نگاهی به فیلم The Beasts، ساخته رودریگو سوروگوین
هیولایی به نام انسان؛ داستان یک مکاشفه اگزیستانسیالیستی
فیلم سینمایی «هیولاها»، (The Beasts) با نام اصلی «As Bestas»، ساخته کارگردان اسپانیایی «رودریگو سوروگوین» محصول سال 2022 کشور اسپانیاست که اولین بار در تاریخ 26 می سال 2022 میلادی در جشنواره بینالمللی فیلم کن به نمایش درآمد.


عبدالرحمن فتحاللهی: فیلم سینمایی «هیولاها»، (The Beasts) با نام اصلی «As Bestas»، ساخته کارگردان اسپانیایی «رودریگو سوروگوین» محصول سال 2022 کشور اسپانیاست که اولین بار در تاریخ 26 می سال 2022 میلادی در جشنواره بینالمللی فیلم کن به نمایش درآمد. این فیلم به قدری در محافل سینمایی مورد توجه قرار گرفت که در سیوهفتمین دوره جشنواره گویای سال 2023 (Goya Awards) نامزد 17 جایزه شد که 9 جایزه گویا را از آن خود کرد. در گونهشناسی این فیلم باید دست به یک روشنگری زد. اگرچه برخیها ساخته رودریگو سوروگوین را یک فیلم جنایی میدانند، اما بیشک به یک تریلر روانشناختی قرابت دارد. هرچند آثار جنایی، چه در سینما و چه در ادبیات به درونمایههایی از شناخت انسان علاقه وافری داشته و دارند، اما وقوع قتل در این فیلم لزوما به The Beasts، رنگ ژانر جنایی نمیدهد. برای بررسی بیشتر و تبیین دقیقتر تیپولوژی The Beasts ابتدا باید سراغی از فیلمنامه خوشقواره و مشترک به قلم ایزابل پنیا و رودریگو سوروگوین گرفت که قبلتر هم در سال 2013، مشترکا سناریوی فیلم «استکهلم» را به رشته تحریر درآورده بودند.
در مقام قیاس باید عنوان کرد که قلم پنیا و سوروگوین این بار جهش یا بهتر بگوییم پختگی زیادی نسبت به «استکهلم» پیدا کرده است. با وجود آنکه پلات و خط اصلی داستان از یک رویداد واقعی در سانتوآلا، دهکده نیمهمتروکه پتین، بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴ الهام گرفته شده است، اما سناریوی The Beasts، خود را مقید و محدود به داستانگویی صرف از اتفاقات واقعی نمیکند. پنیا و سوروگوین به شکل زیبایی دست به خلق درامی زدهاند که با پیشکشیدن مقوله «زینوفوبیا»، واکاوی و پاتولوژی بیگانههراسی را برای سناریوی خود در نهایت دقت ترسیم میکنند. سرانجام، خروجی کار مشترک پنیا و سوروگوین، وحشتی چنان قابل لمس را ارائه میدهد که چشمبرداشتن از آن تقریبا برای مخاطبش غیرممکن خواهد بود.
در ورود به مصادیق نقاط قوت فیلمنامه
The Beasts ذکر چند نکته لازم و ضروری است. قلم پنیا و سوروگوین، نه یک درام جنایی که یک تریلر تمامعیار روانشناختی با زیرلایههایی از حوزه انسانشناسی و درامهای معناشناسانه را به رخ میکشد. در سناریو چیزی به نام معما و راز، آنگونه که در درامهای جنایی موتور و پیشران قصه است، وجود ندارد. فیلمنامه The Beasts، همه چیز را از همان ابتدا عیان و آشکار جلو میبرد. پنیا و سوروگوین المانهای یک سناریوی جنایی را به عمد نادیده میگیرند؛ ازاینرو از ابهام، سؤال، تعلیق، هراس و تقابل آنتاگونیست و پروتاگونیست به شکل مرسوم و معمول فیلمهای جنایی خبری نیست.
