گزارش «شرق» از نشست مددکاری اجتماعی و زنان آسیبدیده با فعالان مدنی و رئیس انجمن جامعهشناسی ایران
آمار محرمانه، درد آشکار
لیلا ارشد در پاسخ به «شرق»: بعد از تخلیه خانه خورشید دروازهغار، نردهکشی کردند و سومین قرارگاه در دروازهغار باز شد. تمام خدمات مربوط به زنان آسیبدیده را هم تعطیل کردند
قرار، ساعت پنج بعدازظهر جمعه پاییزی، سیام آبان ماه بود در طبقه سوم کتابفروشی دی خیابان سمندریان. در میان اتاقی با دیوارهای زرشکی و نور گرم آفتابی که شیشه بزرگی آن را به تراس متصل میکرد. در روزی که هشدارهای هواشناسی خبر از آلودگی هوا و تشکیل کمیته اضطراری میداد، آدمهای دغدغهمند در یک جمع صمیمی در «نشست مددکاری اجتماعی و زنان آسیبدیده» که از سوی مجله شبکه آفتاب برگزار شده بود، دور هم جمع شدند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
زهرا جعفرزاده: قرار، ساعت پنج بعدازظهر جمعه پاییزی، سیام آبان ماه بود در طبقه سوم کتابفروشی دی خیابان سمندریان. در میان اتاقی با دیوارهای زرشکی و نور گرم آفتابی که شیشه بزرگی آن را به تراس متصل میکرد. در روزی که هشدارهای هواشناسی خبر از آلودگی هوا و تشکیل کمیته اضطراری میداد، آدمهای دغدغهمند در یک جمع صمیمی در «نشست مددکاری اجتماعی و زنان آسیبدیده» که از سوی مجله شبکه آفتاب برگزار شده بود، دور هم جمع شدند. فعالان مدنی و خبرنگارانی که سالها در حوزه آسیبهای اجتماعی کار کرده و حالا به بهانه مصاحبهای که نرگس جودکی، روزنامهنگار کهنهکار حوزه اجتماعی و مستندساز، با لیلا ارشد، کنشگر و مددکار اجتماعی در مجله شبکه آفتاب انجام داده بود، روی صندلیها نشستند و به حرفهای شیرین احمدنیا که بیش از یک ماه از انتصابش به عنوان رئیس انجمن جامعهشناسی ایران میگذرد و لیلا ارشد، زنی که ۵۰ سال از عمرش را برای کمک به زنان آسیبدیده گذاشته، علیاکبر اسماعیلپور، فعال مدنی در دروازهغار و ایمان پاکنهاد، روزنامهنگار و سردبیر مجله شبکه آفتاب گوش دادند و سؤال پرسیدند و بعدازظهر جمعهشان را خوب گذراندند. شیرین احمدنیا جلسه را با صحبتهایش شروع کرد؛ نقرهای موهایش را گاه و بیگاه کنار میزد و با صدایی ملایم و آرام درباره اهمیت پژوهشهای حوزه زنان شروع به صحبت کرد؛ اینکه مطالعات زنان رشتهای با ویژگیهای متفاوت با سایر حوزههای تحقیقاتی در علوم اجتماعی است و جنبه اکتشافی قوی و اثرگذار دارد و در تلاش برای ایجاد تغییر است. هرچند هدف از علوم اجتماعی هم همین است: «در رویکردهای روششناختی مطالعات زنان، بیشتر با جنبههای کیفی مواجهایم؛ رویکردی که از سطح به عمق برسد و هر کسی هم نمیتواند چنین مطالعاتی را انجام دهد». برای لیلا ارشد اما تنها مسئله زنان آسیبدیده دغدغه نیست و در کارنامهاش فعالیتهای گسترده بشردوستانهای دیده میشود، مثل همکاری با کانون مشارکت در پاکسازی مین که در سنندج تأسیس شد و او هم نقشی در آن داشت، چرا چنین نهاد مدنیای تأسیس شد؟ چون ایران دومین کشور آلوده به مین شناخته میشود. آنها کار را شروع کردند اما دیری نپایید که در مؤسسه را بستند، دفتر را پلمب کردند و در نهایت امکان فعالیت را گرفتند. سؤال اول خطاب به احمدنیا پرسیده شد: در دولتهای مختلف پژوهشهای مختلفی درباره آسیبهای اجتماعی زنان انجام شده، حتی خاطرم هست که در دوره خانم شجاعی در معاونت زنان ریاستجمهوری، پژوهش مفصلی در این زمینه انجام شد اما ظاهرا با پایان کار دولت، این پژوهش هم تقریبا از بین رفت. در کشور ما اساسا اهمیت پژوهشها در زمینه زنان چقدر است و چقدر قابل اعتماد هستند؟
