|

گفت‌وگو با محمدحسین فرحبخش

سینمای ما بعد از سال۷۶ درست و حسابی شد

تهیه‌کننده قدیمی سینما با حدود ۶۰ اثر ساخته‌شده، میهمانمان بوده با اظهاراتی جنجالی، صریح و مصداقی درباره سینما، مدیران، فیلم‌ها و اهالی این حرفه. دولت به دولت، سازمان سینمایی به سازمان سینمایی و رئیس به رئیس آن، بعد از انقلاب، با او پیش آمده‌ایم تا امروز؛ کدام رئیس سازمان و کدام دولت، به نفع سینما عمل کردند و کدام‌یک‌ سینما را شخم زدند و نابود کردند؟

سینمای ما بعد از سال۷۶ درست و حسابی شد

محمدرضا یزدان‌پرست

 

تهیه‌کننده قدیمی سینما با حدود ۶۰ اثر ساخته‌شده، میهمانمان بوده با اظهاراتی جنجالی، صریح و مصداقی درباره سینما، مدیران، فیلم‌ها و اهالی این حرفه. دولت به دولت، سازمان سینمایی به سازمان سینمایی و رئیس به رئیس آن، بعد از انقلاب، با او پیش آمده‌ایم تا امروز؛ کدام رئیس سازمان و کدام دولت، به نفع سینما عمل کردند و کدام‌یک‌ سینما را شخم زدند و نابود کردند؟ صحبت با او که به‌صراحت لهجه معروف است، به خیلی گزاره‌های دیگر کشیده شد؛ از انتقادهای بسیار تند و تیزش به مدیران فرهنگی و سینمایی دهه ۶۰، تلاشش برای بازگرداندن فردین و بهروز وثوقی و ناصر ملک‌مطیعی و نادره و... به سینما، صفت سطحی و مبتذل درباره ساخته‌هایش و تفاوت «فیلم ملی» با «سینمای ملی» پیش و پس از انقلاب، تا پول‌های مشکوک که آفت آن به جان هنر هفتم کشورمان، نقل بیشتر محافل سینمایی است. ضمنا «شرق» آماده بازتاب پاسخ و نظرات افراد حقیقی و حقوقی است که نام آنها در این گفت‌وگو برده یا انتقاد و اتهامی درباره آنها مطرح شده است.

 

  زیاد مصاحبه می‌کنید و خانواده می‌گویند که چرا این‌قدر مصاحبه می‌کنید؟

نه؛ خیلی... اگر بخواهم با کسانی که دنبالم هستند مصاحبه کنم، باید هر روز در مصاحبه باشم، چون زیاد می‌آیند. اما من بعضی‌ها را عذرخواهی می‌کنم، چون طوری هستم که اگر کسی بهم زنگ بزند، اصلا شماره را نگاه نمی‌کنم که شماره چه کسی‌ است؛ تلفن را برمی‌دارم. مگر اینکه در جلسه‌ای یا جایی باشم و نتوانم تلفن را جواب بدهم. اگر نشناسم، خودش بعدا زنگ می‌زند. اگر بشناسم که قطعا به او زنگ می‌زنم. حتی به من یک آدم‌هایی زنگ می‌زنند ۱۲ شب و می‌گویند من یک فیلم‌نامه دارم. می‌گویم تو مثلا نمی‌تونستی فردا صبح به من زنگ بزنی؟ جواب می‌دهم تلفن را.

  چرا خانواده این‌قدر مخالف هستند؟

خب خانواده ملاحظه حال ما را می‌کنند و می‌گویند تو دیگر پیرمرد شدی، یک‌خرده دردسر کمتری ایجاد کن. چون خب این گفت‌وگوها دردسر هم ایجاد می‌کند دیگر.

  فکر می‌کنند حرف‌هایتان دردسرساز است؟

خب بعضی‌هایش را دیدند. هجمه‌های فضای مجازی را می‌بینند.‌ و بعد هم بالاخره یک تلنگرهایی هم این‌ور و آن‌ور دارم. قبل از جلسه هم خدمت شما عرض کردم که من چون دو‌تا افتخار در زندگی‌ام دارم: یکی‌اش که ریزه‌خوار سفره سیدالشهدا هستم (این اصلا افتخار زندگی و روش زندگی من است) و دوم اینکه پسر حاج‌محمد فرحبخش هستم. این دو تا من را به جایی می‌رساند که ملاحظه هیچ‌چیز را نکنم، با وجود اینکه نه به کسی توهین بکنم و نه تهمت بزنم و هر مطلبی هم که می‌گویم، اگر بعدش کسی می‌خواهد برود شکایتی کند، من حاضر هستم. من واقعیت‌ها را عرض می‌کنم.

  حالا به این تعابیری که شبیه توهین است می‌رسم، ولی کمی هم دخترخانم‌ها و حاج‌خانم درباره شکم و اینها می‌گویند: می‌روی مصاحبه کنی، مواظب باش! الان برای همین این‌طوری بسته نشسته‌اید؟

نه. یک مقدار شیرینی زیاد می‌خوریم، چون بالاخره پدر ما در کار شیرینی بود.

  خودتان الان یک قنادی بزرگ دارید.

بله. برای پسرم است، شرکت صنایع غذایی فرحبخش. اصلا مشخص است در کل ایران...

  حاج‌آقا! شکم فقط به خاطر شیرینی و این حرف‌ها... حاج‌آقایی است.

اتفاقا من غذا زیاد نمی‌خورم. من صبح تا شب می‌دوم.

  غذا زیاد نمی‌خورید؟ غذا در صنف سینما معروف است و اگر بد باشد، می‌روند می‌چینند پشت اتاق مدیر تولید.

چیزی که ما یاد گرفتیم از پدرمان بود؛ چون کارگرهای قنادی هم به گفته ایشان صاحب‌کار هستند. آن موقع که نفری سه‌‌تا یک‌ تومانی برای کارگرها پول غذا می‌دادند، پدر من ۱۰ تومان می‌داد. این را من از او به ارث بردم. از روزی که به سینما آمدم، بهترین سرویس و امکانات را سر صحنه می‌دهم. کوچک‌ترین گوشه‌‌اش خدشه داشته باشد، مدیر تولید و تدارکات و اینها همه را توبیخ می‌کنم.

  خبر دارم که اگر قرار باشد یک کار سینمایی در ۴۵ تا ۶۰ روز جمع بشود، شما حقوق دو ماه را می‌دهید ولی یک ماه از عوامل کار می‌خواهید تا کار جمع بشود. اما قبلش، گفتید خانواده یا حالا از بیرون، رسانه‌ها و منتقدان و اهالی صنف سینما می‌گویند بعضی از تعابیری (چون گفتید من توهین نمی‌کنم) که استفاده کردید خیلی تند است، با وجود اینکه خودتان در بسیاری از مواقع جلوی تندروی‌ها یا سینمایی که بوی طالبان بدهد ایستادید و ساکت ننشستید. «این منتقد را باید در زباله بیندازیم»، مصادیقش را هم دارم اگر بخواهید. «اصلاح‌طلب و اصولگرا حقه‌بازند»، «این ۸۰۰‌تا زن را اگر مملکت صاحب داشته باشد باید شلاق بزنیم»، «رامبد جوان و سیدعلی احمدی دارند می‌چاپند و می‌خورند و رانت و فلان...» و این حرف‌ها. اینها اگر توهین نیست و تندروی هم نیست، پس چیست؟

اینها را شما مثل «لا» گفتن... «الا الله»ش ماند. بنده نگفتم ۸۰۰‌تا زن را شلاق بزنید؛ در صحبت‌هایم در رادیو هست. بنده عرض کردم، آن پنج نفری که هیئت‌مدیره بودند و آمدند اینها را اداره کردند، اگر مملکت صاحب داشت، باید اینها را محاکمه می‌کردند و شلاق می‌زدند. دلیل هم دارد؛ چون شما می‌دانید که خودِ «فساد» یک جرم است، اما جرم اشاعه فساد بیشتر است. من اصلا این حرف را قبول نداشتم، چون از همه... اولا از آن ۸۰۰‌تا زن که من جز ۶۰، ۷۰ تایشان را نمی‌شناختم، خب کسی را که من بعد از ۴۳-۴۴ سال در سینما نمی‌شناسم، این کجای جامعه قرار گرفته که می‌آید یک چنین غلطی می‌کند یا چنین فرمایشاتی را می‌گوید؟ دوم اینکه با آن سه، چهار نفر هم خب من پرونده بعضی‌هایشان را می‌دانم. اگر بخواهم آنها را باز کنم که به خودم اجازه نمی‌دهم، همان اشاعه فحشا می‌شود و از گناهان کبیره می‌شود. من اینجا مجبور هستم یک روایتی از امام حسین برای شما بگویم که شاید نشنیده باشید. ما از امام حسین فقط می‌گوییم برویم سینه‌اش را بزنیم و قیمه‌اش را بخوریم و فلان...! امام حسین یک فرمایشی دارد؛ می‌گوید: «تو اگر ۷۰ گناه کبیره با چشمت دیدی، حق اظهارنظر راجع‌به آن نداری. اگر اظهارنظر کردی، تو دیگر مسلمان نیستی». دیگر بالاتر از این! شما اگر توانستی در تاریخ... امام حسین این است. آنکه شما در سرت می‌زنی و اینها، یک چیزهایی از صفویه است. اشک برای امام حسین خیلی خوب است و ثواب دارد.

