بالانس میان سیاست داخلی و سیاست خارجی
ایالات متحده آمریکا در سیاست خارجی خود نسبت به ایران درخواستهای غیرقابل قبولی دارد، درخواستهایی که نهتنها هیچ سیاستمداری آن را نمیتواند بپذیرد، بلکه حتی هیچ شهروند ایرانی با هیچ منطقی نمیتواند آن را نادیده بگیرد و به آن تن دردهد؛ نداشتن موشکهای بالستیک و سلاحهای استراتژیک متعارف.
ایالات متحده آمریکا در سیاست خارجی خود نسبت به ایران درخواستهای غیرقابل قبولی دارد، درخواستهایی که نهتنها هیچ سیاستمداری آن را نمیتواند بپذیرد، بلکه حتی هیچ شهروند ایرانی با هیچ منطقی نمیتواند آن را نادیده بگیرد و به آن تن دردهد؛ نداشتن موشکهای بالستیک و سلاحهای استراتژیک متعارف. نداشتن اینها یعنی خلع سلاح کامل و تسلیم محض خواستهها و زیادیخواهیهای بینالمللی و حتی منطقهای کشورهای بزرگ و رقبای منطقهای ما، این خواست فقط تقاضای آمریکا و اسرائیل نیست، حتی بسیاری از کشورهای همسایه جنوبی خلیج فارس ما از این دکترین نامشروع دفاعی پیشنهادی ایالات متحده استقبال میکنند یا خواهند کرد، آنوقت تمامیت ارضی ما نهتنها مورد تهاجم اسرائیل خواهد بود، معتقدم امارات متحده عربی با اجماع جهانی که علیه ما نسبت به جزایر سهگانه به راه انداخته و آن را تبدیل به آمره و قاعده بینالمللی کرده است، دستاندازی به تمامیت ارضی ایران را بیشتر از گذشته، پیشه خود خواهد کرد. فراموش نکنیم ایران ضعیف را بسیاری در منطقه دنبال میکنند و آن را لازمه ثبات خود میدانند؛ بنابراین صحبتکردن از نابودی موشکهای بالستیک، سلاحهای متعارف و بازدارنده خلاف منافع ملی و سیاست ارضی ماست.
از طرف دیگر قبول اینکه هیچ راهحلی برای خروج از سیاست خارجی فعلی کشور که فقط نظارهگر امور است هم قابل توجیه نیست. سیاستمداران وطنپرست، معتقد، ملیگرا و بنامی داریم که اصلا این رفتار را قبول ندارند و به این طرز تلقی منفعلانه اعتقاد ندارند و آن را نهتنها در شرایط میانمدت و بلندمدت برای کشور و منافع ملی مضر میدانند، حتی در حال حاضر معتقدند ضربهای که کشور از آن میخورد، قابل جبران نیست، پس چرا از تجربه، دانش، بینش و فرمول آنان استفاده نمیشود؟ چرا آنان را در این شرایط خطیر به کار نمیگیریم که عملا ثابت شود میشود در سیاست خارجی تکانههایی به خرج داد؟ ما پنج دوره مذاکره کردیم و دستاوردی نداشتیم، چرا؟
خود ما نیز باید بیندیشیم و جواب داشته باشیم، طرف مقابل آن زمان از ما چه میخواست و اکنون چه میخواهد و از همه مهمتر با این دستفرمان حرکتکردن در آینده چه میخواهد؟ آیا او لحظه به لحظه در حال پیشروی خواستههای خود نیست؟ خواستههایی که روز به روز روی هم انباشته میشود و گرههای کوری بیشتر در استراتژی خارجی ما ایجاد میکند. از طرف دیگر همان اندازه که سیاست خارجی ما مبهم است، در داخل نیز چندین معضل اساسی داریم که دستکمی از سیاست خارجی ما ندارد. همان اندازه که سیاست خارجی فعلی ما چالشزاست، سیاست و مدیریت داخلی ما نیز چالشزاست . فقر شدید و رو به گسترش اجتماعی، رشد منفی توسعه ملی، کاهش شدید ارزش پول ملی، کسری شدید بودجه، تورم فزاینده، شکاف طبقاتی، بیکاری، مشکلات محیطزیستی و... بالاخره با اینها باید چه کار کنیم؟
اگر در صحنههای جهانی و بینالمللی حضور نداشته باشیم، میتوانیم این مشکلات را حل کنیم؟ بشخصه معتقد هستم اگر حتی سیاست خارجه را به امان خدا رها کنیم، مشکلات داخلی، کشور را در تنگناهای عظیمی فرو خواهد برد، پس خطر دوطرفه و مسیر و راه پیشرو بسیار پرپیچوخم است. حکمرانی نوین و پیشرفته حکم میکند تعادلی باید بین این دو مورد ایجاد شود تا کشور از آسیبها در امان بماند و اکنون وقت آن نیست که با زمان مدارا کنیم، این خود زمان است که ثانیه به ثانیه برای ما تصمیم میگیرد و آینده ما را مشخص میکند، پس قبل از تصمیمگیری زمان، ما برای خودمان تصمیمات اساسی بگیریم.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.