روی واژه زن حساسیت دارند
احمدنیا پاسخ داد: «ما در جریان تحول آکادمی و پژوهش در ایران افتوخیزهای زیادی را شاهد بودیم، در جریان تغییرات، دولتهایی میآیند و میروند که برخی نگاهشان بازتر است و برخی بستهتر. ما این را در عرصه پژوهش زیاد شاهد بودیم. مثلا دولتی روی کار میآید که دفتر امور مشارکت زنان راه میاندازد و نگاهش این است که زنان جایگاهی در عرصه عمومی دارند، حتی برای انجام پژوهشها در حوزه زنان کمکهای مالی میکردند. من روی موضوع سلامت زنان و اشتغال آنها حتی توانستم بودجه بگیرم. اما وقتی دولت تغییر میکند، نگاه به زنان و نقش به اصطلاح اجتماعی آنها هم تغییر میکند. حتی اسم دفتر را عوض میکنند و به «امور زنان و خانواده» تبدیل میشود، یعنی انگار زن فقط در خانواده معنی پیدا میکند؛ همان نقشهای سنتی که دولتمردان به آن باور دارند و اگر هم پژوهشی انجام شود، در تثبیت همین نقش است. مطابق با همین مسئله هم در دانشگاه، پژوهشگران موظف میشوند در همین حیطه فعالیت کنند. خب ما هم میدانیم در دورانی که محدودیت وجود دارد، از آنجایی که روی کلمه زن حساسیت دارند، اگر کسی بخواهد روی بدن زن و زنانگی کاری انجام دهد و به نتایجی برسد، بهدلیل حساسیتها، آن را رد میکنند. برخی از دانشجویان قبلی دانشگاه شریف کاملا با این مسئله مواجه بودهاند که سوژههای تحقیقشان درباره زنان به دلیل همین حساسیتها رد میشد. به همین دلیل است که اساتید و پژوهشگران فعالیتشان محدود میشود و حتی ممکن است بازنشستگی پیش از موعد داشته باشند. کسانی که دغدغه مسائل زنان دارند معمولا تحت فشارند، سوژههایشان محدود است. اگر هم خودشان به سمت این سوژهها میرفتند و هزینه شخصی میکردند باز هم جلوی فعالیتشان گرفته میشد. این خلاصه فعالیتهای آکادمی ماست. البته در دورههای اخیر، نسل جوان این امکان را پیدا کردهاند تا بتوانند به صورت مستقل تحقیق انجام دهند و در فضاهایی بیرون از چارچوب رسمی آن را انتشار دهند».
ما اصلا خشونت خانگی نداریم!
سؤال شد: آیا نباید به سمتی برویم که نهادهای مستقل بیشتری داشته باشیم؟ آیا به قول دکتر سعید مدنی، باید به طور مداوم تکنیکها را تغییر دهیم؟ یا فعلا همین استراتژی و تلاشهای فردی هم پاسخگوی کار است؟
«به هر حال نهادهای رسمی هم خواهی نخواهی، تا حد زیادی متحول شدهاند چون مطالبهگری ایجاد شده و نسل جدید این را میخواهد و پای مطالباتش ایستاده. البته به طور کلی یکی از موانعی که منجر میشد تا درباره یک موضوع تحقیقی صورت گیرد، این است که آن موضوع به رسمیت شناخته میشود. در حالی که به گفته آنها، ما اصلا خشونت خانگی نداریم، مثل خیلی چیزهای دیگر که نداریم!».
