چرا لیبی روز به روز از آرمان دموکراسی دورتر میشود؟
زمینی که از زیر یخ بیرون آمد
«لیبی پس از قذافی مانند زمینی بود که ناگهان از زیر یخ بیرون آمده باشد؛ همه چیز ممکن به نظر میرسید، اما شکننده و پرهرجومرج. مردم از آزادی سخن میگفتند، اما نمیدانستند چگونه باید آن را ساخت». هشام مطر، نویسنده این سطور، کتاب «روایت بازگشت» را در سال ۲۰۱۶، یعنی پنج سال بعد از رسیدن بهار عربی به لیبی نوشت. در آن زمان دیگر روشن شده بود که ساقطکردن نظام پیشین و برگزاری نسبتا سریع یک انتخابات با حضور ناظران بینالمللی، نمیتواند روی زخمهای این کشور مرهم بگذارد.


مهسا مژدهی: «لیبی پس از قذافی مانند زمینی بود که ناگهان از زیر یخ بیرون آمده باشد؛ همه چیز ممکن به نظر میرسید، اما شکننده و پرهرجومرج. مردم از آزادی سخن میگفتند، اما نمیدانستند چگونه باید آن را ساخت». هشام مطر، نویسنده این سطور، کتاب «روایت بازگشت» را در سال ۲۰۱۶، یعنی پنج سال بعد از رسیدن بهار عربی به لیبی نوشت. در آن زمان دیگر روشن شده بود که ساقطکردن نظام پیشین و برگزاری نسبتا سریع یک انتخابات با حضور ناظران بینالمللی، نمیتواند روی زخمهای این کشور مرهم بگذارد. شاخصه بهار عربی، میل مردمان عرب به مشارکت سیاسی و رفاه اجتماعی بود. در کشورهایی مانند لیبی، زور اصرار بر مشارکت سیاسی به دلیل ۴۲ سال زندگی زیر سایه دیکتاتوری مخوف، به دیگر خواستهها میچربید. اما با گذشت ۱۴ سال، نهتنها دموکراسی، آزادی و حتی امنیت در آنجا مستقر نشده، بلکه کشور بر اثر درگیریهای داخلی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم و زیرساختها نابود شدهاند و خشونتی بیحد در لیبی جریان دارد.
وقتی ملتها ایدهای برای آینده ندارند
زمانی که لیبیاییها علیه قذافی شوریدند، بهخوبی میدانستند چه چیزی نمیخواهند؛ آنها از گمشدن عزیزانشان، بیآبروشدن در مجامع بینالمللی و ظلم و سرکوب هولناک خسته بودند. بااینحال، درباره آینده چیزی نمیدانستند. معمر قذافی بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۱ حاکم بلامنازع در طرابلس بود. او از کاخی که به دارالسلام مشهور بود، به همه لیبیاییها براساس دستوراتی که آنها را در سه جلد کتاب «سبز» منتشر کرده بود، حکم میراند. حاصل ۴۲ سال حکومت این مرد عجیب که از خیمهزدن در محوطه فضای سبز طرابلس، پاریس و نیویورک لذت عمیقی میبرد، وحشتی عظیم بود. در سالهای منتهی به انقلاب، لیبی به دلیل جمعیت شش میلیون نفری و ذخایر فراوان نفت، درآمد سرانه بالایی داشت و خدماتی همچون بهداشت و آموزش رایگان به شهروندان ارائه میشد. نرخ سواد از ۲۵ درصد پیش از سال ۱۹۶۹ به ۸۳ درصد در سال ۲۰۱۰ رسیده بود و رفاه نسبی و فرصتهای شغلی زیادی وجود داشت.
اوضاع برای مردم بهویژه پس از سال 2000 و بعد از برداشتهشدن تحریمهای بینالمللی بهبود پیدا کرده بود؛ اما در تمام این مدت، نظام سیاسی خشن قذافی عرصه را بر آنها تنگ میکرد. سرکوب خونین چنددههای، عدم شفافیت و فقدان گزارشهای مستند، به ما اجازه نمیدهد تعداد کشتهشدگان و ناپدیدشدگان در دوران قذافی را تخمین بزنیم. تنها در سالهای پایانی حکومت او بود که برخی از هولناکترین جنایاتی که زیر نظر قذافی رخ داده بودند، آشکار شدند. برای نمونه، دیگر میدانیم در زندان بدنام ابوسلیم که محل نگهداری مخالفان قذافی بود، تنها در یک روز هزارو ۲۷۰ نفر جان خود را از دست دادهاند.