حتی بسان فیلمهای «اسلشر» در کل اثر نه چاقویی وجود دارد، نه تیغ، نه قیچی و نه ارهبرقی و نه حتی مانند فیلمهای «اسلپتر»، خون و خونریزی میبینم. با این حال فیلمنامه The Beasts یک وحشت زیرپوستی و قابل لمس را تا پایان تزریق میکند که بیشتر وامگیری از فیلمهای «جیالو» Giallo است. البته باید این خط تمایز را هم قائل بود که The Beasts روی دکوپاژ، میزانسن و اسلوب بصری منبعث از زیرگونه آثار جیالو نیز پیش نمیرود. در رمان اریش ماریا رمارک یعنی «در جبهه غرب خبری نیست» آمده است: «مرگ برای کسانی که رودررو با آن میایستند، یک ماجراجویی نیست» در همین راستا ترسیم مرگ و دیگر مقولههای زیستی بشر در The Beasts هم یک ماجراجویی نیست. با درنظرگرفتن این نکته یکی از نقاط قوت پنیا و سوروگوین در فیلمنامه The Beasts، تبدیل نگرههای اگزیستانسیالیستی بینسطوری به یک درام خوشساخت است. مرگ، کینه، نفرت و خشم بشر در این فیلم به شکل وحشتناکی حس میشود. چراکه سناریو با عینک خود و به صورت درستی روی مفهوم «جنایت» تمرکز دارد.
هر دو سر مقوله جنایت (قاتل و مقتول)، از همان ابتدا برای مخاطب روشن است. سناریو چیزی را معما نمیکند، پس انرژی هم برای حل آن نمیگذارد تا مخاطب بخواهد گرهای را کشف و باز کند. اما نکتهای که برای پنیا و سوروگوین در فیلمنامه The Beasts دغدغه ایجاد کرده و به شکل هنرمندانهای هم آن را به دغدغه مخاطب تبدیل میکند، چرایی کشتن یک انسان است؛ اینکه چه میشود که یک انسان تا پای نابودی همنوعش پیش میرود؟! در سناریوی The Beasts، داستان هیولایی به نام انسان و پای یک مکاشفه اگزیستانسیالیستی در میان است که همه چیزی را تعریف کرده و به پیش میبرد.
یکی دیگر از نقاط قوت قلم مشترک پنیا و سوروگوین، تغییر روایت درام از میانههای داستان است. لحن داستان TheBeasts در اواسط اثر از نگاه Moral absolutism (مطلقگرایی اخلاقی) که برای مخاطبش خلق کرده به سمت دیدی رلاتیویستی و نسبیگرایانه در بستر رئالیسم پیش میرود. تا پیش از دیالوگهای کاراکتر «زان» (Xan) در کافه، مهندسی روایت با سمپات نسبت به پرسناژ «آنتوان» جلو میرود، اما فیلمنامه زمانی که چرایی ریشه نفرت «زان» را پیش میکشد، موضوع انسان را در قالب یک پدیده سهل و ممتنع و در قامت یک هزارتو دراماتیزه میکند. اینکه قضاوت کار آسانی نیست و حتی اگر شاهد فنای انسانی به دست همنوعش باشیم میتوان جنایت بشر را در لایههای بینهایت تعریف و ترسیم کرد که هر لایه متفاوت و حتی متضاد از لایههای قبل و بعد از خود باشد. درام پنیا و سوروگوین هویدا میکند نفرت زان از آنتوان، نه بر مبنای نگرههای راسیستی در راستای پارامترهای قومی و زبانی، بلکه به دلایل کاملا ساده و حتی پیشپاافتاده است.
فیلمنامه با بحثی میان روستاییان در کافه شروع میشود. در حالی که آنتوان صرفا در گوشهای فقط در حال تماشاست و زمانی که میخواهد بی سر و صدا خارج شود، زان با خطاب قراردادنش با نام «فرانسوی» به او میگوید: «شما در فرانسه خداحافظی نمیکنید؟» زان تا انتها آنتوان را به همین اسم (فرانسوی) خطاب میکند. شاید در یک لایه سطحی تکرار واژه فرانسوی نوعی تداعی نژادپرستی ذیل زینوفوبیا در دل درام باشد که یک زوج فرانسوی شهرنشین و تحصیلکرده در میان روستاییان اسپانیایی بیگانه قلمداد میشوند، اما نکته اینجاست که در نهایت بیگانههراسی عامل جنایت نیست.