مسخرهمان میکردند
سؤال بعدی از لیلا ارشد پرسیده شد: در ۵۰ سالی که در زمینه آسیبهای اجتماعی فعالیت کردهاید، آیا از شما برای اشتراک تجربههایتان در تصمیمگیریهای دولتی دعوت شده است؟
«در گذشته پژوهشهایی صورت میگرفت اما به هر حال مانع از انجام هر گونه کار پژوهشی میشدند. بارها شهرداری تهران میلیاردی هزینه میکرد در حد چهار و هشت میلیارد تومان آن هم در دهه ۹۰. اما همین الان شما به کتابخانههای شهرداری بروید هیچ چیزی آنجا نمیبینید. نیروی انتظامی، وزارت رفاه، سازمان بهزیستی، ستاد مبارزه با مواد مخدر و... هر کس کاری میکرد و هزینههای هنگفتی هم میکردند، اما در نهایت هیچ چیز از آن به جا نمیماند. بنا به دلایل متعدد اعتقادی به کار پژوهشی نداشتند یا به نفع و راضیکننده نبود. مسئله من این بود که آنها سالهاست سوءمصرفکنندهها را دستگیر میکنند، اما هیچکس نمیداند که چند درصد از این افراد بهبود مییابند. اصلا هم کاری نداشتند که نقش انجیاوهایی مثل ما که در آن مناطق کار میکردیم چیست. در یک دورهای شاهد بودیم که در دروازهغار دستگیری زنان را در اولویت قرار دادند. تمام این برنامهها و طرحها اجرا میشد بدون اینکه حتی با یکی از زنان فعال در این حوزه صحبت کنند. ما در بازدیدی که از آن مرکز در شورآباد داشتیم، دیدیم که در چه شرایط سخت و بدی زندگی میکنند. از سرما به خود میلرزیدند. بهشان پیشنهاد میدادیم برای این زنان فیلم بگذارند یا از سرگرمیهایی مانند نقاشی و رنگآمیزی استفاده کنند اما زیر بار نمیرفتند و ما را مسخره میکردند. عملا وقتی گروه هدف زن هستند، نمیخواهند درباره آسیبهایشان چیزی بشنوند و محدودیت ایجاد میکردند. به من میگفتند تو چه میخواهی؟ میگفتم فقط دولتیها سنگاندازی نکنند. اما هیچ وقت این اتفاق نمیافتاد. نه خودشان کاری میکردند و نه میگذاشتند ما کاری کنیم. خیلی از اساتید رشتههای مرتبط، دانشجویان از رشتههای پزشکی اجتماعی تا پرستاران را میآوردند تا نسبت به مسائل اجتماعی زنان آگاه شوند اما کاری از پیش برده نمیشد. بعد از سالها تلاش انجمن حمایت از حقوق کودکان، وقتی موافقت شد برای کودکان بدون پدر، شناسنامه صادر شود، اسم پدر را خالی میگذاشتند و میگفتند این نامشروع است. در حالی که میتوانستند با اسم یک مرد، برایش شناسنامه بگیرند. همین مسئله سبب میشد تا مادران بگویند کاش شناسنامه نمیدادند، چون هر جا شناسنامه را میبردند و طرف مقابل با جای خالی اسم پدر مواجه میشد، با آنها بدرفتاری میکردند».
روی نتیجه پژوهشها مُهر محرمانه میخورد
سؤال «شرق» از احمدنیا: از زمانی که شما بهعنوان رئیس انجمن جامعهشناسی انتخاب شدید، آیا در زمینه تحقیقات حوزه زنان پروژه ویژهای در دست گرفتهاید؟ «من مدیر گروه زنان انجمن جامعهشناسی ایران هم هستم. ما در گروهها کمیتههای مختلفی تشکیل میدهیم که یکی از آنها کمیتههای پژوهش است. در این کمیته سوژهها انتخاب میشود و پژوهش صورت میگیرد. نتیجه این پژوهشها به صورت نشست اعلام یا در قالب یک مقاله پژوهشی و کتاب منتشر میشود. اساسا انجمنهای علمی فضای بازتری در مقایسه با دانشگاه دارند. البته مهمترین مشکل ما دسترسینداشتن به بانکهای اطلاعاتی و پژوهشهاست. روی نتیجه پژوهشها مهر محرمانه میخورد و نمیشود از آنها استفاده کرد». سؤال بعدی هم این بود: در این مدتی که شما ریاست انجمن را عهدهدار بودید یا حتی قبل از اینها، آیا از سوی دولت یا نهادهای تصمیمگیر ارجاعی به شما داشتهاند که درباره موضوعی نظر شما را بخواهند؟ «گاهی، نه همیشه. بستگی به این دارد که دولتمردان چه کسانی هستند. در دولت آقای خاتمی ما را دعوت میکردند، گوش میدادند و عمل هم میکردند. در دولت احمدینژاد اصلا ما را دعوت نمیکردند. در دولت آقای روحانی دعوت میکردند، گوش هم میدادند، اما عمل نمیکردند».
