• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    چند خط برای مجتبی جباری

    من به این عشق عمومی مشکوکم

    چند هفته پیش نیمه‌های شب تماس گرفت و خواست درباره این بیت مولانا با هم حرف بزنیم، گفت خیلی وقت است این غزل و به ویژه این بیت ذهنش را درگیر کرده، درباره ابعاد معنایی‌اش که اندیشیده بود و آنچه به ذهنم می‌رسید، با هم حرف زدیم و تلفن قطع شد و کمی بعدتر گفت‌وگوی‌مان با چند وویس در پیام‌رسانی خاتمه یافت.

    من به این عشق عمومی مشکوکم

    بنه سر گر نمى‌گنجى که اندر چشمه سوزن

    اگر رشته نمى‌گنجد از آن باشد که سر دارد

    چند هفته پیش نیمه‌های شب تماس گرفت و خواست درباره این بیت مولانا با هم حرف بزنیم، گفت خیلی وقت است این غزل و به ویژه این بیت ذهنش را درگیر کرده، درباره ابعاد معنایی‌اش که اندیشیده بود و آنچه به ذهنم می‌رسید، با هم حرف زدیم و تلفن قطع شد و کمی بعدتر گفت‌وگوی‌مان با چند وویس در پیام‌رسانی خاتمه یافت. آن‌سوتر اما در فضای مجازی و واقعی همه داشتند در تأیید یا رد او حرف می‌زدند که دو بازی نخست سرمربیگری‌اش در استقلال بحران‌زده را با پیروزی به پایان رسانده و چشم‌انداز حضورش لابد برخی را امیدوار و مشتاق و گروهی را برآشفته و نگران کرده بود اما او به دنبال فهمی از بیتی از مولانا بود، در زمانه‌ای که مولانا برای برخی فقط اسم یک شاعر پرآوازه و برای گروهی دیگر «هیچ‌کس» است.

    1- چند هفته‌ای است که می‌خواهم این چند خط را برای مجتبی بنویسم و حالا که امشب فینال جام حذفی را قرار است سرمربیگری کند، نباید بگذارم به تأخیر بیفتد. اینکه قهرمان شود یا نه، مسئله‌ام نیست و برای همین نمی‌خواهم این چند خط به های‌وهوی قهرمانی یا حب‌و‌بغض شکست گره بخورد، پس بهترین زمان نوشتنش همین حالاست.

    مجتبی را بیش از بیست‌و‌اندی سال است می‌شناسم، یعنی از زمانی که در جوانان استقلال چهره شد و بعدتر در بزرگسالان و بعدتر که با عقیق، خواهر عمید دوست و همکارم در روزنامه ازدواج کرد و... تا سه سال پیش که روزهای اول افتتاح کتاب‌فروشی‌اش رفتم، آنجا و گفتم آمدم این دوستی و مهری را که از تو در قلبم احساس می‌کنم، رسمیت ببخشم و دوستی و نزدیکی ما از همان دیدار نخست شکل گرفت.

    بعدتر در جلسات مختلف ادبی و هنری بیشتر و بیشتر نزدیک شدیم، اهل ریا و تعریف کتره‌ای از آدم‌ها نیستم، می‌دانید و می‌دانم که کار هم نمی‌کند این دست حرف‌های بی‌مبنا... . برای همین روی زمین و بدون بزرگ‌نمایی می‌توانم بگویم که مجتبی جباری‌ای که شناختم، قابل تعریف‌کردن است. مهم است که وقتی سر و کارت با کتاب است، بدانی که نمی‌دانی، و همه‌ چیز را همه‌کس داند. مجتبی با وجود دانش گسترده‌اش از علم فوتبال و درک و حافظه درخورتوجهش از تاریخ و ادبیات و موسیقی و هنر، می‌دانست که مسیر دانستن از درک ندانستن می‌گذرد و برای همین عمیق و با صبوری در همه جلسات پرشماری که در موضوعات مختلف در کتاب‌سرای راوی برگزار می‌شد، تمام‌وقت می‌نشست و مفاهیم ارائه‌شده از سوی سخنرانان و میهمانان برنامه‌های مرتبط با کتاب و فرهنگ و تاریخ و هنر را دنبال می‌کرد، این را تمام اهالی فرهنگی که جلسه‌ای در راوی برگزار کرده‌اند، می‌توانند شهادت دهند که او فروتنانه و با اشتیاق از شعر تا داستان، از موسیقی تا فلسفه و از سینما تا تاریخ را مستمعی مثال‌زدنی بود و همین حضور مدامش در مقام مستمع برای منی که بسیار آدم‌های معروف دیده‌ام که فقط بدن و بیان عرضه دارند و گوشی و هوشی برای شنیدن و دریافت ندارند، سنگ محکی بود که بیایم این چند خط را درباره سرمربی مخصوص استقلال بنویسم و ثبت کنم که او یکی از اهالی فکر و نظر ماست. می‌پرسید ما یعنی چه کسی؟ یعنی مجتبی جباری فردی دانشور و جدی و متعلق به سنت فرهنگی روشنفکری ایران است که می‌توانید از او نکاتی را بیاموزید که مختص و زاییده اندیشه اوست، چون او از کسانی‌ است که می‌اندیشد و این در زمانه ما که سفله‌پروری و بر صدر نشاندن خار بر دیوار شغل اولش است، حکم همان سررشته در چشمه سوزن مولانا را دارد.

