|

زبان نمایش، نه دریافت

تحلیل نمای ششم از مجموعه ذهن تأویل

یکی از پرسش‌های ناگفته در ادامه بحث ذهن تأویلی ایرانی، این است: ما چگونه می‌نویسیم؟ یا دقیق‌تر، چگونه وانمود می‌کنیم که تحلیل می‌کنیم؟ در پس لایه‌های زیباشناسی، تجربه زیسته، تمایل به تأویل و گریز از شفافیت، نوعی زبان شکل گرفته که بیش از آنکه بیانگر باشد، نمایشی است؛ بیش از آنکه تحلیلی باشد، تقلیدی است از فرم تحلیل.

 زبان نمایش، نه دریافت

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

امین شاهد، منتقد و پژوهشگر: یکی از پرسش‌های ناگفته در ادامه بحث ذهن تأویلی ایرانی، این است: ما چگونه می‌نویسیم؟ یا دقیق‌تر، چگونه وانمود می‌کنیم که تحلیل می‌کنیم؟ در پس لایه‌های زیباشناسی، تجربه زیسته، تمایل به تأویل و گریز از شفافیت، نوعی زبان شکل گرفته که بیش از آنکه بیانگر باشد، نمایشی است؛ بیش از آنکه تحلیلی باشد، تقلیدی است از فرم تحلیل. در هنرهای تجسمی معاصر ایران، این پدیده نمود روشنی دارد.

به‌ویژه در «استیتمنت»هایی که هنرمندان برای آثارشان می‌نویسند، می‌توان ردی از همان ذهن تأویلی را دید؛ اما این بار با زبان تحلیل‌نما. در این متون، وفور واژه‌های پیچیده، ترکیب‌های انتزاعی، ارجاع به مفاهیم فلسفی یا جامعه‌شناختی و گریز از جمله‌بندی مستقیم، چیزی فراتر از میل به تأویل را نشان می‌دهد؛ نوعی ژست دانایی که بیشتر به آراستن زبان شباهت دارد تا ساختن معنا. استیتمنت‌ها معمولا با عباراتی آغاز می‌شوند همچون: «در این پروژه، هنرمند در پی بازتعریف موقعیت امر زیباشناختی در بستر روایت‌های تودرتوی شخصی‌ـ‌سیاسی است». عبارتی که اگرچه در نگاه اول تحلیل‌محور به‌نظر می‌رسد، اما به ندرت به روشن‌سازی می‌انجامد.

مخاطب اغلب در لابه‌لای واژه‌های سنگین، تعاریف ناپیوسته، و ارجاعات بی‌زمینه سردرگم می‌شود. آنچه غایب است، نه‌فقط دقت مفهومی بلکه جسارت بیان مستقیم است. این زبان تحلیل‌نما، اغلب نتیجه یک سوءتفاهم رایج است؛ اینکه تحلیل یعنی نوشتن دشوار. حال آنکه نوشتن دشوار، در نبود شفافیت نظری، صرفا نقابی است برای پنهان‌کردن ضعف ایده. همان‌طور که ذهن تأویلی به لذت ایهام خو کرده، زبان تحلیل‌نما نیز به لذت پیچیدگی پناه می‌برد. نتیجه آن می‌شود که نه تحلیل داریم، نه تخیل؛ نه روشنفکری، نه شاعرانگی. فقط نوعی متن‌سازی که در ظاهر «بیان» است، اما در واقع «پوشاندن» است. ریشه این مسئله را باید در تلقی ما از زبان جست‌وجو کرد.

زبانی که به‌جای ابزار ارتباط، بدل شده به ابزار خودنمایی. در سنت تأویلی، زبان محل گشایش رازهاست؛ اما در فرم تحلیل‌نمای امروز، زبان به میدان قدرت تبدیل شده است. جمله هرچه پیچیده‌تر، گویا نویسنده باسوادتر. متن هرچه گنگ‌تر، گویا اثر هنری‌تر و اینجاست که «ادای تفکر» جایگزین «امر فکری» می‌شود. در واقع، با صورت‌بندی زبان به سبک آکادمیک اما بی‌ریشه، ما گاه به‌جای تقویت زبان تحلیل، آن را به کاریکاتور بدل می‌کنیم. این زبان، در پیوند با ذهن تأویلی، به مخاطب می‌گوید: «تلاش نکن بفهمی، فقط بپذیر که معنایی هست». این همان لحظه‌ای‌ است که تحلیل، نه به‌مثابه ابزار شناخت، بلکه به‌مثابه مناسک قدرت بازتولید می‌شود. اما راه‌حل چیست؟ شاید وقت آن است که به‌جای سنگین‌نویسی، دقیق‌نویسی را تمرین کنیم. به‌جای ارجاع‌های بی‌پشتوانه، از درون تجربه حرف بزنیم.

از زبان‌ به‌مثابه پلی میان مشاهده و معنا استفاده کنیم، نه حجابی برای پنهان‌سازی. ذهن ایرانی اگر بخواهد از «تأویل» به «تحلیل» گذر کند، باید از زبان ملبس به دانایی عبور کند؛ زبانی که بیشتر دیده می‌شود تا فهمیده. در پایان، باید یادآور شد که تحلیلگری‌ بیش از هر چیز تمرینی‌ است برای روشن‌نویسی و روشن‌نویسی، شجاعت می‌طلبد؛ شجاعت در ساده‌گویی، در وضوح، در پذیرفتن اینکه گفتن کم‌ادعا، گاه فهم‌پذیرتر و مؤثرتر از نوشتن پرطمطراق است. این بحران زبان البته محدود به استیتمنت‌های هنری نیست، بلکه بازتابی‌ است از یک شیوه فراگیر گفتن در ساحت فرهنگی ما.

همان‌طور که ساختار قدرت در حوزه‌های دیگر با ابهام، طمأنینه و تعلیق معنا بازتولید می‌شود، در ساحت هنر نیز زبان فاقد شفافیت، بدل به نشانه‌ای از جایگاه نمادین می‌شود. نوشتن در این بافت، نه‌فقط به ‌منظور رساندن ایده، بلکه برای ایجاد فاصله با مخاطب و تثبیت اقتدار فرهیخته انجام می‌شود. اگر قرار است فرهنگ ما به گفت‌وگو بازگردد، این بازگشت از بازآموزی زبان آغاز می‌شود: زبانی که نه صرفا می‌پوشاند، بلکه می‌گشاید؛ نه صرفا نشانه‌گذاری می‌کند،  بلکه افق‌سازی می‌کند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.