در حقیقت بهنظر میرسد فیلم از هر فرصتی که به دست میآورد برای یادآوردی این بیگانهبودن آنتوان استفاده میکند. سبک زندگی تر و تمیز و زیبای او، واردکردن صورتحسابها در لپتاپ و نیز حتی معدود دوستان آنتوان در شوخیهایشان یادآور این حقیقت هستند. ولی فیلمنامه پنیا و سوروگوین اختلاف فروش زمین به یک شرکت انرژی بادی را ملاک جنایت میداند. زیرا آنتوان و اولگا با این معامله مخالف هستند و مانع آن میشوند، اما زان میخواهد پول لازم برای ترک روستا و داشتن فرصتی برای زندگی بهتر برای خود و خانوادهاش را فراهم کند. این نسبیگرایی به شکل درست و به اندازهای در دل اثر گنجانده میشود. به دنبالش داستانپردازی و شخصیتپردازی فیلمنامه The Beasts با ورود لحن نسبیگرایانه تا پایان فلم جلو رفته و از همه مهمتر زبانی سینمایی پیدا میکند.
ما در طول تاریخ سینما و ادبیات با فیلمها و رمانهای زیادی سروکار داریم که بسیاری تمایل دارند داستانهای مشابهی از قهرمانیها، شجاعت و مردانگی را در مواجهه با پدیده و موضوعی به نام انسان تعریف کنند اما The Beasts درست در مقابل آنها قرار دارد؛ چراکه انسان را نه در قامت قهرمان و ناجی دیگران که عامل مرگ همنوع خود به تصویر میکشید. ولی سناریو هم از این جلوتر میرود و این سؤال را برای مخاطبش شکل میدهد که شاید این سرشت هیولایی در ذات همه وجود دارد و برای بروز و ظهورش فقط به زمان و مکان درست نیاز دارد. فیلمنامه بهدرستی روی این نکته دست میگذارد که انسان در مواجهه با شرایط بحرانی است که میتواند پایبندی خود به اخلاق و ارزشهای انسانی را محک بزند. نفرت و خشم اصولا میتواند آرامترین آدمها را به جنایتکاری خطرناک تبدیل کند. نوشته مشترک پنیا و سوروگوین با قدرت این آزمون مهم بشری را به نمایش میگذارد و مخاطب را با خود درگیر میکند.
در ادامه بررسی The Beasts، شاهد دو فراز درخشان در اثر هستیم که برای ورود به آن باید همزمان روی سناریوی درست پنیا و سوروگوین و نیز کارگردانی و اجرای دقیق رودریگو سوروگوین تمرکز کرد. اولین فراز درخشان به سکانس آغازین فیلم بازمیگردد که چند نفر با حمله به یک اسب وحشی به دنبال گرفتن آن هستند. این سکانس، نه یک آغاز و ورود به دل اثر بلکه یک دیباچه تمامعیار است تا جایی که میتوان همین چند دقیقه را در فرمت یک فیلم کوتاه با همین نام (The Beasts) دید.
فراز درخشان دوم فیلم به درگیری زان و لورنزو با آنتوان بازمیگردد. اینجا هم تقارن درست فیلمنامه با کارگردانی عمیق یک سکانس بهشدت هوشمندانه را خلق میکند. The Beasts در این سکانس به عمد از درگیری این سه نفر (زان و لورنزو با آنتوان) جلوتر نمیرود. دیگر مخاطب و بیننده چیزی به نام جنایت بشر را نمیبیند. این نقطه، درست برآیند کار پنیا و سوروگوین برای خلق یک «تعلیق انسانی» است، نه «تعلیق جنایی». به همین دلیل است که دوباره تأکید میشود خروجی کار این دو (پنیا و سوروگوین)، نه یک اثر جنایی که یک تریلر تمامعیار روانشناختی با زیر لایههایی از حوزه انسانشناسی و درامهای معناشناسانه را به رخ میکشد که بنمایهای اگزیستانسیالیستی و لحنی نسبیگرا دارد. ذیل همین تأکید چندباره حتی دوربین آنتوان نیز همه آن چیزی را که میتوانسته در سایه این جنایت ثبت کند، با از بین رفتن حافظه دوربین از دست میدهد.
اگر از سناریو عبور کنیم و به شکل منسجمتری روی کارگردانی تمرکز کنیم، باید اذعان کرد که رودریگو سوروگوین چون در مقام فیلمنامهنویس مشترک، همزمان اجرای آن را هم بر عهده داشته است، تقریبا دکوپاژ و میزانسهای درستی را برای The Beasts انتخاب کرده است. فیلم بهشدت هوشمندانه و زیبا کارگردانی شده است. رودریگو سوروگوین از کوچکترین صحنهها نیز برای کسب نتیجهای عالی چشمپوشی نمیکند تا مخاطب خود را در خشم، ترس و کینه غوطهور کند.
