شلاق بر تن زنان
بدن زخمی و شلاقخورده زنان قبیله را که میبینم دلم ریش میشود. خون از بدنشان جاری است و رد ترکهها گوشت تن آنها را کاملا ورآورده. اما خودشان همچنان مستانه در بوقهایشان میدمند و به مردان قبیله اصرار میکنند که باز هم آنان را ترکه بزنند، محکمتر، خشنتر، خونریزتر.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
میثم هدایت - جهانگرد
بدن زخمی و شلاقخورده زنان قبیله را که میبینم دلم ریش میشود. خون از بدنشان جاری است و رد ترکهها گوشت تن آنها را کاملا ورآورده. اما خودشان همچنان مستانه در بوقهایشان میدمند و به مردان قبیله اصرار میکنند که باز هم آنان را ترکه بزنند، محکمتر، خشنتر، خونریزتر. چه سمفونیای راه انداختهاند با نفیرهایی از شاخ گاو و زنگولههایی که به دست و پایشان بستهاند. چه نمایشی ساختهاند با دامنهای پرچین و رنگارنگ، موهای درهمتابیده و با خاک رس رنگشده و پیرسینگهای فراوان. برخلاف قبایل دیگر، اینجا کسی نزدیکم نمیشود دستبندی یا گردنبندی بفروشد، سراغ دارویی برای دردش بگیرد یا با تعجب به ساعت هوشمندم بنگرد. امروز، اینجا، زنان درگیر مسئله مهمتری هستند؛ اینکه چه کسی زخمهای عمیقتر و بیشتری به یادگار برمیدارد.
بااینحال، ستاره امروز این زنان نیستند. آنها فقط بخشی از مراسم قبیله هامِر در جنوب اتیوپی هستند. امروز روز بالغشدن یکی از پسران قبیله است؛ روز گذار او از کودکی به بزرگسالی، البته اگر بتواند مردانگی خود را ثابت کند. فاصله او با مردشدن چند گاو است؛ گاوهایی که به خط میشوند تا او از روی آنها بپرد، نه یک بار که چهار بار. وگرنه یک سال دیگر باید منتظر این مراسم بماند؛ وگرنه تا یک سال دیگر در دسته کودکان میماند و نمیتواند زنی اختیار کند؛ وگرنه تا یک سال دیگر نمیتواند صاحب مال و دام شود.
اما پسرک بیچاره جانبهسر میشود تا نوبت پریدن برسد. بعد از ساعتها رقص و آواز، مردان قبیله گرد او حلقه میزنند تا لباس از تنش درآورند و او را عریان کنند. آنگاه بدن او را خاکمال میکنند، به نیت شستن گناهان و زدودن ناپاکیها. در نهایت هم مایع تخمیرشده بدبو و سفیدرنگی روی بدنش میریزند. همزمان پارچهایی پر از نوشیدنیهای تخمیری محلی هم دستبهدست میشوند و همگان ضمن تماشا و رقص، میگساری را هم فراموش نمیکنند.
جوانترها و چغرترها مسئول صفکردن گاوها میشوند تا پسرک از روی آنها بپرد. همین موضوع بهظاهر ساده، یک ساعتی طول میکشد. گاوها که انگار میدانند داستان از چه قرار است، قرار ندارند و ولولهای به پا کردهاند. دو تا از جوانان رِند قبیله گوسالهای را نشان میکنند، یکی سرش را میگیرد و دیگری دمش را و بالاخره مهارش میکنند. مادر گوساله هم کمی رام میشود و کنارش میایستد. گاو دیگری را هدف گرفتهاند که لابد گوسالهای آنجا ندارد؛ چراکه اصلا کوتاه نمیآید. گاو است دیگر، حرف که گوش نمیدهد. در نهایت، یکی دستش را از ساعد داخل دهان گاو میکند و راه نفسکشیدن او را بند میآورد. گاو بختبرگشته که زبانش بیرون افتاده و نفسش تنگ آمده، قرار را بر فرار ترجیح میدهد و به صف میشود. به هر دغل و تدبیری است، هفت گاو را کنار هم به خط میکنند و 14 نفر مسئول صیانت از صف میشوند.
پسر، نه بهتر است دیگر بگویم مرد جوان، با موفقیت چهار بار از روی گاوها میپرد. در میانه بوقها و فریادها و تشویقها، پوست حیوانی روی دوشش میاندازند و او را از برهنگی درمیآورند؛ قبای مردانگی. ناگهان همه به سمت روستا روانه میشوند و در کمتر از دقیقهای، صحنه خالی میشود.
کاچه، کمک، کجایی، کمی کدگشایی کن. کاچه راهنمای من بین این قبایل است و میگوید خیلی خوششانس بودهام که این مراسم نصیبم شده؛ مراسمی که معمولا بعد از فصل برداشت و در ماههای آبان و آذر برگزار میشود. راست میگوید، تنها غریبه این جمع 200، 300نفره من بودم. کاچه، زنان، زنان را بگو که مشتاقانه بلکه ملتمسانه درخواست ترکهخوردن و زخمیشدن داشتند. توضیح میدهد که این زنان اقوام درجهیک پسر هستند و زخم ترکهها، مُهر پاکنشدنی مِهر این زنان به پسر است. این اِسکارها یادآور همیشگی رنجی هستند که زنان در روز مراسم بلوغ پسر کشیدهاند و هر زمان که او از وظیفهاش در قبال آنها سر باز زند، این زخمها را به رخ او میکشند. جای زخمها از معیارهای زیبایی و جذابیت زنان هم محسوب میشود.
من ماندهام و خروارها تصویر در ذهنم. چه خردهای از این مراسمِ آمیخته به خشونت میتوانم بگیرم. آیین، بدن و تصمیم آنهاست. چه بسیار رفتارها که ما داریم و برای آنها باورنکردنی است. از کاچه درباره مراسم خودش میپرسم. با استرس میگوید هنوز نوبتش نشده، اما قول میدهد روزش که برسد مرا هم به مراسم مردشدنش دعوت کند. به او میگویم در ایران راحتتر مرد میشویم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.