۴۰ سال است می‌رود در مجلس سیدالشهدا می‌نشیند، از در که بیرون می‌آید اگر توانست یک مسئله را جواب بدهد؟ از او بپرس تو در اینجا چی یاد گرفتی؟ چون اگر قرار بود این را یاد بگیرد که الان باید کل دانش کره زمین برای مملکت ما بشود. شما وقتی می‌آیید دانش امام صادق را روی منبر می‌گویید، اگر همه ما یاد بگیریم که اصلا این مملکت دانشی لازم ندارد.

  ۴۰ سال است تریبون بزرگی مثل سینما در دست شما بوده و کم هم نساختید. آدمی که خودش را ریزه‌خوار خوان کرم سیدالشهدا می‌داند، چه شده است که این همه آدمی که می‌گویید می‌روند سینه می‌زنند، ۱۰ شب محرم تا هفت امام تا سوم امام بیرون می‌آید و طی این سال‌ها اگر یک مسئله بپرسی، نمی‌داند. این تریبون دست شما بوده؛ چه چیزی به آنها یاد دادید؟

این تریبون دست من نبوده است. من همیشه سعی کردم به همین دلیلی که شما می‌گویید، آن هیئت‌هایی که من در آنها بودم و نفوذ داشتم، هرگز نگذاشتم واعظی را دعوت کنم که مردم چیزی ازش یاد نگیرند. مثلا من می‌آیم آقای نقویان را دعوت می‌کنم. من کسی را دعوت می‌کنم...

  اول سینما را بفرمایید.

من نگفتم ۸۰۰‌تا را شلاق می‌زنم. من عرض کردم آن پنج نفر را باید بیایند محاکمه کنند و شلاق بزنند. محاکمه یعنی قاضی می‌آید شلاق می‌زند. اینکه «این آدم منتقد را در زباله‌دان بیندازید یا آن منتقد را»! شما بیاور بگو من چه کسی را گفتم؟ من چنین حرفی را...

  در گروه تلگرامی به آقای آرش فهیم بعد از نقدشان درباره فیلم «انفرادی» گفتید: چنین منتقدنما یا منتقدانی را باید ریخت در زباله.

آره؛ علت دارد.

  پس گفتید.

نه، نگفتم. ایشان آمد راجع‌به فیلم «انفرادی» که برای من هم نیست‌ حرف‌های خیلی بدی زد. گفتم به آن نانی که خوردی باید یک‌خرده شک کرد.

  نه؛ «زباله» را دقیقا نوشتید.

زباله را ننوشتم. شاید کلمه‌ای که گفتم بدتر از آنی باشد که شما می‌فرمایید. او حرف بدی در آنجا زده بود و به دلیل اینکه توهینی به سینمای ایران کرده بود... من اصلا نه تهیه‌کننده «انفرادی» هستم و نه کارگردان آن هستم، اما فیلم انفرادی یک فیلم خوب و مردم‌پسند بود و مردم کیف کردند. تو حق نداری به آن...

‌نقد... چرا من می‌گویم منتقدان و اصلا منتقد نداریم‌ یا بعضی جاها گفتم منتقد را می‌پوشند یا می‌خورند؟ به دلیل اینکه نقد فیلم معنا دارد. چرا نقد فیلم در ایران‌ روی فیلم اثر نمی‌گذارد؟ یعنی بدش را می‌گویی، اثر نمی‌گذارد؛ خوبش را هم می‌گویی، اثر نمی‌گذارد. حتی گاهی بدش را می‌گویی، بیشتر فروش می‌کند! علتش این است که منتقد نمی‌آید فیلم را نقد کند؛ منتقد دارد بیوگرافی و کاراکتر آن کارگردان و تهیه‌کننده فیلم را نقد می‌کند، آن‌هم به دروغ. به همین دلیل ‌است که من با خیلی از منتقدان زاویه دارم، وگرنه ما منتقد درست‌وحسابی مثل حاجی‌مشهدی داریم. اصلا کسی هم با او زاویه ندارد. خیلی منتقدان خوب دیگری هم داریم.

  آقای فرحبخش! در نقد فیلم انفرادی، این شما هستید، عکس و آی‌دی شما هست.‌

‌خب بخوانید که چه نوشتم.

  چشم. کسی که این استوری را منتشر کرده: توهین و فحاشی محمدحسین فرحبخش به من (آرش فهیم) در گروه‌های تلگرام به خاطر نقد فیلم انفرادی. فرمایش چه بود؟ باید گفت‌ خطر آثاری همچون «انفرادی»، از فیلم‌هایی مثل «قهرمان»، «لامینور»، «مجبوریم» و... هم برای مردم و هم برای سینما و فرهنگ کشور بیشتر است. امثال انفرادی مثل دینامیت‌هایی هستند که با هر بار ساخته‌شدن، بخشی از فرهنگ و ذائقه مصرف فرهنگی جامعه را ویران می‌کنند و در درازمدت موجب اضمحلال و سقوط سینما می‌شوند.

اصلا الان می‌گویم باید دو بار در زباله انداخت.

  پس گفتید من این را نگفتم.

الان که می‌گویید، چون گفتم متن را بخوانید...

  نوشته‌اید: نویسنده این متن را باید در زباله انداخت. معلوم نیست سر چه سفره‌ای بزرگ شده است.

بله؛ دقیقا. اصلا تأکید دارم بر این دو جمله. به دلیل اینکه انفرادی همچین دارد توهین می‌کند به یک ملت و به یک سینما. وقتی ‌دارد چنین کاری می‌کند، معلوم است که باید در زباله بیندازیمش.

  در زباله انداختن توهین نیست؟

نه. ‌من یک سؤال از شما دارم.‌ آدمی را که آدم می‌کُشد‌ باید بکشند یا نکشند؟

  آقای فرحبخش! ساحت قتل آدم‌ها با ساحت نقد و فرهنگ دو چیز است.

ساحت اعتبار، احترام، تهمت و افترا از قتل بالاتر است. شما ببینید‌ برای زنا می‌گویند چهار نفر شاهد می‌خواهد، اما قتل، دو شاهد. چرا؟ چه دلیلی دارد که زنا چهار‌تا؟ زنا مهم‌تر است یا قتل؟ قتل که وجود ندارد... برای اینکه زنا ثابت نشود؛ چون ثابت نشود و اشاعه فحشا و فساد است، می‌گویند چهار ‌شاهد که هیچ‌کس نتواند ثابت کند.

  حاج‌آقا! گر تو با بد، بد کنی، پس فرق چیست؟ می‌گویید منتقدنما با این نقدش به ساحت سینما توهین کرده است؛ شما هم که دارید توهین می‌کنید.

نه، من توهین نکردم. او‌ حقش است. مثل‌ آدمی می‌ماند که جرمی انجام داده و باید مجازاتش را بکشد. حالا چون ما صاحب نداریم،‌ اینجا نه تشکیلات تهیه‌کنندگی به آن صورت داریم و نه تشکیلات کارگردانی‌ و نه خانه سینمایی‌، یک‌مشت حقه‌باز ۳۰ سال است دوروبرش را گرفتند و مدام عوض می‌شوند. این می‌رود، او‌ می‌آید و هیچ کاری هم نمی‌کنند. شما به من بگو این خانه سینما در این ۳۰ سال‌... با اینکه شما می‌دانید کار صنفی چگونه است و من خودم بنیان‌گذار صنف تهیه‌کنندگی هستم قبل از اینکه خانه سینما به وجود بیاید. همه مدارکش را هم دارم. همه خرج اولیه تأسیسش را هم من در‌ ۲۶-۲۷‌سالگی دادم‌. بزرگان را دور هم جمع کردم به ‌عنوان مؤسس صنف تهیه‌کنندگی. می‌خواهم به شما بگویم که ‌چنین آدمی حقش است؛ چون صاحب ندارد که کسی جواب این را بدهد، من جوابش را می‌دهم. الان هم اگر کسی این کار را بکند، جواب بدتر از این‌ می‌دهم. کسی بخواهد بیاید در سینما توهین کند.

