پیدا می‌کند. امنیت هم‌ فقط یک اقدام یا ابزار نیست، بلکه نتیجه تعامل هماهنگ و پایدار اجزای یک جامعه است؛ آموزش، خانواده، رسانه، قانون، عدالت، اعتماد‌ و امید.

در نظریه سیستم‌ها، یک سیستم زنده باید بتواند در برابر تهدیدها و نوسان‌های محیطی پایدار بماند، واکنش نشان دهد و خود را بازتنظیم کند. اگر یک جامعه توانایی شنیدن صدای اختلال‌ها و تطبیق‌دادن خودش با شرایط جدید را نداشته باشد، امنیتش متزلزل می‌شود.

امنیت، فقط حضور دوربین و گشت نیست؛ امنیت به‌عنوان یک «حس»، محصول پیوند سالم میان اجزای جامعه است. وقتی این اجزا در تعامل سازنده نباشند، ‌‌«احساس ناامنی» به‌سرعت گسترش می‌یابد، حتی اگر آمار جرم تغییر چندانی نکند.

در ماجرای امیرمحمد خالقی، همه چیز از یک سرقت شروع شد؛ اما آنچه دردناک‌تر است، نبود یک سازوکار حمایتی و بازدارنده بود. سارق، پیش‌تر هم سابقه سرقت داشت. این یعنی سیستم نظارتی و کیفری به اندازه کافی بازدارندگی نداشته است.‌ مهم‌تر اینکه‌ وقتی مردم حس می‌کنند ‌خودشان باید امنیت‌شان را تأمین کنند، چون سیستم از آنها محافظت نمی‌کند، ریسک‌پذیری و خشونت افزایش می‌یابد.

امیرمحمد‌ به‌ جای آنکه احساس کند ابزارها و نهادهای رسمی برای پیگیری سرقت کافی هستند، خود وارد تعقیب شد. این نقش‌یابی جایگزین از نشانه‌های اختلال سیستمی است.

در پرونده الهه حسین‌نژاد، ما با یک تراژدی اجتماعی دیگر روبه‌رو بودیم؛ دختر جوانی که برای تأمین معاش خانواده و هزینه‌های درمان برادر دارای معلولیتش کار می‌کرد، در بازگشت از محل کار طعمه افکار شیطانی یک جنایتکار شد و جان خود را برای مقاومت در برابر او  از دست داد.

امنیت به‌عنوان خاصیت درون‌زا (Emergent Property) در سیستم‌های پیچیده، به‌ صورت خودبه‌خود از تعامل میان اجزای سیستم به‌ وجود می‌آید. بنابراین تمرکز تنها روی تقویت اجزای منفرد کافی نیست، بلکه باید به تعاملات و ساختار کلی نیز توجه کرد. هرچه سیستم پیچیده‌تر باشد، نقاط شکست بالقوه بیشتری دارد. نظریه سیستم‌ها کمک می‌کند ‌این آسیب‌پذیری‌ها شناسایی شوند و راهکارهایی برای افزایش تاب‌آوری (resilience) طراحی شود. در این چارچوب، امنیت تنها محافظت فیزیکی نیست، بلکه شامل بازخورد مثبت و منفی است. سیستم‌هایی که توانایی دریافت و تحلیل بازخوردها را دارند، بهتر می‌توانند در برابر تهدیدها واکنش نشان دهند و خود را تطبیق دهند (Adaptive Systems). در مقابل، سیستم‌هایی که در برابر تغییرات محیطی سخت‌گیر و ثابت هستند، انعطاف و توانایی انطباق‌پذیری نداشته و در بلندمدت امنیت خود را از دست می‌دهند.

در هر دو حادثه، عاملان جرم به‌نوعی از متن جامعه برخاسته‌اند، نه از بیرون آن. به عبارت دیگر، سیستم اجتماعی در تولید یا ناتوانی در مدیریت این رفتارها سهم دارد. وقتی آموزش، عدالت، رفاه، سلامت روان‌ و شبکه‌های حمایتی در تعامل متوازن نباشند، سیستم دچار ضعف در تولید امنیت می‌شود. در‌این‌صورت، نه‌تنها امنیت فیزیکی، بلکه امنیت روانی، عاطفی و فرهنگی نیز دچار فرسایش می‌شود. برای مثال‌ رشد فضای مجازی، تغییر در الگوهای زیست، مهاجرت گسترده به کلان‌شهرها‌ و افزایش فشارهای روانی همه عواملی هستند که اگر دیده نشوند، سیستم به‌‌درستی عمل نمی‌کند.

در جامعه‌ای که نهادهای حمایتی خود را به‌روز نکند، سیاست‌های بخش متولی با واقعیت‌های جدید هماهنگ نشوند‌ و صداهای اعتراض شنیده نشود، فاصله بین مردم و سیستم بیشتر می‌شود و احساس ناامنی، حتی بدون افزایش جرم واقعی، شدت می‌گیرد.

وقتی عدالت کیفری، آموزش اجتماعی، بهداشت روان، خدمات حمایتی و رسانه در کنار هم کار نکنند، ناامنی صرفا نتیجه‌ای از جرم نیست، بلکه محصول کار‌نکردن سیستم است.

ما به یک بازنگری عمیق در نگاه‌مان به امنیت نیاز داریم؛ نه‌فقط افزایش دوربین و گشت، بلکه تقویت پیوند میان مردم و نهادها، شنیدن نشانه‌های تهدید از دل جامعه‌ و بازآفرینی سیستم‌هایی که مردم را تنها نگذارند.

ما نیازمند سیستمی هستیم که‌ بازخوردها را بشنود (از هشدارهای کوچک پیش از فاجعه)، انعطاف‌پذیر باشد (بتواند خودش را با تغییرات اجتماعی و فرهنگی هماهنگ کند) و پویایی درونی داشته باشد (بتواند خود را بازآرایی و بازتنظیم کند).

امنیت، در این چارچوب، یک پروژه دائمی و سیال است، نه یک وضعیت مقطعی یا حاصل ابزارهای بازدارنده صرف.

و در نهایت، آنچه جامعه را ایمن می‌‌کند، نه‌تنها سخت‌افزارهای امنیتی، بلکه زیرساخت‌های نرم‌افزاری اعتماد، مشارکت، عدالت و همدلی در درون سیستم اجتماعی است.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.