بهجز ورودی فیلم، The Beasts با سکانسهای آرامشبخش زوج فرانسوی، داستان را آغاز میکند و بهتدریج سایه یک پارانویا و وحشت را بر محیط سنگین و سنگینتر میکند تا جایی که با هربار حضور زان و لورنزو در اطراف آنتوان، فضا حالت خصمانهای به خود میگیرد و مخاطب نیز مانند آنتوان میتواند خشم و نفرت را به شکل ملموسی در هوای اطرافش حس کند.
کارگردانی در تعلیق فضای پارادوکسیکال هم موفق است. چون درحالیکه The Beasts با یک محیط روستایی متین جلوه میکند، صحنههای تنشزا کم ندارد؛ تنشی عجیب که در سرتاسر جهان فیلم وجود دارد. حتی گاهی تنش و وحشت فیلم میتواند به درجه خفقانآوری برسد که سکانسهای سادهای مثل پیادهروی در جنگل و راهرفتن بین راهروهای گاوداری را تبدیل به تجربه خفهکننده و تنگناهراسانهای کند که به ژانر وحشت تنه میزنند. این کارگردانی در تعلیق فضای پارادوکسیکال به نحو دیگری هم نمایش داده میشود. در طول فیلم لحظاتی وجود دارد که مخاطب انتظار وقوع یک اتفاق را میکشد، اما هیچ واقعهای روی نمیدهد و لحظاتی نیز وجود دارند که با وجود آنکه تصور وقوع اتفاق دیگری دشوار است، به ناگاه ضربهای به مخاطب وارد میشود.
در کنار سناریوی قابلدفاع و کارگردانی درست باید به بازیهای بسیار خوب در این فیلم هم اشاره کرد. در کل مجموعه بازیها بهشدت درست، بهجا و به اندازه هستند. خبری از Overacting نیست. در این میان دو سر تقابل در فیلم یعنی آنتوان و زان با بازی لوئیس زاهرا (Luis Zahera) و دنیس منوشت (Denis Ménochet) بهخوبی جا افتاده است. ازاینرو است که دنیس منوشت برای همین فیلم برنده جایزه بهترین نقش اول مرد در بیست و هشتمین دوره جوایز Forqué در مادرید، فستیوال فیلم توکیو، جشنواره فیلم گویا، جوایز یا مدالهای CEC یا Medallas del CEC (برای تشخیص فیلمها، هنرمندان، تکنیسینها و نویسندگان مرتبط با سینما، چه اسپانیایی و چه بینالمللی) و سیویکمین مراسم جوایز اتحادیه بازیگران زن و مرد مادرید شد. لوئیس زاهرا هم برای نقشآفرینی در نقش زان، جایزه بهترین نقش مکمل مرد را در جشنواره فیلم گویا و فستیوال فیلم اسپانیا موسوم به «فروز» (Feroz Awards) کسب کرد.
بدیهی است وقتی یک فیلم با سناریوی درست، کارگردانی دقیق و بازیهای بهجا همراه باشد سایر عوامل هم سعی میکنند به سهم خود در بهترشدن فیلم کمک کنند. کمااینکه فیلمبرداری آلکس دیپابلو هم روی عمیقترشدن جنبههای بصری کمک کرده است. انتخاب نماهای درست و بهکارگیری قابهای به اندازه به موازات خلق درامی رئال در بستر یک محیط روستایی، شرایطی را ایجاد کرده که در مقاطعی حتی بوی سوررئالیسم هم از دل تصویربرداری دیپابلو به مشام میرسد؛ بهویژه در دو سکانس فیلم یعنی نمای اکستریم لانگشات در میان توربینهای بادی عظیمالجثه یا سکانس مرگ آنتوان در جنگل، نحوه فیلمبرداری و انتخاب درست قاب در کنار نورپردازی هماهنگ، المان فضای سورئال را تداعی میکند.
درنهایت باید گفت فیلم The Beasts درباره هیولاهای دنیای واقعی است؛ هیولاهایی از جنس مردم عادی با آرزوی رسیدن به خوشبختی. کسانی که برای رسیدن به خواسته خود دست به هر کاری میزنند. دیدن این فیلم میتواند تجربه فراموشنشدنی در ژانر تریلر روانشناختی باشد که خیلی وقت است منتظرش هستید؛ چراکه فیلم مانند لحنش رسالت خود را انجام داده و با روایتی تلخ، تماشاگر را با حقیقتی به نام «انسان» روبهرو میکند.