ببینید، همین شلاق که شما می‌گویید، مصادف شد بعد از شب‌های ماه رمضان که من هیئت می‌رفتم. خیلی از آقایان معروف، اعم از روحانیت یا غیرروحانیت که نمی‌خواهم اسم آنها را ببرم، اعتراض می‌کردند به اینها که به من می‌گفتند‌ آقا!‌ من از این ۸۰۰ نفر و از سینما دفاع می‌کردم.

آن آقایان یک جمله‌ای می‌گفتند که من شرمم می‌آید آن را بگویم. می‌گفتند:‌ «خود اینها می‌گویند ما فلانیم، تو چی می‌گی؟». آنها می‌گویند! آخر من چه چیزی را باید جواب بدهم؟ چرا؟ من می‌خواهم به خانه‌ام بروم، برای چه تو باید بیایی بگویی که... دیگر من روم می‌شود که به خانه پیش زن و بچه‌ام بروم که تو وقتی می‌آیی در فضای مجازی این کارها را می‌کنی؟ به خیلی از آدم‌ها‌ من‌ زنگ می‌زدم، مثل خانم مهاجر. اصلا ما را گول زدند و قرار نبود این باشد. ما آن ساحتی که گفتیم این است که در صحنه از نظر احترام، یک بازیگر نیاید بگوید که آقا! دستیار صحنه دولا شد بند کفش من را ببندد. این را می‌گوییم؛ ما با این کار داریم و اصلا با آن مقوله کار نداریم. یا خیلی‌های دیگرشان را که من زنگ زدم، امضاهایشان را پس گرفتند و خیلی‌های دیگر را اصلا نگذاشتم. آنهایی هم که امضا کرده بودند و عاقل‌هایشان، برای این بود که بله، خود من در صحنه‌ همه می‌دانند که برای من کسی که آبدارچی است، با نقش اول فیلم و کارگردان هیچ تفاوتی ندارد. یعنی همان احترامی که من به آبدارچی می‌گذارم و بگوبخندی که با او می‌کنم، با آن یکی هم می‌کنم.

  من جوابم را نگرفتم. در قریب به ۶۰ کار سینمایی، چه خوراکی به مخاطب دادید که الان خودتان منتقد نبود شعور حسینی در عزاداران اباعبدالله هستید؟

عرض شود که‌ قاطی‌کردن این دو مسئله با هم خیلی...

  قاطی نکردم.

اینکه می‌گویید آن شعور، این شعور برای این است که آنجا آدم‌هایی که مسئولان این هیئت‌ها هستند، بیشتر شور ظاهری را ترویج می‌دهند؛ یعنی بیشتر به‌جای اینکه تشیع علوی را بیاورند به مردم ارائه دهند، تشیع صفویه را می‌آورند ارائه می‌دهند.

  باز هم دارید هیئت را می‌فرمایید. دارم می‌گویم خوراک فرهنگی‌ای که شما دادید...

‌اجازه بدهید. سناریو را شما می‌نویسید‌ یا من باید بنویسم؟

  الان اینجا من روی صندلی اجرا هستم.

شما روی صندلی هستید، اما سناریو را من تعریف می‌کنم.

  من بازی‌اش کنم؟

نه؛ بازی نکن.

  با بازی شما بیایم؟

نه با بازی من نیا ولی هرجا اعتراض داری اعتراض کن.

  الان کارگردان کیست؟

شما هستید.

  تهیه‌کننده شمایید؟

نه. ببینید! من باید حرفم را بزنم. حرفم را آن‌طوری که شما می‌خواهید نباید بزنم. ‌عرضم این است که وقتی صحبت بساط هیئت سیدالشهدا می‌شود، مدیریت آن آدم‌ها یک مدیریتی است که تهش چیزی درنمی‌آید. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه به‌جای آنکه بیایند اهداف امام حسین را بیان کنند، یک چیزی ظواهر می‌کنند که می‌شود تشیع صفوی که شریعتی گفته؛ خیلی هم درست گفته. اما در سینما... اول این را به شما بگویم، من عقیده دارم (چون دو ریال‌ از فقه و اینها اطلاعات دارم) هیچ پولی در جمهوری اسلامی حلال‌تر از پول سینما نیست.

برای اینکه ما می‌گوییم بانک‌مان اسلامی است، بیمه‌مان اسلامی است و... اما سینمای ما به دلیل اینکه آدم‌های مختلف که خیلی هم به آنها ارتباط ندارد، دخالت می‌کنند که به نحوی شاید فضولی باشد، وقتی خروجی‌اش را شما روی صحنه می‌بینید، خلاف شرع نیست. این یک مسئله است. من در فیلم‌های خودم آمدم کاری کردم؛ اول اینکه خلاف شرع نکردم، اما این را بارها گفتم که اگر یک کارگردان یا تهیه‌کننده‌‌ توانست این حرف‌ها را در فیلمش بزند، دست او را باید بوسید.

خب! اولین کاری که من کردم این بود که توانستم مردم را سرگرم کنم، فیلم‌های خاطره‌انگیز برایشان بسازم، آنها از فیلم خوششان بیاید و اوقات فراغتشان را بیایند و سالم از سینما بروند. مضافا بر اینکه فیلم‌های تأثیرگذاری ساختم که می‌توانم برای شما مدعی شوم‌. مثلا شما برو ببین، هنوز تلویزیون جمهوری اسلامی دست از سر فیلم‌های «ریشه در خون»، «دستمزد» و «گردباد» دهه ۶۰ که با پول شخصی‌ام ساختم (با پول دولت نتوانستم) برنداشته است. ‌در دهه ۷۰، فیلم «آواز تهران» را ساختم. شما ببینید من چه فیلم‌های اکشنی ساختم؛ مثل «نیش» که بهترین فیلم اکشن بعد از انقلاب است.

بعد «آواز قو» را ساختم. «شب‌های تهران» را ساختم. از آن طرف، در «زندگی خصوصی»‌ آمدم‌ نقد ۳۰ سال جمهوری اسلامی را کردم و خوب و بدش را نشان دادم. یعنی نیامدم یک‌طرفه بروم؛ اصلاح‌طلب را نشان دادم، اصولگرا را نشان دادم. آن اصولگرا و اصلاح‌طلبی هم که می‌گویم حقه‌باز است، به‌ طور مطلق نیست‌. من در هر دو گروه اصولگرا و اصلاح‌طلب، آدمی را که برای این مملکت دلش می‌سوزد و واقعا دارد کار می‌کند‌ هم می‌شناسم. اما ۹۰ درصدشان دنبال این هستند که فقط بگویند: «نوکر من شو، بیا دنبال من. خط و خطوط سیاسی من را بیاور دنبالش» و هیچ‌ موقع هم پای آن خط و خطوط سیاسی نمی‌ایستند. وگرنه من هم در اصولگرا رفیق دارم و هم در... . مثلا شما فکر کن آقای مطهری؛ من نگاه فرهنگی علی مطهری را قبول ندارم، اما نگاه سیاسی‌اش را خیلی قبول دارم. نگاه فرهنگی‌اش را به خودش هم عرض کردم که نگاه فرهنگی‌ات با پدرت متفاوت است. من پدر او را هم از نزدیک دیده‌ام. گفتم ببخشید، نگاه فرهنگی تو متحجرانه است. این نگاه فرهنگی را من قبول ندارم. مهم‌ترین مسئله‌ای هم که در این ۴۶-۴۷ سال بعد از جمهوری اسلامی هست، خیلی رُک به شما بگویم که مردم، جمهوری اسلامی را قبول دارند، اما مردم نگاه فرهنگی جمهوری اسلامی را قبول ندارند.

  اسم این تاک‌شو هم «رُک» هست. بفرمایید. رُک‌تر بفرمایید.

آقا! ممکن است ۱۰، ۲۰ درصد مردم این کاری را که جمهوری اسلامی از نظر فرهنگی می‌کند، قبول داشته باشند، ولی بقیه قبول ندارند. خود من معتقد به جمهوری اسلامی هستم و همه خانواده‌ام مذهبی‌اند؛ اما ما این نگاه را قبول نداریم.

