فانى؛ فرزانهاى که فرزانگى را تجسم بخشید
باشد، فانى نیز رفت، از آغاز گفته بود که فانى است و ماندگار نیست، اصلا نیامده بود که بماند، آمده بود که به ما آدمهاى معمولى بیاموزد چگونه زیستن را و سپس برود و چه نیکو نیز آموخت. زیستى عاشقانه داشت، شیفته آموختن و اندوختن، اندوختنی از جنس و لونی دیگر، اندوختن دانش و بخشیدن و هبهکردن آن، بىهیچ تمنایى. خودش برایم گفت.
باشد، فانى نیز رفت، از آغاز گفته بود که فانى است و ماندگار نیست، اصلا نیامده بود که بماند، آمده بود که به ما آدمهاى معمولى بیاموزد چگونه زیستن را و سپس برود و چه نیکو نیز آموخت. زیستى عاشقانه داشت، شیفته آموختن و اندوختن، اندوختنی از جنس و لونی دیگر، اندوختن دانش و بخشیدن و هبهکردن آن، بىهیچ تمنایى. خودش برایم گفت. دانشکده پزشکى دانشگاه تهران را در سال دوم رها کرده بود به شوق آشنایى با رودکى و فردوسى و سعدى و حافظ. از دیدگاه او رشته پزشکى با همه کارکردهاى مادى و ارجمندىهاى اجتماعىاش روح او را غنا نمىبخشید. مىگفت: «در دانشکده پزشکى سخن از جسمیت تن است و در دانشکده ادبیات سخن از تعالى روح». و به راستى نیز حوزه اندیشه و احساس با سرشت و وجود اثیرى او سازگارتر بود.
ژرفا و عمق داشت اندیشهاش و فراتر از آن عاطفهاش. شاید محرمیت و صمیمیتش با استاد بهاءالدین خرمشاهى طبیعىترین رابطهاى بود که باید شکل مىگرفت؛ خرمشاهى شیفته آموختن و فانى شیفته آموزشدادن بود و هر دو برخوردار از سرشتى عالمانه. اگرچه خرمشاهى اجتماعىتر و فانى انزواجوتر بود. قریب به 20 سال پیش در جزوهاى که به مناسبت روز کتابدار در ستایش سه چهره کتابدار، خانبابا مشار، نوشآفرین انصارى و کامران فانى رقم زدم، نوشتم که فانى صولت مردان خرد را دارد و صلابت دانشوران را؛ که صولت خردمندان بهروزى و صلابت دانشوران، اندیشهورزى است و این سخن را بىهیچ گزافهاى نوشته بودم، چون بىدریغ آموزش مىداد و بىهیچ منتى در نشستهاى فرهنگى و ادبى شرکت مىجست. در کتابى که با عنوان «سى سال تجربه، سى سال ترجمه» تألیف کردم، گفتوگویى درازدامن با هر دو ایشان داشتم، فانى و خرمشاهى را مىگویم و از آن گفتارها که به نوشتار آمده، مىتوان دریافت که هر دو ایشان تا چه پایه و مایهاى از دانش ترجمه برخوردار بودهاند و فراتر چه روح انسانىاى در واژه واژه گفتارهایشان جارى است. اگرچه از فانى چند ترجمه از آثار گرانقدری همچون «سه خواهر» و «مرغ دریایى» آنتوان چخوف به جاى مانده، اما او را بیشتر در عرصه دانشنامهنویسى باید شناخت. قطعا دیگران درباره آثار او و نقش پررنگش در تألیف و آفرینش 35 جلد دانشنامه دانشگستر و دایرةالعمارف اسلامى و دایرهالمعارف تشیع و دانشنامه کودکان و نوجوانان خواهند نوشت، اما مىخواهم یادى کنم از کلامى که به جد و طنز مىگفت که بهتر است دایرةالمعارف یا دانشنامه را از حرف «ى»، آخرین حرف فارسى آغاز کنیم، چون هرچه دایرةالمعارف تدوین مىشود، نیمهکاره باقى مىماند و به انتها نمىرسد و اگر از حرف آخر آغاز کنیم، شاید برسد به دایرةالمعارفهاى نیمهکارهاى که به جاى مانده است.
ورودى به زندگى خصوصى او ندارم، فقط مىدانم هرگز ازدواج نکرد و از دیرباز با عشقش، کتاب، زیسته بود و 81 سال زیست و چه خوب و مفید زیست و اثرگذار. اندوه من از کوچ او از آن روى است که فانى، تکرارشدنى نیست و اندوه بزرگترم از آن است که جایگزینى براى او نمىبینم، براى آنهمه شور و آن شوق در فرزانهزیستى.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.