مبانی «انقراض» تحزب
توسعه و کارآمدی حکمرانی بدون «تأثیرپذیری از نیروها و عوامل خارج از ساختار حکمرانی»، مصداقی در تاریخ سیاسی جوامع از آغاز تا به امروز ندارد. به عبارتی، «جبر» (مطالبات، نیازها، آرزوها و... شهروندان) اجتماعی اصلیترین دلیل توسعه و کارآمدی حکومتهاست.
توسعه و کارآمدی حکمرانی بدون «تأثیرپذیری از نیروها و عوامل خارج از ساختار حکمرانی»، مصداقی در تاریخ سیاسی جوامع از آغاز تا به امروز ندارد. به عبارتی، «جبر» (مطالبات، نیازها، آرزوها و... شهروندان) اجتماعی اصلیترین دلیل توسعه و کارآمدی حکومتهاست. به تعبیری کاربردی و منطقی، «توسعه و کارآمدی حکومتها برایند تعامل ساختار مدیریت کلان با جبر اجتماعی است». اگر رابطه علت و معلولی توسعه و کارآمدی حکمرانی با جبر اجتماعی پذیرفته شود، آنگاه، باید گفته شود یکی از اصلیترین دلایل تداوم ناکارآمدی و عدم توسعه مدیریت، «فقدان جبر منظم و هدفمند اجتماعی» است. تقریبا 25 سال پیش یک داستان کوتاه از یک نویسنده خارجی (مطمئن نیستم، اما احتمالا از ژان پل سارتر بود) خواندم. مضمون داستان اینگونه بود که روستایی در کنار یک کوه قرار داشت. اینکه میان کوه و روستا یک منطقه جنگلی قرار داشت، اینکه هر کدام از اهالی روستا با این استدلال که درختان زیادی در اینجا وجود دارد، یکی از درختان را قطع میکرد، بعد از مدتی اهالی روستا تمام درختان را قطع کردند و دیگر درخت یا جنگلی وجود نداشت.
سپس در فصل بارندگی، باران شدیدی منجر به رانش کوه شد. نتیجه رانش زمین (کوه) این شد که کل روستا زیر انبوهی از گل و لای دفن شد. ظاهر هیچیک از اهالی روستا به اینکه درختان سدی در برابر رانش زمین بود، توجهای نداشت.
احزاب و تشکلها سازوکار تولید جبر اجتماعی برای توسعه و کارآمدکردن ساختار مدیریت کلان هستند. اینکه چرا با وجود انبوهی از احزاب و تشکلها به مثابه نمود «جبر اجتماعی»، مدیریت کلان نتوانسته کارآمد شود و توسعه پیدا کند، یک معماست. به عبارتی، چرا با وجود جبر اجتماعی عمیق و گسترده، جامعه نمیتواند از چنگال انواع و انبوه چالشها رهایی پیدا کند؟ شفافترین و سادهترین پاسخ میتواند این باشد که بخش قابل توجهی از فعالان سیاسی در قالب احزاب، درکی از سیاست به مثابه پدیده جمعی (اجتماعی) ندارند. به عبارتی، عدم تفکیک «فعل اقتصادی با فعل سیاسی» یکی از چالشها و آسیبهای اصلی تحزب است. در این موجز، تحزب به مثابه یک پدیده (تلاش) جمعی و نه به عنوان یک مؤلفه از یک ساختار حکمرانی (دموکراسی) که در ایران «تجربه نشده» مدنظر است. هدف فعالان اقتصادی کسب منفعت و سود فردی است. اما، سیاست به مثابه سازوکار مدیریت امور اجتماعی، ذاتا یک پدیده جمعی است.
اگر نگویم همه اما، بیشتر احزاب به منظور کسب مناصب در شورای شهرها، مجلس، استانداریها، وزارتخانهها و... ایجاد شدهاند. به عبارتی، هدف احزاب (و حزبچهها) موجود، تحقق منافع (اقتصادی) فردی و نه جمعی (اجتماعی) است. اگر این حقیقت تلخ، مخرب و انکارناپذیر که هدف بیشتر احزاب کسب منافع فردی (اقلیت) است در نظر گرفته شود، آنگاه، وجود انواع و انبوه چالشهای اجتماعی و ملی به واسطه عدم توسعه و ناکارآمدی مدیریت کلان امری کاملا طبیعی است. شاید برخی مخالف این ادعا باشند، اما سهم بیشتر مسئولیت انواع و انبوه چالشهای اجتماعی که بستر درد و رنج و ناامیدی بیپایان برای میلیونها شهروند است، متوجه احزابی است که به وطیفه ذاتی خود به مثابه «عوامل جبر اجتماعی» به منظور توسعه و کارآمدی مدیریت کلان، بیتوجهاند. چراکه حکومتها بنا بر ضروریات اجتماعی و طی فرایندهایی ایجاد میشوند. بنابراین عملکرد حکومتها همان است که باید باشد. اما وظیفه احزاب به مثابه عوامل جبر اجتماعی، تعامل با ساختار مدیریت به منظور توسعه و کارآمدکردن حکومتهاست.
تحزب یک پدیده سیاسی و ذاتا متفاوت از مؤسسات و واحدهای اقتصادی است. بنابراین، «حزب اقتصادی» یک پارادوکس است. از این رو، به دلایل بیشمار منطقی و کاربردی، «حزب اقتصادی» بنیادیترین عامل «انقراض تحزب» است.
در پایان، تحزب مبتنی بر مبانی علمی، اخلاقی و انسانی بسیار محکم و استوار است. «احزاب اقتصادی» موجود، درک بسیار ضعیفی از مبانی تحزب دارند. به منظور «احیای عامل جبر اجتماعی» به مثابه تنها ابزار کارآمدی و توسعه مدیریت کلان، ضروری است تا «اذهان ملی فهم»، تعریف نوین و کاربردی از فعالیت جمعی (تشکل یا تحزب) به مثابه ابزار جبر اجتماعی به منظور تعامل با مدیریت کلان، تدبیر و به عرصه سیاسی ارائه کنند. قابل توجه عناصر «حزبچهها» اینکه، «احزاب اقتصادی» به اندازه دولت ناکارآمد، سهم یکسانی در تداوم انواع و انبوه چالشهای اجتماعی و ملی که بستر درد و رنج و ناامیدی بیپایان برای میلیونها شهروند است، دارند.