  مردم باید چه کار کنند؟

مردم الان کاری از دست‌شان برنمی‌آید. حکومت/نظام باید به این برسد که باید این سخت‌گیری‌ها و این گرفتاری‌ها را تمام کند. هنوز آیین‌نامه‌های ما در ارشاد برای دهه ۶۰ است. این را گفتم و باز هم می‌گویم، یک آقایی به نام خاکبازان در ارشاد بود. فیلم «آدم‌برفی» آنجا بود. گفت: «ببین! من اگر این را اجازه بدهم، مساوی با انقراض جمهوری اسلامی است». همان موقع، مقام معظم رهبری با آقای هاشمی که رئیس‌جمهور بودند، فرموده بودند که: «چرا این فیلم را اکران نمی‌کنید؟‌ این فیلم که خیلی خوب است»، یعنی شما ببین، نفر اول مملکت و سیاست‌گذار کل نظام از این فیلم تعریف می‌کند، یک آدم دوریالی که آن پایین است، می‌گوید این مساوی با انقراض جمهوری اسلامی است!

بعد او می‌رود و نفرهای بعدی می‌آیند، با همان آیین‌نامه‌ها این فیلم را نشان می‌دهند. نه‌تنها انقراض پیدا نمی‌کند، بلکه قوی‌تر هم می‌شود و تلویزیون هم چپ و راست نشان می‌دهد. یا فیلم خود من، «تحفه هند»، یک‌سری تحت عنوان انصار نمی‌دانم چی‌چی آمدند ریختند سینما را شکستند و فلان و از اکران پایین کشیدند. بعد همان تلویزیون جمهوری اسلامی این فیلم را این‌قدر پخش می‌کند که خدا می‌داند. چرا؟ پس چه شد؟

یک روز من ده‌نمکی را بعد از اینکه فیلم‌ساز شده بود‌ دیدم. به او گفتم که خوب تو که آن موقع وزارت ارشاد و این‌ور و آن‌ور و اینها دست تو بود، یعنی شماها بودید که... چرا ریختید؟

گفت: «آقا! روزنامه سلام به ما گفت شما فقط دارید به چپی‌ها (آن موقع می‌گفتند چپ، نمی‌گفتند اصلاح‌طلب) حمله می‌کنید، گفتیم برویم یک فیلمی را هم بریزیم پایین که بگوییم راستی‌ها را هم...» خود آقای ده‌نمکی به من گفت.

«تحفه‌ هند» چه فیلمی بود که آن را از اکران پایین بکشند و این کار را بکنند؟ بعد چه کسی در ارشاد؟ ضرغامی به او اجازه داده بود! یعنی آدم اصلاح‌طلب هم در ارشاد نبود. یک آدم اصولگرا در ارشاد بود که به این فیلم پروانه داده بود، بنابراین من کاری که کردم، این بود که فیلم برای انقلاب ساختم، با پول بخش خصوصی و فروش هم کرد. فیلم ساختم که خط اول جبهه رفتم فیلم‌برداری کردم؛ فیلم «شب‌شکن». شما ببینید من نفراتم را به خط اول بردم. آن موقع، سردار کاظمی که شهید شد، آن موقع یک آدمی بود که دو، سه سال از من بزرگ‌تر بود. به قرارگاه نجف اشرف رفتم و اصلا هرچه امکانات خواستم را داد؛ آن‌هم چه زمانی؟ زمانی که صدام دو دقیقه یک بار توی هوا می‌زد. من گروه را به آنجا بردم و زیر آنجا فیلم‌برداری کردیم. فیلم «گردباد» را ساختم که درباره تفاله‌های اتمی بود. «ریشه در خون» را ساختم که درباره شهدای مؤتلفه سال ۴۲ بود. بعد «گم‌شدگان» و «غریبه» که در سال ۶۶ ساختم؛ یک فیلم اجتماعی راجع‌‌به شهرداری و رشوه و اینها که کسی از این فیلم‌ها جرئت نمی‌کرد بسازد. فیلم «دستمزد» درباره انقلاب بود.

فیلم‌های اکشن کردی، فیلم‌های کمدی مثل فیلم «دو روی سکه»؛ این فیلم‌ها، فیلم‌های اجتماعی است. فیلم «عطش» که من در سال ۸۱ ساختم‌ که اینها را همه با جیب شخصی ساختیم؛ نه دولت به ما وام داده و نه فلان کرده است. اگر توانسته چیزی از ما گرفته، ولی چیزی به ما نداده است. همه این مسئولان هم که در این ۴۴ سال، جز دو، سه ‌تای‌شان‌ همه‌شان می‌خواستند من را از سینما بیرون کنند؛ چون من جلوی آنها ایستاده بودم. جز دو، سه تای‌شان (خدا‌وکیلی). اینها الان کجا هستند؟ الان شما ببینید! آقای انوار و بهشتی کجا هستند؟

  چقدر هم نقد به همین دارید. اتفاقا الان بد نیست که ما همین‌جای گفت‌وگو برویم سراغ همین دوره مدیریتی آقای انوار و بهشتی و دهه ۶۰ که چقدر شما در گفت‌وگوهای مختلف به این تیم، به سیاست‌های‌شان و آنچه بر سر ستارگان قبل از انقلاب آمده است، تاختید. ضمن اینکه آقای فرحبخش، شما تریبون کم نداشته‌اید (نه‌فقط سینما)، شکر خدا برای گفت‌وگو روی و اقبال خوبی به رسانه‌ها نشان می‌دهید. و دوم اینکه‌ چون خلاف مصالح مملکت و قوانین کشور و نظام اسلامی حرف نمی‌زنید، جایی جلوی شما را نمی‌گیرند، عتاب و خطاب نمی‌شوید، نمی‌نوازند شما را...‌

از کجا می‌دانید نمی‌نوازند؟

  به‌ هر حال الان دارید کار می‌کنید...‌

مگر من کار خلاف شرع می‌کنم؟

  نه. خیلی‌ها کار خلاف شرع نمی‌کنند. با یک فیلم توقیف می‌شوند، می‌روند در محاق. پرونده، بازجویی و هرچه...‌ محمدحسین فرحبخش، قطعا ما پیش دلش نیستیم، حتما او هم نواخته شده است؛ اما نه به اندازه کسانی که رسما رفتند در توقیف، محاق، ممنوعیت، بازجویی، زندان، کوچ اجباری و هرچه... ولی شما حرف‌تان را زدید.

حالا! درباره دهه ۶۰ کم حرف نزدید، اما چقدر این قبرستان کهنه را شکافتن به کار امروزمان می‌آید؟ امروزی که شما بعد از چهل‌و‌خرده‌ای سال تجربه و ۶۰‌تا کار هستید، به چه کار جامعه سینمای امروز می‌آید؟ این را کنار این عرض و پرسشم قرار می‌دهم که می‌گویید با پول شخصی فیلم ساختید. بله، سند آن هم موجود است. گواه این مدعی هم کم نیست؛ اما چه کسی امروز خبر ندارد از پول مشکوک در سینما؟ یک‌ وقتی باید با ذره‌بین می‌گشتید ببینید پول فاسد و مشکوک به سینما نیاید، الان باید با ذره‌بین بگردید ببینید پول سالم کجاست؟ من حرف شما را تأیید می‌کنم.

  نه؛ تأیید می‌کنید که امروز به چه کارمان می‌آید؟ پول مشکوک همین‌طور بیاید؟

ببینید! این ایراد از خانه سینماست‌ و از دهه ۶۰. چرا از خانه سینماست؟ فکر کنید شما یک باغ یا یک باغچه‌ای دارید و می‌روید مثلا در آن گندم می‌کارید یا یک درختی می‌کارید. این الان به وجود نمی‌آید که؛ این زمان می‌خواهد. یک چیزی را که می‌کارید، از ۱۰ روز دیگر تا ممکن است پنج سال دیگر بیاید. مشکل اساسی ما با دهه ۶۰ اصلا این نیست که چرا قدیمی‌ها را کنار گذاشتند و اجازه ندادند، که این هم غلط است... غیرقانونی گذاشتند. چون من از نزدیک آگاه بودم چه کسانی از این مملکت کوچ کردند و در کشورهای غریب دربه‌در شدند و چه کسانی اینجا به دریوزگی افتادند که آقای انوار و بهشتی باید جوابش را بدهند.

