|

روایت محمد مالجو از سلب مالکیت از نیروهای کار

تاراج توده‌ها

«در افواه می‌گویند تورمْ مالیاتی است بر فقرا و یارانه‌ای است به اغنیا. ساده‌سازی است اما بازتاب حقیقتی عریان: نرخ‌های بالای تورم باعث شکل‌گیری جریان‌های انتقالی می‌شود. کسانی بازنده می‌شوند و کسانی برنده».

تاراج توده‌ها
شیما بهره‌مند دبیر گروه فرهنگ‌

«در افواه می‌گویند تورمْ مالیاتی است بر فقرا و یارانه‌ای است به اغنیا. ساده‌سازی است اما بازتاب حقیقتی عریان: نرخ‌های بالای تورم باعث شکل‌گیری جریان‌های انتقالی می‌شود. کسانی بازنده می‌شوند و کسانی برنده». محمد مالجو معتقد است این جریان‌های انتقالی نه متکی بر استثمار در محل کار بلکه مبتنی بر تعدی در سپهرهای گوناگون حیات شهروندی است و بازتاب نوعی بازی سرجمعِ صفر، یعنی افزایش داشته‌های اقلیتِ برنده به قیمت محرومیت اکثریتِ بازنده از داشته‌هایش میسر می‌شود. مالجو در کتاب «تاراج نهان» به سلب مالکیت از نیروهای کار در اثر تورم در ایران پرداخته است و نشان می‌دهد در اقتصاد ایران که در اکثر سال‌های چهار دهۀ اخیر نرخ‌های دورقمی تورم را تجربه کرده، عامل تورم به‌واسطۀ همین جریان‌های انتقالی نقش پررنگ اما برآوردناپذیری در تکوین جایگاه‌های طبقاتی طبقات اجتماعی داشته است.

یک لایه از بازندگان، به‌تعبیر مالجو، مزد و حقوق‌بگیرانی هستند که تورم از قدرت خریدشان کاسته است. طرفه اینکه، آنچه از کف مزد و حقوق‌بگیران در اثر نرخ‌های بالای تورم رفته است، ضرورتاً و به‌طور مستقیم در دست کارفرمایانشان قرار نگرفته است؛ ازدست‌رفته‌های مزد و حقوق‌بگیران به جیب‌های دیگری رفته است، ولو به جیب‌های کارفرمایانشان اما نه در نقش کارفرما بلکه در نقش‌های دیگر. مالجو در همان ابتدا این گزاره را تأیید می‌کند که «نرخ‌های بالای تورم در اقتصاد ایران اصولاً دهک‌های جمعیتیِ فقیرتر را فقیرتر و دهک‌های جمعیتیِ غنی‌تر را غنی‌تر می‌کرده است»، اما باور دارد این ارزیابی اگرچه در مجموع درست است اما دقیق نیست. ازاین‌رو، سراغ جریان‌های بازتوزیع‌کننده‌ای می‌رود که در اثر نرخ‌های بالای تورم پدید آمده و مسبب انتقال وسیع انواع منابع اقتصادی از دستانی به دستان دیگر ‌شده‌اند. با این حال، «جریان‌های بازتوزیعی ناشی از بروز نرخ‌های بالای تورم در اقتصاد ایران بس پیچیده‌تر از حدی بوده که در عبارت بسیطِ فقیرترشدن فقرا و غنی‌ترشدن اغنیا تجلی یابد».

مالجو برای درکِ این پیچیدگی، مفهومِ «سلب مالکیت» را پیش می‌کشد؛ اینکه نرخ‌های بالای تورم همواره فرایندهای سلب مالکیت از اکثریت به نفع اقلیت را رقم زده است. از نظر مالجو، فرایند سلب مالکیت مبتنی بر پنج مؤلفه کلیدی است: یکم، موضوع سلب مالکیت‌ها که محمل تضاد منافع در فرایند سلب مالکیت‌هایی را مشخص می‌کند که بازتاب انتقال منابع از دستان کسانی به دستان کسانی دیگر بوده است، اما نه از مجرای تولید محصولات و خدمات بلکه از مجرای نوعی سازوکار تصاحب‌گری که دست‌کم ابتدابه‌ساکن یکسره نامولد است.

