سناریوهای احتمالی معامله و تقابل آمریکا و روسیه درباره ایران
پرونده ایران و کلوپ قدرتمندان
بازی «مرد دیوانه» با «رولت روسی» در پرونده جنگ اوکراین، سرخط رسانههای جهان را در مشت خود گرفته است. دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، برای ولادیمیر پوتین فرش قرمز پهن کرده است. همزمان در مدار تحقیر اروپا، چشمآبیها مقابل میز ریاست کاخ سفید صف شدهاند تا به آنها دیکته شود که «اول آمریکا» را باید بپذیرند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
علی ودایع: بازی «مرد دیوانه» با «رولت روسی» در پرونده جنگ اوکراین، سرخط رسانههای جهان را در مشت خود گرفته است. دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، برای ولادیمیر پوتین فرش قرمز پهن کرده است. همزمان در مدار تحقیر اروپا، چشمآبیها مقابل میز ریاست کاخ سفید صف شدهاند تا به آنها دیکته شود که «اول آمریکا» را باید بپذیرند. شگفتی و غافلگیری از آنچه رخ داده است، لابهلای برخی تحلیلها دیده میشود؛ بااینحال، نکته اینجاست که در عالم روابط بینالملل، هیچ اتفاقی، اتفاقی رخ نمیدهد. تحلیل مبتنی بر رفتارهای سیستمی کلان و خرد بازیگران، مبتنی بر «سناریو پلنینگ»، امکان پیشبینیپذیری را بهشدت افزایش میدهد. وقوع جنگ اوکراین پس از انقلاب آبی 2014 براساس سیگنالهای واضح ارتش سرخ و رفتارشناسی کرملین کاملا واضح بود، اما تحلیلهای لیبرالی مبتنی بر رفتار هنجاری با ناکامی مواجه شد. سرنوشت جنگ اوکراین نیز قابل پیشبینی بود.
روسیه از ابتدا قصدی برای تصرف کییف نداشت، اما مسکو به هر قیمتی باید «سرزمین مادری» را از چنگ غرب حفظ کند تا حیات کرملین تضمین شود. نکته جالب اینجاست که در طراحی «معماواره بقا» برای کشاندن روسیه، اروپاییها وارد فرایندی شدند که در نهایت هژمونی سخت آمریکا در بلوک غرب را تضمین کرد. هنری کیسینجر پیش از مرگ نسخه نهایی را ترسیم کرده بود و حالا آن میشود که پدرخوانده سیاست خارجی آمریکا خواسته بود.
واقعیت امروز عالم روابط بینالملل این است که جنگ اوکراین، توازن قدرت را در سطح بینالملل تغییر داده است و هر بازیگری براساس «منافع ملی» خود، در این معادله عمل میکند. این واقعیت امکان تحلیل سیستمی و ترسیم چشمانداز آینده را در ارزیابی رفتار بازیگران کلان و خرد ممکن میکند. در قلب تمام آنچه تصویر شد؛ آمریکا، بریتانیا و فرانسه در غالب متحدان غربی، در مقابل چین و روسیه بهعنوان شرکای غربی دور میز «کلوپ قدرتمندان» مشغول زورآزمایی هستند.
تأثیر متقابل متغیرهای ایران و اوکراین
ایران و اوکراین به لحاظ اهمیت ژئوپلیتیکی روی گسلهای شرق-غرب دارای اهمیت استراتژیک هستند. اوکراین بهعنوان «هارتلند اروپا» در غرب روسیه وضعیتی پیچیده دارد. ایران نیز بهعنوان «هارتلند خاورمیانه» تأثیری ویژه بر وزنکشیهای منطقهای و فرامنطقهای دارد. این وضعیت، با توجه به درهمتنیدگی معادلات قدرت در کلوپ قدرتمندان، منجر به تأثیر خواسته یا ناخواسته تهران و کییف بر چالشهای آنها با شرق و غرب میشود.
یکی از اولین و شاید مهمترین تأثیرات جنگ اوکراین، تغییر اولویتهای قدرتهای بزرگ است. قبل از جنگ، آمریکا و متحدان اروپایی آن، پرونده هستهای ایران را یکی از اولویتهای اصلی سیاست خارجی خود در خاورمیانه میدانستند. با شروع جنگ اوکراین، تمرکز واشنگتن و بروکسل به سمت مقابله با روسیه و مدیریت بحران در اروپا معطوف شد. همزمان، جنگ اوکراین، روابط ایران و روسیه را بهطور چشمگیری تقویت کرد.