  راستی این را در پرانتز بپرسم، آن کتابی که می‌خواستید درباره این دو نفر و مدیریت سینمایی‌شان در دهه ۶۰ بنویسید، کامل شد؟

نه، من ‌هنوز دارم می‌نویسم. من هر شب خاطرات دارم.

  این چه زمانی چاپ می‌شود؟ چون آنها هم قطعا حق پاسخ‌گویی دارند.

بله، آنها حق پاسخ‌گویی دارند. آنها خودشان هیچ پاسخی به حرف من ندادند. خود همین آقای بهشتی به‌تازگی با همین «شرق» مصاحبه کرده بود، یک مقداری هم با آقای جیرانی مصاحبه کرده بود. فکر می‌کنم اگر اشتباه نکنم، خانم آرتا بود از او سؤال کرده بود، گفته بود ما تحقیر کردیم!

تو چه‌‌کاره‌ای که تحقیر کنی؟‌ خود بهشتی گفته بود. سند آن هم موجود است دیگر. تحقیر؟‌ تو کجای کار هستی که تحقیر کنی؟ و من به شما بگویم که (من بارها هم گفته‌ام) آقای بهشتی اگر جرئت دارند، بروند شکایت کنند. جواب نمی‌دهند. اینها به‌ طور مطلق دروغ می‌گویند. من اول راجع‌به قدیمی‌ها بگویم. مشکل من با قدیمی‌ها ۱۰ درصد است.

  آقای فرحبخش! میهمان در فرمایش آزاد است، اما چون آنها حضور ندارند و هر فرمایشی بوی اتهام‌زنی بدهد...‌

‌از من شکایت کنند؟

  ‌نه؛ حالا اینکه از شما شکایت کنند، یک موضوع است. من الان مجری برنامه‌ای هستم در یک رسانه رسمی.

وقتی من می‌گویم یک آدم دروغ می‌گوید...‌

  ‌می‌گویم که حد اتهام‌زنی را شما... هم فقه می‌دانید و هم رسانه می‌دانید...

‌من دارم عرض می‌کنم دیگر. من با سند خودش دارم می‌گویم دروغ می‌گوید. ایشان می‌فرمود: «ما زمانی که در تلویزیون بودیم، با آقای کرباسچی و اینها... چون آقای کرباسچی با حضرت امام ارتباط داشت، خیال‌مان راحت بود. هرچه می‌گفت، آقای کرباسچی می‌رفت پیش امام. ما راحت کارمان را انجام می‌دادیم‌». این صحبت ایشان است‌‌. یعنی اصلا در نشریه خودتان و پیش آقای جیرانی هم هست. این چیزی نیست که من از خودم بگویم. مشخص است.

الان هم در فضای مجازی یک سرچ کنید، همه اینها می‌آید؛ مثل همین چیزی که الان فرمودید و سرچ کردید آمد که ۳۰ ثانیه هم نکشید.

  این سرچ نبود، جزء تحقیقاتم بود.

سرچ هم نکنید، در ذهنت هم مانده بود. فرحبخش را می‌زدید پیدا می‌کردید. حالا شما چون محقق هستید، زودتر همه اینها را پیدا کردید که بتوانید ما را بنوازید. من خوشحالم، بنوازید.

   شما کسی هستید که می‌گویید ۹۰ درصد اصلاح‌طلب‌ها و اصولگراها حقه‌باز هستند. این رسانه، رسانه‌ای است که منتسب به جریان اصلاح‌طلبی است. یکی از شعارهای جریان اصلاح‌طلبی «رواداری» و «زنده‌باد مخالف من» است‌ که حرف مخالف را بشنوید. شما امروز در رسانه‌ای دارید با عزت و احترام‌ گفت‌وگو می‌کنید که همچین‌ها هم با روش و منش و مشی‌اش اصلا موافق نیستید. پس با رواداری‌ در عمل دارد از شما میزبانی می‌شود.

نه، من به شما عرض کردم که من اصلا اعتقاد دارم... اعتقاد من نیست، اعتقاد قرآن است. اعتقاد قرآن را هم از شهید مطهری بالای منبر شنیدم. ایشان می‌فرمود: اگر کسی به قرآن توهین می‌کند یا نفی می‌کند، جوابش را بلد نیستی، بیارش پیش من. اصلا من ‌این روش‌هایی را که در این کشور دارد انجام می‌شود، اصلا قبول ندارم. اینکه من می‌گویم اصولگرا یا آن حرف‌هایی که می‌زنم، به دلیل روش‌هاست‌ وگرنه من خودم روزنامه «شرق» را می‌خوانم، روزنامه کیهان را می‌خوانم، روزنامه جام‌جم را می‌خوانم و روزنامه آرمان را می‌خوانم. الان کسی روزنامه نمی‌خواند. من یک زمانی ۱۵‌ روزنامه می‌خواندم، اما امروز همین سه چهار روزنامه را می‌خوانم.

الان هم دم در بروید، در ماشین من همه اینها هست. پس من اینها را مطالعه می‌کنم؛ یعنی اصلا چیزی نیست که مطالعه نکنم. اتفاقا روزنامه «شرق» و روزنامه آرمان را خیلی بهتر از خیلی روزنامه‌های دیگر می‌دانم؛ چون مطالبشان واقعی‌تر است. 

  نماینده کیهان هم اینجا نیست.

در زندگی خصوصی هم گذاشتمش بازی کرد. توجه می‌کنید؟ من نه هراسی دارم نه... آن هم بیاد جوابش را می‌دهم. بروند شکایت کنند.

  حالا فرمایشتان را تکمیل کنید.

عرض می‌کنم‌. خود آقای بهشتی می‌گفت: «ما با قدرت کارمان را انجام می‌دادیم». ایشان وقتی در خرداد یا تیر ۶۲ به سینما آمدند... من که در سینما بودم، چون من قبل از آنها به سینما آمده بودم... ایشان همه‌اش قدیمی‌ها را نمی‌گذاشتند... می‌خواستند سینما را جمع کنند. چرا دروغ می‌گویی می‌خواستند سینما را جمع کنند؟ من ۷، ۸متری حضرت امام نشسته بودم با حاج محمد طالقانی. حاج محمد طالقانی در آنجا محافظ بود.

  سخنرانی ۱۲ بهمن.

بله. در بهشت زهرا. ایشان یک جمله‌ای فرمودند که اصلا به عقل هیچ‌کسی نمی‌آمد. به نظر من هم آقای مطهری این جمله را به حضرت امام یادآوری کردند: «سینما از مظاهر تمدن است. ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا». یعنی اگر یک مجلسی بروید که دارد قرآن هم می‌خواند، اگر در آن فحشا باشد، آنجا حرام است. دیگر از قرآن بالاتر که نداریم. خب اصلا در فرهنگ ما، سینما به فحشا ربطی ندارد. وقتی فحشا را کنار بگذارید، همان سینمای قبل از انقلاب هم خوب است.

خب! ایشان بساط سینما را جمع کرد برای آن آدم‌هایی که می‌خواستند نسخه برای سینما بپیچند؛ یعنی دیگر کسی جرئت این را که بخواهد روی حرف امام حرفی بزند، نداشت. از جمله فیلم «پاییز صحرا» را در سال ۶۵ پخش کردند. از خیلی از قم و این‌ور و آن‌ور کولاکی کردند. بروید در صحیفه نور، جواب امام را بخوانید و ببینید چه توفانی کرده است. فقط گفته که زن‌ها را باید گریم کنند. این حرف منطقی است که من خودم اصلا اولین گریمور زن بعد از انقلاب را آوردم. من اصلا نگذاشتم که مرد، زن را گریم کند. پس این دروغ است که می‌گویید سینما را می‌خواستند تعطیل کنند.

بعد من از شما سؤال دارم: آقای کلهر سابقه قبل از انقلابش نسبت به نظام بیشتر است یا آقای بهشتی و انوار؟

  آقای کلهر.

خب. اصلا آقای انوار و بهشتی بزرگ‌ترین مبارزه‌شان قبل از انقلاب این است که نهایت رفتند در حسینیه ارشاد نشستند و حرف‌های شریعتی را گوش کردند. آقای کلهر مبارز بود. برادر حاج‌آقا مجتبی تهرانی... ایشان آمد همه فردین و حتی در فیلم «برزخی‌ها» می‌خواست بهروز وثوقی هم بیاید. ایشان نیامد. همه قدیمی‌ها را آورد در آن فیلم دور هم جمع کرد. ایشان آورد. من با خود آقای کلهر صحبت کردم. ایرج قادری و کی و کی... پس نظام مشکلی نداشت.