به جای خانه خورشید، قرارگاه راه انداختند
«شرق» سؤال دیگری از لیلا ارشد که تا سال ۱۴۰۰ مدیر و مؤسس خانه خورشید بود، پرسید: از تعطیلی خانه خورشید پشیمان نشدهاید؟ الان وضعیت آن منطقه در نبود تیم و حمایتهای شما به زنان آسیبدیده چگونه است؟ «بعد از اینکه خانه خورشید دروازه غار تخلیه شد، نردهکشیهای زیادی زدند و سومین قرارگاه در دروازه غار باز شد. البته به من پیغام میدهند و میگویند که همیشه درش بسته است. اما به هر حال آنجا هیچ مرکزی برای اینکه به زنان خدمات بدهد، وجود ندارد. پزشکان بدون مرز را هم همان موقع تعطیل کردند، همچنین دو خوابگاهی را که برای زنان راهاندازی کرده بودند، همراه یک مرکز متادونتراپی تعطیل کردند. الان زنان و مردان در پارکها هستند و اصلا شرایط خوبی ندارند. من هم مجبور به تعطیلی شدم. چارهای نداشتم. اکنون آقای اسماعیلپور در دروازه غار فعالیت میکند».
شدت خشونت علیه زنان و کودکان به دلیل فقر
علیاکبر اسماعیلپور که در میان حاضران نشسته بود، به دعوت ایمان پاکنهاد، مجری برنامه، پایین آمد و در کنار سه نفر دیگر قرار گرفت. او حرفهایش را اینطور شروع کرد: «وضعیت سبد غذایی خانوار بهشدت سبک شده، اهالی در دروازه غار حداقلها را ندارند، بحث اخراج مهاجران هم که شد، باز هم موفق نشدند همه را بیرون کنند؛ چون به کار ارزانشان احتیاج داشتند. خیلی اوضاع به هم ریخته است. آسیبهای اجتماعی از نظر اعتیاد و دسترسی به مواد مخدر بسیار راحت شده و حتی من میگویم باید سرعت دسترسی به مواد مخدر در این منطقه ثبت گینس شود که زیر ۳۰ ثانیه است. شیوه برخورد با زنان و مردان معتاد خیلی متفاوت و تهاجمیتر شده که به قول خودشان از بالا دستور دارند. در زمینه سوءتغذیه باید گفت که تاکنون این میزان از فقر غذایی را در میان کودکان ندیده بودیم که در یک سال اخیر دیدیم. کودکان سر کلاس درس از شدت گرسنگی ضعف میکنند، نمونه آن یکی از بچههای کلاس ششمی است که سر کلاس غش کرد و برایش آبقند درست کردند تا حالش بهتر شود. همانطورکه شاید شنیده باشید، ندای ماندگار دروازه غار، در زمینه توانمندسازی زنان کار میکند. ما موارد زیادی داریم که فرد بیمار است اما مراجعه نمیکند. شیمیدرمانی باید بشود اما انجام نمیدهد و آماده مرگ است. خشونت علیه زنان هم بالا رفته است، البته اینها چیزهایی است که آماری برایش وجود ندارد. اما براساس مراجعاتی که به ما میشود، با موارد زیادی مواجهیم که نشان میدهد خشونت به دلیل فقر و بیکاری زیاد شده، بهویژه علیه زنان و کودکان».
در ادامه این نشست، ایمان پاکنهاد خطاب به لیلا ارشد درباره زنی به نام «منیره خانم» پرسید؛ زنی که ارشد پیشتر در گفتوگویی به او پرداخته بود. او تأکید کرد «البته که منیره خانم اسم مستعار بود و برای پیداکردن این اسم، چقدر به زحمت افتادیم تا به کسی برنخورد. این بهاصطلاح منیره خانم، مادری داشت که در «قلعه» کار میکرد؛ همان روسپیخانه. او تا ۱۴سالگی آنجا بود و کاملا اتفاقات داخل قلعه ازجمله آسیبها و کتکهایی را که به مادرش وارد شده، به یاد دارد. به هر حال ازدواج کرد و دچار سوءمصرف مواد مخدر شد. او و همسرش با یک پسر ۱۴ساله در پشتبام خانهای زندگی میکردند؛ جایی که کبوترها خانه داشتند. بعد با متادوندرمانی بهبود پیدا کرد، خیلی تلاش کرد تا دنبال یک جایی بگردد، آمد پیش من. چند بار به جاهای مختلف رفته بود اما مردان میخواستند از او سوءاستفاده جنسی کنند. یک بار با یکی برای کار صحبت میکردم و میگفتم «این منیره خانم ما میآید پیش شما، حواستان باشد و...، بعد متوجه شدم به پهنای صورت در حال اشکریختن است. بعد از قطع تماس گفتم چه شده؟ گفت «تا حالا منیره خانم هیچکس نبودم. نه برای پدرم، نه مادرم، نه همسر و پسرم». او اصلا احساس تعلق به کسی را تجربه نکرده بود. همیشه تنها بود و مورد آزار قرار میگرفت».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.