این کشتار پس از اعتراض زندانیان برای داشتن حداقلهای انسانی در سال ۱۹۹۶ و با شلیک مستقیم سربازان در محوطه ابوسلیم رخ داد که بعدها با زندان باستیل فرانسه مقایسه شد. پیش از آن، در سرکوبهای پراکنده دهههای 80 و 90 میلادی در طرابلس و بنغازی، هزاران نفر جان خود را از دست داده بودند. موضوع ناپدیدشدگان هم جدی بود. مأموران لیبیاییها را در داخل و خارج از کشور میربودند و بعد دیگر دست هیچکس به آنها نمیرسید. عفو بینالملل میگوید هزاران نفر طی ۴۲ سال به این شیوه ناپدید شدند. از فوریه سال ۲۰۱۱ تا اکتبر همان سال، دهها هزار نفر از معترضان جان باختند. وقتی قذافی در یک ویدئو عجیب که ظاهرا در پناهگاهش ضبط شده بود، پشت میکروفن رفت و فریاد کشید که معترضان را کوچه به کوچه، صحرا به صحرا و خانه به خانه دنبال میکند، نظامیان دیگر برای آتشگشودن بر روی آنها بهانهای نداشتند.
دموکراسی بهمثابه دُری گرانبها
در کشوری که ایجاد یک حزب میتوانست به اعدام مؤسسان آن بینجامد، صحبت از احزاب، روندهای دموکراتیک، انجیاوها و سندیکاها دشوار به نظر میرسید و باعث شد تا هر اقدامی برای شکستن بنبست سیاسی با استفاده از روشهای دموکراتیک، با شکست مواجه شود. لیبی هم مانند تعداد دیگری از کشورهای خاورمیانه که با بهار عربی زیرورو شدند، فاقد زیرساختها و بنیانهای لازم برای ایجاد یک نظام دموکراتیک بود. لیبی پنج برابر آلمان وسعت دارد و دو هزار کیلومتر از خط ساحلی مدیترانه را به خود اختصاص داده و مسیری برای پناهجویان ناامیدی است که در پی امنیت و غذا، به سمت اروپا حرکت میکنند. از سوی دیگر، این کشور دارای بزرگترین ذخایر اثباتشده نفت در آفریقاست و جمعیت کمی دارد.
ژنرالها دستبردار نیستند
تا زمانی که ژنرالها بیش از آنچه باید در سیاست دخیل باشند، نوبت به دموکراسی نمیرسد. اولین بارقههای انشقاق در لیبی از همان روزهای اعتراض علیه قذافی شکل گرفت. محلهها و شهرها علیه دیکتاتور برخاستند؛ اما خطوط گسل فراوان بودند. وقتی پای حمایتهای خارجی به میان آمد، اوضاع بدتر شد. گروههایی که در ابتدا همگی با هدف پایینکشیدن قذافی از قدرت دست به دست هم داده بودند، حالا برای دریافت تسلیحات و حمایت رقابت میکردند. حتی ائتلافی که تحت عنوان شورای ملی انتقال شکل گرفت، بهشدت شکننده بود. وقتی پایتخت سقوط کرد، شبهنظامیان بهسرعت بنادر، زرادخانهها و وزارتخانهها را بین خود تقسیم کردند و ژنرالها پا پیش گذاشتند تا هرکدام گوشهای از کار را بگیرند. غرب و نهادهای حقوقبشری برای مقابله با شبهنظامیان و افراطیها آمادگی نداشتند و درواقع بهسرعت آچمز شدند و لیبی را تقریبا به حال خود رها کردند.
تقسیم قدرت در لیبی
همانطور که گفتیم، لیبی از دست ژنرالها نجات پیدا نکرده و پاشنه آشیل این کشور کماکان میل فرماندهان ارتش برای کنترل کشور است. لیبی در حال حاضر بین دو قدرت سیاسی اصلی، یعنی دولت وحدت ملی در غرب کشور و ارتش ملی لیبی در شرق تقسیم شده است. دولت وحدت ملی از سال ۲۰۲۱ به رهبری عبدالحمید دبیبه، تحت نظارت سازمان ملل شکل گرفت. دبیبه، متولد 1959 در مصراته است و پیش از ورود به سیاست، بهعنوان یک تاجر موفق و مدیر شرکتهای سرمایهگذاری و توسعه در لیبی شناخته میشد. او همچنین در دوره معمر قذافی در پروژههای توسعهای نقش داشت و از نزدیکان سیفالاسلام قذافی بود؛ اما پس از انقلاب 2011 به انقلابیون پیوست و در تأمین مالی نیروهای دولت لیبی علیه شبهنظامیان خلیفه حفتر مشارکت کرد.