 من به جوابم... می‌دانم که رفتید به یک جای دیگر؛ اتفاقا جای خوبی رفتید. بعد که آن تیم رفتند، شما هم که تهیه‌کننده بودید، چرا شما آنها را نیاوردید؟

الان عرض می‌کنم. ادامه‌اش همین است؛ بنابراین اینجا که می‌گویید چرا دروغ می‌گوید، اینجا... بله؛ یک نفر در این زمینه مزاحم انوار و بهشتی بود. محسن مخملباف در این زمینه‌ مخالف تمام قدیمی‌ها بود و علیه اینها اقدام می‌کرد. البته سرآمد این کار، خود میرحسین موسوی بود؛ چون خودِ میرحسین موسوی هم بدش می‌آمد. شما اگر دوست داشتید، من بولتن سال ۱۳۶۳ جشنواره فجر را به شما می‌دهم که ببینید آقای خاتمی و آقای موسوی چه گفتند. خاتمی گفته: آقا! آنهایی که پشت صحنه هستند... آقای آیت‌الله موسوی‌اردبیلی را ببین چه گفته! گفته یعنی چه که نباید باشند؟

بعدش هم‌ خودِ رهبری فرموده (بولتن آن هم موجود است) که تمام قدیمی‌ها اگر نقش‌هایی که بازی می‌کنند اشاعه فساد و یادآور گذشته نباشد، ایرادی ندارد. آقای خاتمی و آقای موسوی گفتند اصلا نسل اینها باید کنده شود؛ یعنی باید بروند حتی از پشت صحنه! تو چه ‌کاره‌ای که چنین حرفی می‌زنی؟ پس بنابراین‌ من با بهشتی و انوار در اینجا مخالف هستم که یک نگاهی را آوردند که قرآن می‌فرماید اگر کسی، کسی را وادار کرد که مثل او فکر کند، باید قصاصش کنند. قصاص فقط مالِ قصاص فیزیکی نیست؛ قصاص مالِ تفکر است. وقتی من شدم جای شما و در قالب شما رفتم، دیگر شما وجود ندارید و شما می‌شوید حسین فرحبخش. با کشتنت هیچ فرقی ندارد؛ چون دیگر آمدم ترورت کردم. من با اینها مشکل ترور تفکر دارم که هیچ موقع هم رودررو نمی‌نشینند با من صحبت کنند. به قول خودشان... آقا! ما شأن‌مان پایین می‌آید! اصلا تو شأنت...

 هیچ‌گاه درخواست مناظره مستقیم دادید؟

صد بار از این‌ور و آن‌ور دادند، زیر بار نمی‌روند.

 نه از این‌ور آن‌ور چرا! خودتان زنگ بزنید و بگویید من محمدحسین فرحبخش، بیایید مناظره کنیم.

ببینید! من حاضرم بنشینم، آقای بهشتی بنشیند، انوار بنشیند.‌ بگویم خانواده من کی هستند و خانواده تو کی هستند. نه که بخواهم به آنها بی‌احترامی کنم‌ ها، اما ببینند که خانواده من قبل انقلاب کی بوده و چه کسانی پیش...

 ‌ با خانواده‌ها کاری نداریم. محمدحسین فرحبخش، انوار و بهشتی.

نه. کار داریم. اجازه بدهید...

 خانواده که الان موضوعمان نیست. مناظره تفکر است. خانواده یک چیز دیگر است دیگر؛ سراغش نرویم.

نه، اجازه بده. آخر حرفی زده می‌شود که... مثلا می‌گویند که چی؟ می‌خواهند تحقیر را ادامه بدهند و بگویند: آقا! ما اصلا برای چه باید بیاییم جلوی این بنشینیم، عددی نیست.‌ می‌گویم تو می‌گویی خانواده آن، من می‌گویم بیا بنشین خانواده‌هایمان را کنار هم بگذاریم. ضمن اینکه هردویشان خانواده محترمی دارند. ببینیم خانواده‌هایمان در کجا هستند؟ بابای من کیست، بابای تو کیست، پدربزرگ و خانواده‌ام و خاندان من قبل از انقلاب چه کار کردند، خاندان تو چه کار کردند؟ اینها را وقتی کنار هم بگذاریم، تو دیگر نمی‌توانی از اینجا نگاه کنی و می‌آیی پایین. من که اصلا این را پایین نمی‌بینم.

امام صادق فرمود: هر کسی جلوی تو نشسته، از تو بالاتر است. این فرمایش امام صادق است. از او پرسیدند چرا؟ گفت برای اینکه کسی که جلوی تو نشسته یا یک روز بزرگ‌تر از تو است یا یک روز کوچک‌تر از تو است. اگر یک روز کوچک‌تر از تو است، یک گناه کمتر از تو کرده، پس بالاتر از تو است. اگر یک روز بزرگ‌تر از تو است، یک ثواب بیشتر کرده و خب، بالاتر از تو است. من همه را این‌طوری می‌بینم، اما متکبرین را از اینجا می‌بینم. یعنی متکبران را بدجوری از بالا می‌بینم. اینها متکبر هستند؛ یعنی شما ببینید صحبت‌هایی که آقای بهشتی با خبرنگارها می‌کند، یک جوری می‌نشیند که انگار در کاخ واشنگتن نشسته است.

یعنی رهبر انقلاب این‌طوری نمی‌نشیند با...

 ‌ گفتید می‌رسید به این پاسخ که این تیم رفتند، شما چرا قدیمی‌ها را نیاوردید؟

می‌گویی که چرا نیاوردی؟ خب، جواب شما را دارم می‌دهم.

 آقای فرحبخش! حدیث امام صادق با عرصه هنر و سینما و ستاره... قبل از انقلاب...

خیلی می‌خواند از نظر من.

 نه. یک مصیبتی که زیاد کشیدیم این است که هی می‌خواهیم این‌همانی بکنیم با مذهب، جامعه، هنر، سینما. اصلا یک وقت‌هایی ساحت دین و مذهب جایی نیست که ما برویم سینما را با آن بخواهیم...

‌آقا! اشکال ما این است که...

  البته من نمی‌توانم سراغ یک‌سری مسائل بروم؛ در مسائل مذهبی و این صحبت‌ها احتراماتی واجب است، جامعه مؤمن و معتقد هستند.

‌ببین،‌ من اصلا اعتقاد ندارم که در جامعه هرچه متدین می‌گوید، بگذار باشد. اصلا اعتقاد به این ندارم. متدینان اقلیت جامعه هستند. ما باید اکثریت جامعه را بگیریم و به متدینان احترام بگذاریم.

 از اعتقاد مذهبی بیاییم بیرون.

من اصلا نمی‌توانم از اعتقادم بیرون بیایم.

 شما بله. پاسخ من را بفرمایید که چرا شما آنها را نیاوردید؟

عرض می‌کنم. من می‌خواهم وقتی دارم می‌گویم آن آدم‌ها، آدم‌هایی بودند که تکبر داشتند و ادعای اسلامی‌گری هم داشتند، پس اینجا می‌رسیم به اینکه این کلمه‌ای که شما به من تهمت می‌زنید، می‌گویید چرا دروغ می‌گویی؟ می‌گویم دروغ می‌گویند. این نبوده است.

 نه، من به شما تهمت نزدم.

می‌رسیم به اینکه چرا نیاوردم.

 من به شما تهمت نزدم که دروغ می‌گویید.

نه، می‌گویی چرا به آنها می‌گویی دروغ می‌گویند.

 آهان، این را پرسیدم. من به شما تهمت دروغ نزدم. می‌فرمودید.

خب! حالا چرا فردین و...

 آن تیم رفتند. حالا بیاییم بعدش... . چرا بیک ایمان‌وردی و فردین و ایرج قادری و... را نمی‌خواهند بیرون بگذارند؟

یک تفکری آقای میرحسین موسوی و آقای بهشتی دارند که با این سینمای مردم و سینمای قهرمانی نمی‌خواند.

‌مثلا در فیلم «آن‌سوی مه»، آقای بازیگرش به وسط میدان انقلاب می‌آید، تنگ آب می‌افتد و این را برمی‌دارد و ماهی را برمی‌دارد و به حوض می‌اندازد. خب کسی از فردین قبول نمی‌کند که بیاید این کار را بکند، سینمای قهرمانی نمی‌خواهد از آنها. آقای بهشتی، آقای موسوی و آقای انوار سینمای قهرمانی نمی‌خواهند.