این دو کشور، به دلیل تحریمهای گسترده غرب، به یکدیگر نزدیکتر شدند، اما تهران از این فرصت ویژه برای ترسیم نقشه استراتژیک اقدام نکرد. واقعیت این است که کرملین از افزایش این تخاصمها سود میبرد؛ زیرا میتواند آمریکا را در جبههای دیگر مشغول کرده و فشار بر خود را کاهش دهد. بااینحال، برخلاف آنچه برخی در تهران گمان میکنند، روسیه خواهان درگیری نظامی تمامعیار بین ایران و آمریکا نیست. مسکو معتقد است جنگ در منطقه خاورمیانه میتواند ثبات را بر هم زده، قیمت انرژی را بهشدت بالا ببرد و پیامدهایی غیرقابل پیشبینی برای منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک روسیه در پی داشته باشد. در نگاهی متفاوت، سرنوشت اوکراین میتواند الگویی برای بازیگران دیگر باشد. اگر غرب در اوکراین به موفقیت برسد، این امر میتواند بهعنوان پیامی برای محدودکردن نفوذ ایران در منطقه تلقی شود. در مقابل، اگر روسیه به اهداف خود برسد، این ممکن است به تهران این سیگنال را بدهد که در صورت مواجهه با غرب، میتواند روی حمایت روسیه حساب کند.
سناریوهای بدهبستان
موضوع ایران در مذاکرات آمریکا و روسیه، یک گزاره پرچالش در تهران است. در چارچوب نظری رئالیسم کلاسیک، «قدرتهای بزرگ برای تأمین منافع خود، بر سر منافع قدرتهای کوچکتر معامله میکنند». نکته اینجاست که لزوما گزاره بدهبستان اوکراین و ایران بین روسیه و آمریکا امکان وقوع ندارد، اما در عین حال غیرممکن هم نیست؛ بنابراین باید سناریوهای مختلف را تدوین کرد.
1. مبتنی بر «سناریوی معامله»، ممکن است آمریکا در ازای امتیازات روسیه در اوکراین، نوع حمایتهای مسکو از تهران را تعدیل کند. در این وضعیت، رفتار تخاصمآمیز واشنگتن افزایش پیدا میکند. خاطره بدهبستان «یولیا تیموشنکو» با «ویکتور یانکویچ» در میان بسیاستهای دستگاه دیپلماسی ایران در آن برهه زمانی، سندی بر این مدعاست.
2. مبتنی بر «سناریوی عدم معامله»، روسیه به شکل تفکیکشده بین پرونده اوکراین و پرونده ایران رفتار میکند؛ یعنی با توجه به تغییر معادلات روابط بینالملل روی تهران و کییف بدهبستان نمیکند. واقعیت این است که این سناریو، نگاه عمیقتری به روابط بینالملل دارد. در این دیدگاه، رقابت آمریکا و روسیه فراتر از اوکراین است و شامل حوزههای نفوذ در آسیای مرکزی، خاورمیانه و شرق اروپا میشود. کرملین میداند که از دست دادن ایران بهعنوان یک بازیگر ضدغرب در منطقه، نفوذ استراتژیک آن را بهشدت کاهش میدهد. کریدور زنگزور که بهعنوان تهدیدی برای ایران و روسیه دیده میشود، یک نمونه از این رقابتهاست. روسیه نمیخواهد با تضعیف ایران، کریدورهای جدید تحت نفوذ غرب در منطقه شکل بگیرند و موازنه قدرت به ضرر مسکو تغییر کند. فراموش نکنیم که فرض پایان جنگ اوکراین بهمنزله پایان تخاصم نیست؛ جنگ سرد تازه شروع شده است.
3. مبتنی بر «سناریوی تشدید تخاصم»، اگر معامله ترامپ و پوتین محقق نشود، جنگ اوکراین با شدت بالاتری دنبال خواهد شد. البته این گمانهزنی وجود دارد که ترامپ از نبرد کنار میکشد تا اروپا بیش از گذشته به هژمونی آمریکا تمکین کند. فارغ از معادلات درونخانوادگی بلوک غرب، مسکو ممکن است برای فشار بر غرب، به ایران در پیشبرد برنامه هستهای کمکهای بیشتری کند. این امر میتواند منجر به یک رویارویی جدیتر بین ایران و غرب شود.
در نهایت، با قطعیت میتوان گفت سرنوشت جنگ اوکراین بهطور مستقیم بر پرونده اتمی ایران تأثیر میگذارد؛ زیرا دینامیکهای قدرت در سطح جهانی را تغییر داده است. این جنگ، هم فرصتهایی برای ایران ایجاد کرده و هم تهدیدهایی جدید را پیشروی این کشور قرار داده است.
خردهمتغیر اسرائیل
به موازات آنچه در کلوپ قدرتمندان در حال وقوع است، اسرائیل بهعنوان یک خردهمتغیر در غرب آسیا، مبتنی بر اولویت «امنیت ملی» به دنبال توسعه تنش است. نوع رفتار رژیم صهیونیستی در تلاش برای تأثیر بر سیستم خاورمیانه قابل بحث و بررسی است. نوع رفتار تلآویو در تعارض مستقیم با منافع شرق و در راستای استراتژیهای غرب است.
