ذهن تأویلی: مسیر معنا، خیال و هنر
ذهن تأویلی، مسیری پیچیده و پرچالش دارد؛ از نخستین مواجهه با نشانهها و زبان تا تجربههای زیسته و تعامل با تصویر، خیال و هنرهای تجسمی. در طول این 14 یادداشت، تلاش شده نشان داده شود که ذهن تأویلی نهتنها به دنبال فهم ساده نیست، بلکه در پی کشف لایههای پنهان معناست و تجربهها، روایتها و حتی حافظه جمعی را به روش خود بازآفرینی میکند.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
امین شاهد - منتقد و پژوهشگر
ذهن تأویلی، مسیری پیچیده و پرچالش دارد؛ از نخستین مواجهه با نشانهها و زبان تا تجربههای زیسته و تعامل با تصویر، خیال و هنرهای تجسمی. در طول این 14 یادداشت، تلاش شده نشان داده شود که ذهن تأویلی نهتنها به دنبال فهم ساده نیست، بلکه در پی کشف لایههای پنهان معناست و تجربهها، روایتها و حتی حافظه جمعی را به روش خود بازآفرینی میکند.
ذهن تأویلی و مسیر پنهان معنا؛ از خیال تا هنرهای تجسمی
گاهی این ذهن در تعادل با تحلیل و زبان فلسفی، ظرفیت خلق معنا و روشنایی دارد؛ اما وقتی تأویل افراطی شود، زبان مشترک و گفتوگو را فرسوده و انسانها را در دنیای برداشتهای شخصی محصور میکند. خودتأویلی و وسوسه تصویر فردی، هرکدام راهی هستند برای بازنمایی «خود»؛ بازنماییای که گاه رازآلود، گاه بازیگوشانه و گاه ژستگونه است.
سنت عرفانی ایرانی نمونهای مهم از ذهن تأویلی است؛ جایی که هنر و خیالپردازی ترجمان تأویلیاند و معنا در ژرفای پنهان نهفته است. این نگاه در هنرهای تجسمی معاصر نیز دیده میشود؛ از نقاشی و عکاسی تا مجسمهسازی و هنر مفهومی، آثار گاه پرسشگر، گاه تأویلی و گاه دعوتکننده به تأمل هستند.
اما وقتی ذهن تأویلی به تأویل پیشساخته بسنده کند، تولید ایده کنار گذاشته میشود و تنها تأویل به عنوان محصول دیده میشود. این همان خطری است که ذهن تأویلی در دوران معاصر با آن روبهرو است؛ تکرار تأویلهای آماده و بازتولید الگوهای هویتی به جای خلق معنا.
پرسشها و چالشها؛ چرا جامعهشناسان و پژوهشگران باید وارد شوند؟
ابهام، در ذهن تأویلی نقش مهمی دارد. ابهام گاهی به انتخاب فرهنگی بدل میشود؛ انتخابی که ذهن تأویلی برای مقاومت در برابر سادهسازی و جریانهای غالب فرهنگی به کار میگیرد. هنرهای تجسمی میتوانند چراغ راه باشند؛ هم فضایی برای تجربه و خیالپردازی و هم آینهای که پرسشها را زنده نگه میدارد.
این جمعبندی، همه چیز نیست و 14 یادداشت پیشین تنها قلقلکی برای ذهن و آغاز پرسشها بودهاند. ذهن تأویلی گستردهتر، عمیقتر و پرچالشتر است و پرسشهای آن هیچگاه به پایان نمیرسند. مسئله به اندازهای اهمیت دارد که جامعهشناسان، پژوهشگران هنر، فلسفهخوانان و دیگر افراد مرتبط باید وارد بحث شوند و نقش خود را در فهم و بازتولید این ذهنیت و آثار آن بررسی کنند.
پرسشهای کلیدی باقی میماند: چگونه میتوان از تأویل صرف عبور کرد و معنا را از نشانهها به تجربه واقعی رساند؟ چگونه میتوان در دنیای پر از واکنشها و تأویلهای هویتی، خود را آزاد نگه داشت؟ و آیا هنرهای تجسمی میتوانند همچنان چراغ راه ما باشند یا خود بخشی از همان مانع میشوند؟
ذهن تأویلی، در نهایت، مسیر تجربه و پرسشگری است؛ سفری میان رمز، خیال، زبان و تجربه زیسته که همواره پرسشها را زنده نگه میدارد و خواننده را دعوت میکند تا در کنار او، دوباره ببیند، دوباره بپرسد و دوباره معنا بسازد.
*برای علاقهمندانی که میخواهند عمیقتر وارد موضوع شوند، کتاب
The Logic of Sense از ژیل دلوز (Gilles Deleuze) یکی از منابع معتبر در تحلیل ذهن و تأویل در فلسفه و هنر است که زمینههای نظری ذهن تأویلی را بهخوبی روشن میکند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.