ببینید! آن موقع سینما این‌طور بود (چون به سن‌و‌سال شما نمی‌خورد) که سینما عین تلویزیون بود. مثلا فکر کنید تلویزیون به شما یک برنامه بدهد به‌ عنوان تهیه‌کننده، بعد اسم آدم‌ها را بدهید.

 کد ملی، نام پدر.

حالا اینها کد ملی نمی‌خواست. شما باید می‌گفتید چه؟ حتی آدمی که می‌رفتید از کنار خیابان می‌آوردید، نمی‌شناختند. به ‌عنوان مثال: ما در سال ۶۵ می‌خواستیم فیلم «مأموریت» را بسازیم. این را فکر نمی‌کنم تا حالا جایی گفته باشم. ما رفتیم سراغ آقای خمسه. شما هوشیار و بیدار را در تلویزیون دیدید؟

 بله.

با آقای یوسف‌بیک -خدا رحمت‌شان کند- بازی می‌کرد. یوسف‌بیک نه سوپراستار قبل از انقلاب بود و نه... . قبل از اینکه آقای عبدی را بگذاریم، اول رفتم دنبال آقای جبلی. جبلی نتوانست و می‌خواست به آمریکا برود. رفتیم سراغ خمسه. اسمش را به ارشاد دادیم. فکر می‌کنید ارشاد به ما چه گفت؟ گفتند این دلقک‌ها را ما در سینما راه نمی‌دهیم. این دلقک‌بازی‌ها را ما در سینما نمی‌گذاریم. که ما رفتیم سراغ آقای عبدی و این اولین فیلمی بود که در سینما بازی کرد.

بعد آن موقع اول سال ۶۵ بود. تا سال ۶۷ آقای عیاری رفت اجازه آقای خمسه را گرفت. اینکه دیگر برای قبل از انقلاب نبود که.

هاشم‌پور را چطوری ممنوع‌الکار کردند؟ چهار سال در خیابان‌ها راه می‌رفت! برای اینکه نمی‌خواستند آرتیست باشد. این یعنی خیانت. تو به چه حقی این کار را کردی؟ ما با اینها مشکل داریم. غیر از اینکه تفکر آرتیستی نمی‌خواستند برای سینما. من هم چه کار می‌کردم؟ تنها کاری که با اینها مبارزه می‌کردم، این بود که خلاف مشی اینها فیلم می‌ساختم، اما چون خلاف قانون و مقررات نبود، نمی‌توانستند جلوی من را بگیرند، اما ضربه می‌زدند. یک جایی می‌آمدند درجه «ج» می‌زدند. چرا؟ مثلا شما فکر کن برای فیلمی مثل گم‌شدگان، یک فیلم هنری و اولین فیلمی که خانم معتمدآریا آمدند.

 درجه «ج» می‌دادند.

ببین! ما اصلا یک فیلم هنری «الف» برای جشنواره ساختیم (محمدعلی سجادی). این فیلم را «د» دادند. چرا؟ برای اینکه هم با محمدعلی سجادی از لحاظ تفکر مسئله داشتند و هم با من. یک فریم اصلاحی هم به آن ندادند؛ یعنی این فیلم یک فریم اصلاحی نداشت. این را دادند که نابودش کنند که من از سینما بیرون بروم. اما من پرروتر از این حرف‌ها بودم‌.

 شلاق می‌زنند؟

‌بله! چرا نمی‌روید شکایت کنید؟ این را می‌گویید تهمت بزرگی است دیگر؟ خوب بروید شکایت کنید. تو سند بخواه. ببین علی‌خانی چطوری سند آن را برمی‌دارد می‌آورد.

 خود آقای علی‌خانی هیچ‌ وقت نخواست برود از این کار غیرقانونی شکایت کند؟

آقا، ببین! با گذشت زمان، اگر اینها دومرتبه رو نمی‌آمدند که بخواهند ادعای مردم‌داری کنند و ادعای اینکه ما می‌خواهیم مردم را نجات دهیم، هرگز من هم بیان نمی‌کردم. من می‌گویم شما یک جنایت‌هایی کردید، توبه کنید، خدا توبه را می‌پذیرد. هیچ‌کس جز خدا نمی‌پذیرد. می‌گوید: «قُل یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمْ لَا تَقنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ یَغفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعا».

اصلا خدا می‌گوید همه گناهانی که کردید، اگر یأس و امید به من داشته باشی، من آنها را می‌بخشم و این را نمی‌بخشم، یعنی من توبه‌کننده را می‌بخشم و اصلا به کسی هم مربوط نیست. حتی اگر حق‌الناس هم باشد، خدا بلد است ببخشد.

بنابراین شما در دهه ۶۰ این کارها را کردید. آقای انوار! شما رفتید ریختید در دفاتر، فیلم‌ها را گرفتید، بردید. با هدایت آقای بهشتی فیلم‌ها را جمع کردید و کامیونش را جلوی ساختمان‌ها... . من بودم و حضور داشتم؛ با بی‌سیم ساعت یک شب... . بعد بی‌سیم می‌زد که آقا! مشکلی ندارد که مال تو را داریم می‌بریم؟

 حلالیت هم می‌طلبیدند.

می‌گفت مشکلی نداری که؟ می‌گفت مشکل ندارم. دارد یارو را می‌برد اعدام کند، می‌گوید: آقا، مسئله‌ای که نداری؟ این طناب را می‌کشم بالا! خب بنابراین، به این دلیل است که جواب نمی‌دهد. بعد‌ تحقیر آدم‌ها... .

حالا اینها گذشت. بعد از اینها چه کسانی آمدند؟ اینها (حالا نمی‌خواهم بگویم) آمدند یک فردی به نام خاکبازان را آوردند کردند مدیرکل. بنده‌خدا فریدزاده آمد (خیلی آدم شریفی بود). یک آدمی به نام خاکبازان را در پاچه اینها کردند که آمد، اصلا او دیگر چه جنایتی کرد! او آمد صندلی‌ها را از راهروی ارشاد برداشت. در اتاق مدیرکل اگر کسی قرار داشت، باید می‌ایستاد تا نوبتش بشود و داخل برود. یک توهین‌هایی به مردم کرد.

اولین مدیری که بعد از انقلاب به هنرمندان احترام گذاشت، آقای عزت‌الله ضرغامی بود. همان موقع که دوبلورها را می‌آمدند می‌گفتند که یارو بهایی است‌.

نمونه‌اش را بگویم. آقای ایرج دوست‌دار که در دروازه دولت داروخانه داشت، آقای محمدی. اینها فیلمی به نام «هی جو» ساختند. درست شد؟ دوبله هم ممنوع بود. می‌گفتند دوبله را باید خودِ بازیگرش بیاید بگوید. می‌گویم جنایت است؛ چطور آن بهایی می‌آید دوباره ممنوع‌الکار می‌شود! آن‌وقت من چه کار می‌کنم؟ ببینید فرق را. وقتی که او این کار را کرد، من هم بعدش رفتم این کار را در دوبله‌ام گذاشتم، نگذاشتند کسی دیگر بگوید، من هم گذاشتم و گفتم عوض نمی‌کنم. ما اسامی اینها را می‌دادیم و رد می‌کردند. اینکه می‌گویید شما چرا نیامدی بگذاری، بعدش هم ادامه داشت. همان موقع هم من (سال ۶۲) چنگیز وثوقی، ثریا حکمت، نادره و اینها همه ممنوع بودند که من اینها را به سینما آوردم. بهروز به‌نژاد را من آوردم. بهروز به‌نژاد بیچاره را بعد از این فیلم ممنوع کردند و رفت آواره کشورهای دیگر شد. آخر بهروز به‌نژاد چه‌کاره بوده؟ اصلا یکی از مشکلاتی که این گروه دهه ۶۰ با من داشت، این بود که می‌گفت تو چرا این قدیمی‌ها را می‌آوری؟ اینها مرده‌اند. گفتم به شما چه ربطی دارد؟

  الان رسیدیم به دوره آقای ضرغامی. از آقای ضرغامی که فضا بازتر شد، محمدحسین فرحبخش که بالاخره صاحب‌صنف است، پایه‌گذار صنف است و تهیه‌کننده بانفوذی است (دقیقا به‌ عنوان مثال می‌توانید اسامی دیگری بگویید) چرا این‌قدر تلاش کرد نادره -خدا رحمت‌شان کند-، آقای وثوقی و این افرادی را که نام بردید، بیاورد؟ چرا آقای محمدحسین فرحبخش، خود آقای بهروز وثوقی را نیاورد؟

آخر شما فکر می‌کنید من رئیس مملکت بودم.