اسرائیل بهعنوان متحد استراتژیک آمریکا و اروپا، در عین همسویی با غرب، همواره تلاش کرده با شرکای شرقی ارتباطات خود را حفظ کند. در تلآویو، توازن روابط با کلوپ قدرتمندان بهعنوان دکترین کلان سیاست خارجی اسرائیل همیشه مورد توجه بوده است. البته رژیم صهیونیستی در جریان جنگ اوکراین نیز به شکلی ملموس با گزینه حمایت از کییف، برای کرملین خطونشان کشیده است، اما در عین حال بنیامین نتانیاهو بههیچوجه نمیخواهد با پوتین وارد منازعه شود. از دیدگاه تحلیل سیستمی، اسرائیل رفتار خود را تنها بر اساس توانمندیهای ایران تنظیم نمیکند؛ تلآویو به صراحت به واکنش آمریکا، روسیه و حتی برخی کشورهای منطقهای نیز توجه دارد. تجربه جنگ 12روزه نشان داد هرگونه اقدام نظامی اسرائیل میتواند منطقه را به درگیری گستردهتری بکشاند. وضعیت عدم آتشبس، نبرد سنگین در منطقه خاکستری ذیل وضعیت کلوپ قدرتمندان و مشخصا وضعیت جنگ اوکراین، یک ترکیب پیچیده با محدودیتهای ویژه را ترسیم میکند.
ایران، بازیگر اصلی
گزاره بدیهی این است که تهران نمیتواند و نباید به وضعیت کلوپ قدرتمندان بیتفاوت باشد. ایران اگرچه بازیگر اصلی خاورمیانه و غرب آسیا محسوب میشود، اما عدم کنشگری بیشتر، فضای تنش را برای دشمنان ایجاد میکند. رویکردهای افراطی در قبال دیپلماسی و جنگ، آسیبزا محسوب میشود. برای تأمین منافع ملی، تهران باید واقعبینانه به روابط بینالملل نگاه کند. سطوح مختلفی از تحلیل در ایران ارائه میشود، اما چالش بنیادین اینجاست که احساسات بر تعریف منافع ملی و فقر تحلیل روابط بینالملل غلبه دارد. این چالش شاید تا پیش از جنگ با اسرائیل منافع تاکتیکی تهران را در معرض تهدید قرار میداد، اما امروز تهدید منافع استراتژیک منجر به دغدغههای بزرگتری برای ایران خواهد شد. متأسفانه در سطح کارگزار در جمهوری اسلامی، نوع بازی در سیاست خارجی به عامل پارازیت برای مواضع رسمی، فشار داخلی و در نهایت آشوب فکری منجر میشود. مجادلات سیاسی سطحی با مصرف داخلی به قیمت قربانیشدن منافع ملی با هزینههای گزاف تمام خواهد شد.
تهران میتواند از نشست آلاسکا و تجربه روسیه یک درس ویژه کسب کند؛ دیپلماسی به موازات سرسختی در میدان، یک الزام در دنیای امروز روابط بینالملل است. بازیگران براساس منافع ملی رفتار میکنند. تصورات فانتزی از دوستی و دشمنی در روابط بینالملل، ایجاد گرای دشمن است.
گروهی که از روسیه و چین به دلیل عدم حمایت مطلق انتقاد میکنند، ماهیت روابط بینالملل را نادیده میگیرند. در دنیای رئالیستی، روابط براساس منافع تعریف میشود و جایی برای رفاقت و احساسات وجود ندارد. هیچ کشوری در جهان به خاطر منافع کشور دیگر، بدون توجه به منافع ملی خود وارد جنگ نمیشود. سؤال بزرگ و بدون پاسخ اینجاست که تهران در عمل چه میزان از منافع مشترک با شرکای شرقی را عملیاتی کرده است؟ آیا توانستهایم از فرصتهای اقتصادی جنگ اوکراین در روسیه استفاده کنیم؟
بدون تعارف، جریانات سیاسی چپ و راست نه در رفاقت و نه در دشمنی درک درستی از روابط بینالملل ندارند. در آشوب فکری، سیاست خارجی ایران ممکن است در برخی موارد به صورت «واکنشی» و نه «کنشگرانه» عمل کند. این مسئله باعث میشود ایران نتواند به صورت پایدار و قابل پیشبینی، منافع خود را در بلندمدت پیگیری کند.
بازتعریف دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی و تغییر ساختار در پرونده اتمی ایران یک الزام فوری است. تهران اگرچه وابستگی مطلق به پکن و مسکو ندارد، اما در عین توسعه همکاری با شرکای شرقی، باید به روابط دیپلماتیک با کلوپ قدرتمندان نیز توجه کند. در دنیای امروز نمیتوانیم درهای دیپلماسی را ببندیم، بلکه باید از موضع اقتدار میدان به جنگ دیپلماتیک برویم.
تهران توانایی تأثیرگذاری ویژه بر وضعیت را دارد، اما کنترل مطلق بر پرونده خود در کلوپ قدرتمندان را ندارد. در یک سیستم بینالمللی آنارشیک (بدون قدرت مرکزی)، هر بازیگر تلاش میکند تا منافع خود را تأمین کند. تهران میتواند با هوشمندی، بازیگران (دوست و دشمن) را به سمت اهداف خود سوق دهد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.