|

شکل‌های زندگی: به مناسبت انتشار «هیوم، نیچه و ریشه‌های غیرعقلانی امر سیاسی»

دینامیسم تن‌ها

نیچه از انسان آغاز می‌کند و در انسان باقی می‌ماند. به نظر نیچه انسان طبیعتی غیر قابل پیش‌بینی دارد که برای خود نیز ناشناخته است. نیچه در انسان محو می‌شود و به دنیایی راه پیدا می‌کند که روح و تن به هم آمیخته و جسم و جان یکی است. جهانِ نیچه‌ای جهانِ مونیستی است؛ مقصود از جهان مونیستی جهان یگانه‌ای است که راه به جهانی دیگر ندارد.

دینامیسم تن‌ها

نیچه از انسان آغاز می‌کند و در انسان باقی می‌ماند. به نظر نیچه انسان طبیعتی غیر قابل پیش‌بینی دارد که برای خود نیز ناشناخته است. نیچه در انسان محو می‌شود و به دنیایی راه پیدا می‌کند که روح و تن به هم آمیخته و جسم و جان یکی است. جهانِ نیچه‌ای جهانِ مونیستی است؛ مقصود از جهان مونیستی جهان یگانه‌ای است که راه به جهانی دیگر ندارد. این جهان -جهان نیچه‌ای- در مقابل ایده‌آلیسم سقراطی قرار می‌گیرد: «آنجا که تو چیزهای ایده‌آلی می‌بینی، من چیزهایی می‌بینم انسانی، آه، بسا انسانی...».

اهمیت سقراط که هدف نقد رادیکال نیچه قرار می‌گیرد به خاطر موقعیت واقعی و نمادین او است. در حقیقت سقراط آغازگر فلسفه‌ورزی نظام‌مند بود که می‌کوشید با سازوکارهای عقل نظری به توجیه هستی بپردازد و سنگ محکی برای نیک و بد امور پیدا کند. متافیزیک سقراط یعنی باور به جهانی بهتر، اخلاقی‌تر و... در حقیقت انکار فیزیک، طبیعت انسانی و تجربه‌های انسانی و بسا انسانی بود.

آریا مکنت در کتاب خود با عنوان «هیوم، نیچه و ریشه‌های غیرعقلانی امر سیاسی» به ریشه‌های عمیق طبیعت‌گرایی در تفکرات نیچه و سپس هیوم می‌پردازد و سپس آن را به حیطه «امر سیاسی» می‌آورد، موضوعی که تاکنون کم و بسیار کم به آن پرداخته شده است. مکنت از طبیعت انسان آغاز می‌کند، مسئله مهمی که هیوم آن را «علم انسانی» و نیچه «گذرگاه مسائل بنیادی» می‌داند.

نویسنده در ابتدا به روش‌شناسی نیچه می‌پردازد؛ مقصود از روش در حقیقت ضدروشی است که نیچه علیه نظام‌مند‌کردن و سیستم‌سازی فلاسفه‌ای مانند سقراط و افلاطون ارائه می‌دهد و آن به نوعی ناهمسازی برمی‌گردد که در ذات فلسفه نیچه وجود دارد: «برداشت نیچه از طبیعت انسان در ظاهر نه روشمند است و نه یکپارچه. در واقع، خط فکری او در تألیفاتش تقریباً ناهمساز است: انسان از سویی برخوردار از آزادی بنیادی و از سوی دیگر موجودی غریزی، تابع انگیختار آنی و خودمحور توصیف می‌شود».

۱ انسان از نظر نیچه موجودی است که جهان را براساس هیجاناتش دریافت می‌کند. این هیجانات تحت رانه‌هایی چون انفعالات، احساسات و تأثرات و به طور کلی انگیختارهای غیرعقلانی قرار دارد، در عین حالی که بخش مهمی از کنش‌های انسانی ناشی از سرشت و خاستگاه و خون آدمی است که ناخودآگاه در رفتارهای آدمی تأثیر می‌گذارند. در مورد هیوم نیز چنانکه مکنت می‌گوید در آغاز چنین است: «زیرا هیوم اساسا معتقد است که انسان‌ها با لوحی نانوشته به درک جهان می‌پردازند، به عبارت دیگر، بدون محتوای ذهنی مفروض یا پیشینی».۲ در این صورت آدمی اکتسابات جهان را بر اساس همان هیجانات و انطباعات یا یافته‌های حسی که ریشه‌های شناخت ما هستند دریافت می‌کند. نکته مهم استنتاجات سیاسی و یا در حقیقت فلسفه سیاسی نیچه و همین‌طور هیوم است که بر اساس چنین فرضی از انسان به مثابه موجودی غیرعقلانی صورت می‌پذیرد. واقعیت آن است که به‌خصوص از فلسفه سیاسی نیچه برداشت‌های گوناگونی صورت می‌گیرد و او را چنانکه خود گفته بود مستعد تفسیرهای متناقض می‌کند. به نظر نیچه ایده‌هایی مانند لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سوسیالیسم و... در حقیقت نوعی حد جاری‌کردن بر واقعیت و محدودکردن آن است. 