  نه، می‌گویم تلاش کردید سدهایی را بشکنید.

بله، تلاش کردیم. من می‌گویم من خودم تابوشکنم. تابو یعنی چه؟ تابو یعنی اینکه یک مطلبی واقعیت دارد و شما جرئتش را ندارید بگویید. من می‌گویم، اما اینکه بروید کنار دریا لخت و برهنه شوید، این لجن‌پراکنی است و این تابو نیست که بعضی‌ها اسمش را تابو می‌گذارند. من از این کارها زیاد کردم و در فیلم‌هایم زیاد آوردم. ببین، من ناصر ملک‌مطیعی را هم قبلش می‌خواستم بیاورم. خود ناصرخان ترسید که بیاید. او را برای فیلم مستانه می‌خواستم بیاورم. شما ببین، یک آدم‌هایی را من برداشتم به سینما آوردم، مثلا منوچهر صادق‌پور؛ اصلا اجازه کار نداشت. من اصلا گوشم بدهکار ارشاد نبود که این کار را بکند. گلزار گفتند ممنوع است. در فیلم کُما، او را گفتند ممنوع است و از ارشاد به من زنگ زدند که ایشان ممنوع است. گفتم شما از دادستانی به من حکم بده، من بگذارمش کنار. حالا اینکه شب اکران کجا جلوی فیلم را گرفتند، بماند.

  آقای ملک‌مطیعی برای چه ترسید؟

گفت من می‌ترسم بیایم این دیالوگ‌ها را بگویم.

  قاضی مستانه؟

نه، آقای اصلانی بازی کرده بود.

  خب، ‌ترسید بیاید این دیالوگ‌ها را بگوید؟

بله.

  یعنی شما اگر دیالوگ‌ها را یک مقدار شُل‌تر می‌کردید... چرا نکردید؟

به درد نمی‌خورد دیگر. ملک‌مطیعی نبود دیگر. من می‌خواستم ملک‌مطیعی را بیاورم که پشت بک‌گراندش بزنم فیلم کاکو، جلیلوند را هم بگذارم جایش حرف بزند، و هیچ‌کس اجازه نداد‌. جز یکی، دو نفر که فهمیده بودند و به من زنگ زدند که نکن، گفتم من گوشم بدهکار شما نیست.

  اینکه دوباره می‌شود همان قهرمان‌سازی‌ها که با آن مشکل داشتند!

باشد، خب من نمی‌گذارم. من کار خودم را می‌کنم. من در فیلم «تیغ آفتاب» اوج خشونت قهرمانی را در زمان این آقایان آوردم. به من «ج» دادند، گفتم به جهنم. فیلم «قافله»، جمشید هاشم‌پور را در همان زمان سال 70 تازه آقای هاشمی رئیس‌جمهور شده بود و آقای خاتمی وزیر بود. کچل‌کردن سر جمشید هاشم‌پور، ببخشید، با برهنه‌کردن یک زن برای آقای بهشتی و انوار فرقی نداشت. من خودم سر جمشید هاشم‌پور را زدم؛ زیر دست من گریه می‌کرد. گفت آقا، من پنج سال خانه‌نشین بودم.

  آرایشگری‌تان هم خوب است؟

نه.

  فقط سر را خوب تیغ می‌زنید؟

نه، تیغ نزدم. من چون همیشه ریشم را با ماشین می‌زنم و تیغ به صورتم نزده‌ام، این همیشه همراهم است. سر ایشان را من اول با ماشین زدم، بچه‌ها با گریم درستش کردند. به او نامه دادم که آقای هاشم‌پور، آقای آریا، اگر شما را ممنوع‌الکار کردند، تا آخر عمرت بیا از پویا‌فیلم حقوقت را بگیر و برو. در ارشاد زمانی که اینها بودند، عکس‌های کچلی‌اش را منتشر نکردند. بعد این دهه شد. ما سینمای درست‌مان از سال 76 شروع شد.

  دوره اصلاحات؟

بله. یعنی چه؟ یعنی خاتمیِ زمان رئیس‌جمهوری با خاتمی زمان وزارت ربطی به هم ندارد. البته من خودم با افتخار می‌گویم که در دوره‌ اول به آقای ناطق‌نوری رأی دادم؛ برای اینکه او را از قبل انقلاب می‌شناختم و الان تازه‌تازه مردم دارند می‌فهمند که ناطق‌نوری چه کسی بود. من از قبل، از بچگی او را می‌شناختم.

  آقای فرحبخش، این یک نکته داخل پرانتز است. روزی همین آقای سهیل محمودی میهمان ما بودند، گفتند: «طی زمان آقای خاتمی، آقای خاتمی‌تر شد و همه طی زمان «تر» می‌شوند». پخته‌تر می‌شوند و نگرش‌شان فرق می‌کند. پس 76 انگار ارادتی به جریان اصلاحات دارید که نشان می‌دهد انگار فضا برای سینما مثبت‌تر شده؟

من اصلا به اصلاحات کاری ندارم. من شاید نگاه دیدگاهی‌ام به ظاهر اصلاحات نزدیک‌تر باشد، اما تدین اصلاحات را قبول ندارم. همه‌شان نه. برای من خیلی مهم است.

  حرف از سینما‌ست! آقا،‌ تدین و مذهب برای خلوت آدم‌ها با خداست؛ به ما ربطی ندارد که آدم‌ها چطوری خدا را می‌پرستند!

شما دارید بحث را انحراف می‌دهید.

  من؟ شما دارید با تدین به یک جای دیگر می‌روید.

تدین در روش شما برای زندگی اثرگذار است.

  آهان، اثر دارد؛ نه اینکه در هر پلان بخواهید تدین تزریق کنید.

اصلا تدین تزریقی نیست. وقتی شما تدین داشته باشید، به خودت اجازه نمی‌دهی ناموس شیعه را بروی در خیابان لخت کنی و بکنی در ون.

  در بین کارهای به‌ویژه 10 سال اخیر شما، منتقدانی بودند مثل آقای صیادی سردبیر همشهری جوان که... شما مثلا گفتید وزارت ارشاد مجوز داده، وزارت ارشاد نظام جمهوری اسلامی ایران است و شما نمی‌توانید دیگر به این بگویید مبتذل. آمدند گفتند چرا! در بین سینمای سرگرمی و تجاری هم می‌شود گفت مبتذل. پشت مجوز شرع و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و اینها پنهان نشوید. درباره اینکه برخی آثار شما که صرفا سرگرمی و تجاری است، با صفت «مبتذل» متصف می‌شود را چه می‌فرمایید؟

ما اشکال‌مان این است که عرض کردم. ما راجع‌به همه چیز اطلاعات داریم، جز دین‌مان که به هم ربط دارد؛ مثل همان چیزی که به شما گفتم آن آدمی که اگر دینش را اطلاع داشت، ناموس شیعه را در خیابان جمع نمی‌کرد ببرد. این برای بی‌دینی است. این برای آشنا‌نبودن با دین است، وگرنه این کار را نمی‌کرد. اجازه بدهید به شما بگویم؛ حجاب از مسلمات است. آیه قرآن هم داریم. هر‌کس هم انجام ندهد، منکر الهی انجام داده است. اما شما هیچ جای تاریخ کسی را ندارید که کسی را بابت بی‌حجابی تنبیه کرده باشد. خودش می‌داند با خدا. مثل اینکه شما یا من نماز نخوانیم؛ کسی یقه‌ات را می‌گیرد؟ نمی‌گیرد که.

  البته در مدرسه یقه‌مان را می‌گرفتند.

او اصلا جنایت‌کار بوده که یقه‌ات را گرفته. من خودم مدرسه اسلامی 12 سال قبل از انقلاب درس خواندم؛ اما آن روش آنجا را... من آن مدرسه را انتخاب نکردم... . مدرسه‌ای که تو را... . صبح بابایت تو رو بلند کند که بخواهی نماز بخوانی، نمازخوان نمی‌شوی. آن را قبول ندارم.

  خوب، حالا پاسخ بنده.

آمریکا دائم می‌آید در این 46، 47 سال به ما می‌گوید که حقوق بشر در ایران رعایت نمی‌شود. با اینکه با تمام اشکالاتی که نظام و کشور ما دارد، آیا حقوق بشر ما با عربستان قابل قیاس است؟

  نخیر.

اما یک بار دیدید به عربستان بگوید؟

ادامه این گفت‌وگو را در سایت «شرق» بخوانید.