دولت وحدت ملی کنترل طرابلس، پایتخت و شهرهای کلیدی مانند مصراته، زاویه، زلیتن و بخشهایی از غرب را در دست دارد. یکی از نیروهای وفادار به دبیبه، نیروهای درع لیبی هستند که گرایشهای اسلامی داشته و البته مسلح محسوب میشوند و تشکیلشان به همان ابتدای انقلاب برمیگردد. در مصراته که تحت کنترل وحدت ملی است، شبهنظامیان مصراته حضور دارند که قدرت زیادی داشته و از دبیبه حمایت میکنند. کشورهایی همچون ترکیه، قطر و ایتالیا حامی دولت وحدت ملی هستند. این حمایتها از سوی آنکارا به شکل ارائه تسلیحات و ایجاد پایگاههای نظامی در غرب لیبی است.
قطر در این مسیر راهی مشابه ترکیه را در پیش گرفته است. خلیفه حفتر و ارتش ملی لیبی، در شرق لیبی قدرت دارند. این ارتش متشکل از افسران سابق ارتش قذافی، شبهنظامیان قبیلهای و مزدوران خارجی است که رفتاری خشونتبار داشته و برای فتح طرابلس بیتابی میکنند. قبایل محلی قدرتمند شرق هم از حفتر بهعنوان رهبر لیبی حمایت میکنند. در این سو، کشورهایی همچون مصر، امارات، روسیه و فرانسه قرار دارند. حمایتهای مصر و امارات، تسلیحاتی است که به درگیریهای مسلحانه در لیبی دامن زده است. جالب است بدانید پایانههای نفتی لیبی نه در دست دولتی که سازمان ملل آن را به رسمیت میشناسد، بلکه در دست شبهنظامیان حامی حفتر است.
در جنوب لیبی شامل شهرهایی مانند سبها، اوباری و غات، قبایل محلی قدرت را در دست دارند. هرچند ارتش حفتر مایل است قدرت خود را در میان چنین قبایلی گسترش دهد، ولی بهطور کامل موفق نبوده است. در کنار این موارد، دستکم چهار گروه شبهنظامی با سلاحهای فراوانی که از چاد، روسیه و... به دستشان میرسد، در لیبی قدرت دارند. دخالت کشورهای خارجی وضعیت لیبی را بحرانیتر کرده است. برای قطر و ترکیه حمایت از دبیبه به معنای گسترش نفوذ خود در مدیترانه و شمال آفریقاست. مصر، امارات و روسیه نیز با دولتی اقتدارگرا در لیبی موافق هستند که منافع آنها را مدنظر قرار دهد.
سقوط قذافی آزادی به بار نیاورد
تقریبا ۱۴ سال از روزی که جوانان مسلح لیبیایی بالای سر جنازه خونین معمر القذافی عکس یادگاری گرفتند، میگذرد؛ بااینحال، چشمانداز روشنی برای این کشور دیده نمیشود. آنهایی که با دیدن مرگ قذافی تبعید را رها کرده و راه خانه را در پیش گرفتند، حالا از ایجاد حکومت دموکراتیک، تأمین امنیت از سوی دولت یا حتی حفظ یکپارچگی لیبی ناامید شدهاند. در ماههای نخست بعد از انقلاب، نهادهای گوناگون و جمعیتهای متنوعی شکل گرفت که همگی برای برگزاری یک انتخابات شفاف عجله داشتند. کمتر از ۲۵۰ روز بعد از پیروزی انقلاب لیبی، انتخاباتی نسبتا سالم در این کشور برگزار شد؛
اما رفتن پای صندوقهای رأی پس از ۴۲ سال، نتوانست آینده لیبی را تضمین کند. شهروندان لیبی برای دههها به نهادهای مستقل مثل دانشگاه، رسانه، دادگاه عادل و... دسترسی نداشتهاند. آنها برای انتخاب رهبران خود تربیت نشده بودند. قذافی با انتشار گسترده کتاب سبز خود و دستورات آن، تا حد امکان از ظهور شهروندان آگاه و متعهد به دموکراسی جلوگیری کرد. آنها طی سالها از تکیه بر تفکر انتقادی باز داشته شدند و وحشت از تنبیه، در فضاهای عمومی که میتوانستند برای بحث و گفتوگو در مورد سیاست و آزادی مورد استفاده قرار بگیرند، حاکم بود. پس از سقوط حکومت قذافی، نظریات توطئه جای تحلیل را گرفت؛ لیبیاییها به دلیل ۴۲ سال زندگی زیر سایه وحشت، به یکدیگر اعتماد نداشتند. به اعتقاد برخی از ناظران، بحران وقتی بزرگتر شد که شورای ملی انتقالی در طرابلس اعلام کرد به انقلابیون مقرری ماهانه خواهد داد. ناگهان کسانی که مشکلی هم با قذافی نداشتند، خود را انقلابی نامیدند و درگیریها بالا گرفت.