    2- این روزها بسیار درباره او می‌نویسند و می‌خوانیم. من به‌عنوان کسی که کار و زندگی‌ام به رسانه گره خورده، درکی از اتمسفر رسانه‌ای حول‌وحوش نام او پس از سرمربی‌شدن در استقلال دارم و آن دریافت این است که این رسانه‌ها و فوتبال و آدم‌هایش او را نمی‌خواهد. ترجیح می‌دهد او را بتاراند و بگوید تو برو کار فرهنگی‌ات را بکن و بگذار فوتبال برای ما بماند.

    کد‌های دوروبر نام او را دنبال کنید، اکثر پیش‌کسوتان تاج و استقلال درباره حضور موفق او سکوت کرده‌اند، آنهایی هم که از آن خیل دهان باز می‌کنند، می‌گویند «او را نسوزانید»، «چند فصل دستیار باشد تا آب‌دیده شود»، «سرمربی خارجی یا ایرانی امتحان پس‌داده بیاورید»، «او به درد رئیس فدراسیون شدن می‌خورد» و الی آخر.

    همه کدها او را در جایی که الان هست و نتیجه گرفته، برنمی‌تابد. کمتر تحلیلی درباره تاکتیک‌های او، دلایل پیروزی‌ها و موفقیتش یا منش و روشش در برخورد با حواشی و اداره تیم می‌بینید و می‌خوانید. عکس‌های پیج‌های هواداری را نه، عکس‌های صفحات رسمی باشگاه را دنبال کنید، سرمربی تیم در پست‌ها و پوستر‌ها و استوری‌ها یا غایب یا در حاشیه‌ است، عمدتا اگر تصویری از او کار می‌شود، کسی هم کنارش هست یا دارد رد می‌شود، تیترها را که چه عرض کنم، آن‌قدر که سواد رسانه‌ای من قد می‌دهد، از شیطنت گذشته و دنبال بی‌اهمیت جلوه‌دادن دستاوردهای کسی هستند که جدای از قابلیت‌های فنی‌اش در زمان بازی و حالا مربیگری، نزدیک‌ترین و شاید تکامل‌یافته‌ترین شخصیت در اسلوب باشگاه تاج-استقلال به حجازی و پورحیدری است.

    حتما برخی پیش‌کسوتان تیم و شماری از شما هم با من همدل هستید که اداره تاج-استقلال باید به کسانی مانند «مجتبی جباری‌»ها ارث برسد تا یک فرهنگ 80ساله راه و رسم بزرگی‌اش را ادامه دهد اما مسلما حضور امثال او سازوکار دلالان و کارچاق‌کن‌های این محبوبِ میلیون‌دلاری و پول‌های عظیمی را که در تاریک‌خانه‌های فوتبال ایران و باشگا‌ه‌هایش جابه‌جا می‌شود، به هم می‌زند. حتما مافیای خیمه‌زده بر فوتبال نمی‌گذارد که پاک‌دست‌ها و متخصص‌ها جا و قدر و منزلتی بیابند و بتوانند فرهنگی ازدست‌رفته را بازیابی کنند... . همین مافیاست که رسانه و هوادار و پیش‌کسوت را خواسته‌وناخواسته هل می‌دهد که نبودن «مجتبی جباری‌»ها را بخواهد و بفرستدش دنبال نخود سیاهِ رئیس فدراسیون شدن! یکی هم نیست بگوید در ساختاری که می‌شناسیم و می‌شناسید، اصلا امکان حضور و زمامداری امثال علی دایی و مجتبی جباری وجود دارد؟ اصلا ساختار قدرت این اجازه را خواهد داد؟ معلوم است که نه! که اگر داده بود، علی دایی الان زمامدار فوتبال ایران بود و بر صندلی‌ای تکیه زده بود که لابد پیش از او ناصر حجازی بر آن نشسته بود!

    3- خلاصه آنکه به قول علیشاه مولوی که شاعر بود و شاعر از دنیا رفت، «من به این عشق عمومی مشکوکم» و می‌دانم که این فوتبال و این مافیا، دوست ندارد کسی بیاید که ذکر شبانه‌اش شعر مولاناست و پیشه دوران پس از شهرتش کتاب‌فروشی. هر چقدر هم «زیدان آسیا» باشد و حضورش بوی سلامت نفس و صلابت حجازی و تخصص و تعصب پورحیدری را بدهد.