|

شرمی که در هوا پخش است

در جامعه‌ ما، شرم فقط یک احساس فردی نیست، اقلیمی‌ است که در آن نفس می‌کشیم. از خانه و مدرسه تا خیابان و رسانه، نوعی نگاه مراقب و داور همیشه حاضر است. کافی‌ است کسی بخواهد خودش باشد تا این نگاه، بی‌صدا اما سنگین، بر او فرود آید. از کودکی یاد می‌گیریم که «زیادی‌بودن» خطرناک است. دختر باید صدایش را تنظیم کند، پسر اشکش را پنهان و هر دو یاد می‌گیرند که خودِ واقعی‌شان باید در محدوده‌ای امن و قابل‌قبول بماند. به‌جای فهمیدنِ احساس، باید کنترلش کرد. به‌جای پرسیدن، باید سکوت کرد. در روان‌شناسی اجتماعی، شرم نه از خطا، بلکه از ترس دیده‌شدن در لحظه خطا می‌آید.

شرمی که در هوا  پخش است

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

پگاه پاکزاد، روان‌شناس: در جامعه‌ ما، شرم فقط یک احساس فردی نیست، اقلیمی‌ است که در آن نفس می‌کشیم. از خانه و مدرسه تا خیابان و رسانه، نوعی نگاه مراقب و داور همیشه حاضر است. کافی‌ است کسی بخواهد خودش باشد تا این نگاه، بی‌صدا اما سنگین، بر او فرود آید. از کودکی یاد می‌گیریم که «زیادی‌بودن» خطرناک است. دختر باید صدایش را تنظیم کند، پسر اشکش را پنهان و هر دو یاد می‌گیرند که خودِ واقعی‌شان باید در محدوده‌ای امن و قابل‌قبول بماند. به‌جای فهمیدنِ احساس، باید کنترلش کرد. به‌جای پرسیدن، باید سکوت کرد. در روان‌شناسی اجتماعی، شرم نه از خطا، بلکه از ترس دیده‌شدن در لحظه خطا می‌آید. جامعه‌ای که بر مبنای قضاوت و مقایسه بنا شده، از شرم به‌عنوان ابزار نظم استفاده می‌کند. وقتی انسان‌ها مدام در معرض نگاه و ارزیابی‌اند، رفتارشان اخلاقی نمی‌شود، بلکه محتاط می‌شود. نتیجه، جامعه‌ای‌ است پر از آدم‌های ظاهرا منضبط، اما در درون مضطرب، سرکوب‌شده و گناهکار. سیستم تربیتی ما، از خانواده تا نهاد آموزشی، بیش از آنکه به رشد آگاهی اهمیت دهد، بر انکار و تنبیه تکیه دارد. کودک، به‌جای شناخت خود، یاد می‌گیرد کجا نباید برود، چه نباید بپرسد و چگونه خودش را سانسور کند تا «آبرومند» بماند. ما احساس گناه را با نجابت اشتباه گرفته‌ایم.

کودک نجیب، در نگاه ما، کسی‌ است که زیاد نمی‌خندد، زیاد نمی‌خواهد و زیاد نمی‌گوید. همین کودک، وقتی بزرگ می‌شود، از لذت خجالت می‌کشد، از رنج حرف نمی‌زند و در نهایت، از خودش پنهان می‌شود. از کودکی، پیش از آنکه بدن را بشناسیم، یاد می‌گیریم از آن شرم کنیم. در مدرسه، سکوت را آموزش می‌دهند و در خانه، ترس را! نتیجه آن است که بزرگسالان زیادی داریم که از بدن خود بیگانه‌اند؛ بدنی که باید پنهان شود، نه شناخته؛ باید کنترل شود، نه درک و در سطح اجتماعی، کنترل بدن زنان، سانسور و دوگانگی اخلاقی. ما فرهنگی داریم که در آن بدن زن میدان نبرد است و بدن مرد، صحنه‌ آزمون قدرت. در ظاهر، همه‌چیز باید «پنهان» باشد، اما در عمق، میل در اشکال ناسالم خود را فریاد می‌زند. از آمار خشونت تا مصرف پنهانی پورنوگرافی، همه نشانه‌ همان بدنی‌ است که اجازه حرف‌زدن ندارد. در جامعه‌شناسی روانی، این نوع سرکوب، فقط مسئله اخلاقی نیست. ابزاری برای کنترل روانی است. کسی که از بدنش شرم دارد، از خواسته‌اش هم خجالت می‌کشد! و انسانی که خواسته خود را خطرناک می‌داند، در برابر هر قدرتی مطیع‌تر خواهد بود. در جامعه‌ای که میان «گناه» و «طبیعت» مرزی ضخیم کشیده، به میدان درونیِ نبرد تبدیل می‌شود. انسان میان خواستن و نخواستن معلق می‌ماند، میان لذت و تنبیه، میان زیستن و پنهان‌شدن. وقتی شرم به عادت تبدیل شود، دیگر هشدار اخلاقی نیست. می‌شود ساختار ذهن جمعی. در چنین فضایی، انسان نه از اشتباه که از خود بودن می‌ترسد. و جامعه‌ای که از خودش می‌ترسد، راهی برای رشد ندارد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.