دوم، مجموعۀ ناهمگن سلب مالکیت‌کنندگان که در فرایند سلب مالکیت عملا یا موضوع سلب مالکیت‌ها یا معادل‌شان را به درجات گوناگون در دستان خود متمرکر کرده‌اند. سوم، مجموعه ناهمگن سلب‌ مالکیت‌شدگان که در فرایند سلب مالکیت یا موضوع سلب مالکیت‌ها یا معادل‌شان را که پیش‌ترها در اختیار داشتند به درجات مختلف از کف داده‌اند. چهارم، انواع به‌دست‌آورده‌ها که در فرایند سلب مالکیت به درجات مختلف در اختیار انواع لایه‌های ناهمگن سلب مالکیت‌کنندگان قرار گرفته است. و پنجم، انواع ازدست‌رفته‌ها که در فرایند سلب مالکیت از کف انواع لایه‌های ناهمگن سلب مالکیت‌شدگان رفته است. مالجو برای تبیین انواع جریان‌های بازتوزیعی در اقتصاد ایران، ازجمله جریان‌های بازتوزیعیِ ناشی از نرخ‌های بالای تورم، مفهومِ «تصاحب به مدد سلب مالکیت از توده‌ها» را مطرح می‌کند که تا حد زیادی از مجموعه مفاهیمی اخذ شده که با «انباشت اولیه» مارکس آغاز می‌شود و با «انباشت اولیه» به روایت رزا لوکزامبورگ ادامه می‌یابد و به «انباشت به مدد سلب مالکیتِ» دیوید هاروی می‌رسد.

هرچند روایت انضمامیِ مالجو از سلب مالکیت با این روایت‌ها تفاوت‌های اساسی نیز دارد. اگر در تاریخ سرمایه‌داری، انباشت اولیۀ سرمایه مبتنی بر سلب مالکیت بود؛ متفکرانی همچون رزا لوکزامبورگ و بعدها دیوید هاروی این روال را منحصر به دوره آغاز سرمایه‌داری ندانسته و از پیوند اندام‌وار آن با بازتولید گسترده سرمایه سخن گفتند. از دید آن‌ها، انباشت به مدد سلب مالکیت، روش‌های مختلف دیگر ازجمله کالایی‌شدن، خصوصی‌شدن زمین و تبدیل اشکال متعدد مالکیت و نیز پولی‌سازی مبادله و مالیات دارد. مالجو توضیح می‌دهد که انباشت اولیه به روایت مارکس، همچون انبوهی از رویدادهای تاریخی، پیش‌شرط تاریخی تکوین سرمایه‌داری بود و مشتمل بر مجموعه‌ای از سازوکارها که جدایی تولیدکنندگانِ مستقیم از ابزار تولید و وسایل معاش را در پیشاتاریخ سرمایه‌داری رقم زد. حال‌ آنکه تصاحب به مدد سلب مالکیت از توده‌ها، تکرار سازوکارهای ولو متفاوتی است با کارکردهایی گاه متشابه و گاه متفاوت در دوران حیات سرمایه‌داری، که به تکوین و تحکیم برخی جنبه‌های مناسبات سرمایه‌دارانه در ایران منتهی می‌شود.

انباشت اولیه به روایت لوکزامبورگ فقط به پیشاتاریخ سرمایه‌داری منحصر نمی‌شد بلکه در دوران سرمایه‌داری نیز در سطحی به‌مراتب مهم‌تر اما در مستعمرات به وقوع پیوست. اما تصاحب به مدد سلب مالکیت از توده‌ها از دیدِ مالجو، نه‌تنها در دوران سرمایه‌داری بلکه در درون سرمایه‌داری ایران نیز تحقق می‌یابد. در تفسیر مالجو، انباشت به مدد سلب مالکیت نزد هاروی بر انباشت سرمایه‌دارانه تمرکز دارد، حال آنکه تصاحب به مدد سلب مالکیت از توده‌ها تنها ناظر بر تمرکزیابی منابع اقتصادی در دستان اقلیت به زیان اکثریت است، آن‌هم از راه‌هایی غیر از تولید محصولات و خدمات که بسته به شرایط ممکن است به انباشت سرمایه منجر شود یا نشود.

محمد مالجو در عین حال که در کتاب «تاراج نهان» به مفهومِ «تصاحب به مدد سلب مالکیت از توده‌ها» پرداخته است، از مباحثات انتقادی در این زمینه غافل نبوده و پاسخ‌ به انتقادات را در کتاب آورده و درواقع، «تاراج نهان» در گفت‌وگو با ناقدی شکل گرفته که جنبه‌های مختلف مبحث تصاحب به مدد سلب مالکیت را به نقد کشیده است. یکی از نقدهای ناقد (مهرداد وهابی) به‌قول مالجو برخاسته از این «تصور مغشوش» است که کارگران ازآن‌رو کارگرند که پیشاپیش سلب مالکیت شده‌اند و به همین دلیل سلب مالکیت دوباره از کارگران در اثر تورم فقط بازتاب اغتشاشی مفهومی است. مالجو اشاره می‌کند که بسیاری از نظریه‌پردازان اندیشه اجتماعی ازجمله کارل پولانی نیز این مقوله را در نظر داشتند، چنان‌که پولانی نوشت: «صدها میلیون نفر با تازیانه تورم نواخته شده بودند و از همه طبقات اجتماعی و همه ملت‌ها سلب مالکیت شده بود». به هر صورت، مالجو این مباحثه را جلب‌توجهی به چارچوب تحلیلی بدیلی می‌داند که برای تبیین پدیده چپاول در اقتصاد سیاسی ایران به کار می‌آید.