تهران؛ نبرد نابرابر تن و سازه
در تهران، بدنها پیش از ذهنها بیدار میشوند. شهری که در آن بدنهای خسته، سازههای بیروح و فضاهای اشغالشده در نبردی نابرابر با یکدیگر درگیرند. در این شهر، تجربه زیستن نه از مسیر ذهن، بلکه از مسیر تن آغاز میشود؛ تنی که هر روز تحت فشار مترو، ازدحام خیابان و غیاب فضاهای عمومی قرار دارد. این یادداشت، روایتی است از زیستن در شهری که فضا را از انسان دریغ کرده است.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
علیرضا جباریزادگان-پژوهشگر و مدرس معماری: در تهران، بدنها پیش از ذهنها بیدار میشوند. شهری که در آن بدنهای خسته، سازههای بیروح و فضاهای اشغالشده در نبردی نابرابر با یکدیگر درگیرند. در این شهر، تجربه زیستن نه از مسیر ذهن، بلکه از مسیر تن آغاز میشود؛ تنی که هر روز تحت فشار مترو، ازدحام خیابان و غیاب فضاهای عمومی قرار دارد. این یادداشت، روایتی است از زیستن در شهری که فضا را از انسان دریغ کرده است.
صبحهایی که با فرسایش آغاز میشوند
صبحهای تهران تکراریاند؛ چهرههایی خوابآلود، بدنهایی فرسوده و اتوبوسها و قطارهایی که از روی زمین و زیر زمین عبور میکنند. این شهر بیش از آنکه خانهای برای زیستن باشد، به میدان برخورد بدنها، اشیا و سازههایی بدل شده که هر روز بر سر تصاحب فضا با یکدیگر رقابت میکنند. در تهران، «شهروند بودن» نه یک حق مسلّم، بلکه تلاشی بیپایان برای یافتن جایی در میان ازدحام است.
بدن در برابر سازه
تهران را نمیتوان با نقشهها، بزرگراهها یا نمودارهای توسعه شناخت. این شهر را باید از منظر شهروندی بازخوانی کرد؛ نگاهی که میکوشد معنای «بودن» را در برابر «اشغالشدن» بازیابد. در اینجا، ادراک فضا پیش از آنکه ذهنی و آگاهانه باشد، جسمانی است. بدن شهروند، نخستین زمینه تجربه شهری است؛ بدنی که در شلوغی خیابانها، تنگنای پیادهروها و خستگی سفرهای درونشهری، فضا را لمس میکند.
گسست در زیست شهری
از منظر فلسفی، «ادراک فضایی» به توانایی ذهن در درک روابط میان اشیا، موقعیتها و جهتها اطلاق میشود. اما در تهران، این ادراک با خستگی، اضطراب و گسست همراه است. فضا نه زمینهای برای مشارکت، بلکه عرصهای برای رقابت و بقاست. شهروند به جای آنکه در شهر ساکن شود، ناگزیر است خود را در گوشهای از آن جا دهد؛ بیآنکه احساس تعلقی شکل گیرد.
سازههایی که خاطرهها را میبلعند
آنچه در تهران شاهدیم، غلبه کامل «اشغال فضایی» بر «ادراک فضایی» است. سازههای عظیم، برجهای شیشهای، مجتمعهای تجاری و بزرگراههای چندطبقه، نه برای مردم، بلکه بر مردم ساخته میشوند. فضا به جای آنکه براساس نیازهای انسانی و تعامل اجتماعی تعریف شود، توسط منطق سرمایه و ساختوساز تصرف میشود. در نتیجه، شهروند از مرکز به حاشیه رانده میشود و از آفریننده فضا به مصرفکنندهای منفعل تبدیل میشود.
شهروندی در حاشیه فضا
شهروندان تهرانی با انبوهی از موانع برای تجربه واقعی شهر مواجه هستند؛ از محدودیتهای تردد و فقدان فضاهای عمومی گرفته تا افت کیفیت محیط زیست شهری و حذف خاطره جمعی از بافتهای تاریخی. در چنین شرایطی، زیست شهری از معنا تهی میشود و مفهوم «خانهبودن شهر»، همان رویکردی که زمانی تحت عنوان «شهر ما؛ خانه ما»، شعار مدیریت شهری تهران بود، رنگ میبازد.
نشانههای شهر انسانی در دل فراموشی
با این حال، تهران هنوز به طور کامل از معنا تهی نشده است. در کوچههای قدیمی، صدای دستفروشها، حیاط خانههای جنوبی و حافظه زنده ساکنان قدیمی، نشانههایی از شهری انسانی و قابل ادراک باقی ماندهاند. این عناصر میتوانند نقطه آغاز بازسازی ارتباط ما با فضا باشند؛ رابطهای مبتنی بر مشارکت، گفتوگو و تعلق.
بازتعریف نگاه به تهران
تهران نیازمند بازتعریفی بنیادین است؛ نهفقط در سطح سیاستگذاری، معماری و شهرسازی، بلکه در سطح نگاه. باید شهر را نه صرفا بهعنوان زمینهای فیزیکی، بلکه بهمثابه میدان رابطه انسانی دید. فضایی که شهروند در آن احساس حضور کند، صدا داشته باشد و در ساخت آن شریک شود. شهر زمانی خانه میشود که شهروند در آن دیده، شنیده و حس شود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.