اکنون اگر از منظر سیاسی به نیچه بنگریم، تقابل سیاست -la politique- (با ضمیر مؤنث) به مثابه استراتژی و راهبرد که دولت عهده‌دار شکل‌دهی به آن است با 

- le politique- (با ضمیر مذکر) به مثابه نیرویی گریز از شکل و استراتژی را می‌توان به یک معنا تقابل آپولونی با دیونوزوسی در نظر گرفت. در این صورت فلسفه سیاسی نیچه تنش و تقابل دائمی و تمام‌نشدنی میان طبیعت پویا یا دینامیسم تن‌هایی است که حد و مرز نمی‌شناسند، با نیروی آپولونی که می‌کوشد تن‌ها را به کنترل خود درآورد. این نوع سیاست نیچه نفی هرگونه اقتداری است که به میل طبیعی فرد اعمال می‌شود. در غیر این صورت طبیعت فرد یا همان سرمایه اصلی اقتدارش که به صورت اراده اعمال می‌شود، تحت انقیاد نیروی شکل‌آفرین و محدودکننده‌ای قرار می‌گیرد که می‌کوشد «فرد» را مطیع انتزاع و لویاتانی به نام دولت کند. در این شرایط فرد ضعیف، خسته و بی‌رمق به موجودی غیرطبیعی بدل می‌شود که از فرط ناتوانی و صرفا ناتوانی، چراکه دیگر ناتوان از اراده خود است، دنبال حقیقت و یا چیزی از جنس معنا می‌گردد تا ناتوانی خود را توجیه کند.

آریا مکنت در ادامه نوشته خود به دو مقوله مهم سیاسی یعنی «عدالت» و «قرارداد اجتماعی» اشاره می‌کند. عدالت از منظر نیچه به عنوان ایده مسیحی از اساس منتفی است. در وهله اول به خاطر آنکه عدالت را در اصل امری غیرطبیعی می‌داند، تعریف نیچه از عدالت صراحتی آشکار دارد. به نظر نیچه عدالت «برابردانستن آدم‌های نابرابر است» و این ظلمی غیرطبیعی و مغایر با طبیعتی است که بر نابرابری استوار است: «برداشت نیچه از عدالت به معنای دقیق کلمه نکوهش برابری‌خواهی و هر نوع فلسفه سیاسی است که به هر طریقی از برابری حمایت می‌کند».۳ در حالی که در تجربه‌گرایی هیوم به واسطه «جهانشمول‌بودن» طبیعت انسان نوعی برابری‌خواهی میان آحاد افراد دیده می‌شود که در چارچوب قرارداد اجتماعی امکان تحقق آن وجود دارد.

نیچه «قرارداد اجتماعی» را که قراری است که شهروندان با طرف دیگر قرارداد یعنی دولت می‌گذارند تا منابع و یا امنیت و... آنان را تأمین کند برنمی‌تابد و آن را شکلی دیگر از همسان‌سازی تلقی می‌کند. در اینجا -قرارداد اجتماعی- به نظر نیچه فاجعه حتی عمیق‌تر می‌شود زیرا هدف دولت در حقیقت سترون‌سازی میل طبیعی آدمی و کنترل آنها با زور غیرطبیعی یا همان قانون است.

نیچه اگرچه همچون هابز -یکی از اصحاب قرارداد*- طبیعت را عرصه «جنگ همه بر علیه هم» می‌داند اما برخلاف ایده پراگماتیستی هابز مخالف دادن اختیارات یک‌طرفه به هیولای دولت است. «نیچه در عین حال که وضع طبیعی را جنگ همه با همه می‌دانست این ایده را نمی‌پذیرفت که دولت حاصل قرارداد بوده است. در عوض خاستگاه دولت را فاتحی با دست آهنین می‌دید که ناگاه به نحوی خشن و خونین زمام امور جمعیتی هنوز نامتشکل را به دست می‌گیرد».۴ مخالفت نیچه علیه اصحاب قرارداد البته ادامه می‌یابد و علیه لاک و روسو شدت ‌می‌گیرد. «رضایت» شهروندان ایده لاک برای دادن اختیارات به دولت است، نیچه به رغم شباهت‌هایی که درباره ریشه‌های غیرعقلانی امر سیاسی با لاک دارد، «رضایت» لاک را تسلیم تام و تمام فرد به دولتی می‌داند که در پی شکل‌دادن به فرد فردهای بی‌شکل است، نیچه «خستگی» آدمی را موجب رضایت آنان می‌داند. به نظر نیچه خستگی باعث کاهش نیرو و توقف «دینامیسم تن» می‌شود.

*توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو را اصحاب قرارداد اجتماعی می‌دانند. ایده قرارداد اجتماعی، ایده‌ای مدرن است که می‌کوشد مبنای تشکیل دولت مدرن و مشروعیت آن را توجیه کند. به موجب این قرارداد انسان با چشم‌پوشی از خود می‌کوشد قدرت فائقه‌ای را به وجود آورد که امنیت و آسایش آنان را تأمین کند. ریشه‌های قرارداد اجتماعی به تأمل درباره انسان به مثابه موجودی اجتماعی بازمی‌گردد. هابز با ارائه لویاتان درصدد توجیهی عقلانی برای حاکمیت دولت بود. «رضایت» ایده جان لاک و «اراده عام» نظر روسو برای تشکیل دولت است.

1، 2، 3، 4. «هیوم، نیچه و ریشه‌های غیرعقلانی امر سیاسی»، آریا مکنت، ترجمه علی‌اکبر ناطقی‌ثابت