از اواخر سال ۲۰۱۲، گروههای مسلح در لیبی شامل کهنهسربازان مبارز، اعضای مسلح قبایل، مجرمان و تبهکاران بودند که هرکدام بر یک گوشه از کشور حکم میراندند. آگاهکردن جمعیت هفت میلیون نفری لیبی، تنها راهی بود که میتوانست مقابل گسترش خشونتها و توسل به زور و از بین رفتن یکپارچگی در این کشور بایستد؛ اما این مسیر بههیچوجه ساده نبود. به دلیل تلاشهای فعالان مدنی، زنان در اولین انتخابات کنگره ملی لیبی ۱۷.۵ درصد از آرا را به دست آوردند. انتخابات اما صلح و امنیت را برای لیبی به بار نیاورد. مواردی همچون آزادی، کرامت انسانی، عدالت اجتماعی و... بهسرعت جای خود را به عدم تحمل دیگری، حذف و انتقام دادند.
درحالیکه کشور نیاز به گفتوگوهای ملی و همکاری ملی داشت، هر یک از گروههای سیاسی و نظامی سلاح به دست گرفتند و در تخریب و سرکوب دیگری با یکدیگر مسابقه دادند. یکی از دلایل چنین وضعیتی از دیدگاه ناظران این بود که معمر قذافی طی دههها به تخریب زیرساختهای فرهنگی و بافت اخلاقی جامعه لیبی دست زده بود.
زهرا لانگهی که یک فعال مدنی و حقوقبشری شناختهشده لیبیایی محسوب میشود، معتقد است با وجود اینکه حضور زنان در کنگره ملی رقم خورد، این اتفاق مانع از خشونت و خشم در لیبی نشد. لانگهی مانند دیگر روشنفکران این کشور معتقد است لیبی نیاز به شفقت و بخشش دارد. او میگوید جامعه لیبی نیاز دارد تا شفقت را بهجای انتقام، همکاری را به جای رقابت و بردباری را به جای حذف دیگری بگذارد و اینها آرمانهایی هستند که با حضور زنان کارآمد در قدرت و همکاری همگان به دست خواهد آمد. روشنفکران لیبیایی، محافظهکار یا لیبرال بیش از هر چیز از دخالت کشورهای خارجی در امور داخلی لیبی شکایت دارند.
افرادی مانند هشام مطر، نویسنده برنده جایزه پولیتزر که فرزند یکی از سرشناسترین مخالفان قذافی است و پدرش در زندان ابوسلیم احتمالا کشته شده، از معدود افرادی است که به ریشههای وضعیت فعلی پرداخته و معتقد است مردمی که از آزادی حرف میزنند، آن را نمیشناسند. افرادی همچون سلوی بوقعیقیس که فعال مدنی و حقوق زنان بود و در سال ۲۰۱۴ در شهر بنغازی ترور شد، خواستار مشارکت بیشتر زنان در امور لیبی با هدف کاهش تنشها و خشونتها بود. این همان موضوعی بود که باعث شد او خودش هم قربانی خشونت شود. گروه اندکی از روشنفکران لیبرال که در ابتدا حامی دخالت ناتو در امور لیبی بودند، بعدها راه چاره را دخالت کشورهای غربی و نهادهای بینالمللی برای حل بحرانهای داخلی و آموزش به شهروندان لیبیایی دانستند. تقریبا از سال ۲۰۱۲ برای بسیاری از ناظران مسجل شده بود که لیبی بهسرعت در سراشیبی حرکت میکند؛ بااینحال، به دلیل تفرقه سیاسی و کشمکشهای فرقهای و قبیلهای، روند رسیدن به دموکراسی از نفس افتاد و جای خود را به خشونتهای بیرحمانه داد.