|

آموزش؛ پیش‌نیاز توسعه

پژوهیدن توسعه در ایران معاصر به بیش از یک سده گذشته و قبل‌تر از دوران منتهی به انقلاب مشروطه بازمی‌گردد که واکاویدن آن به مجالی بسیار فراخ‌تر از این یادداشت محتاج است.

علی  عسکری

 

پژوهیدن توسعه در ایران معاصر به بیش از یک سده گذشته و قبل‌تر از دوران منتهی به انقلاب مشروطه بازمی‌گردد که واکاویدن آن به مجالی بسیار فراخ‌تر از این یادداشت محتاج است.

دورانی که در نهایت‌ به خواست‌های فکری-‌سیاسی منتهی شد که باعث شد انقلاب مشروطه بر قانون‌گرایی، تولد دولت مدرن، انجام آموزش نوین، ایجاد ارتش، راه و بانک تأکید ورزد که اینها همه در ساختار مطالباتی می‌گنجید که هنوز فاصله معناداری با مفهومی به نام برنامه توسعه داشت. برنامه‌ریزی توسعه‌خواه و توسعه‌محور در کشورمان سابقه‌ای نزدیک به 9 دهه دارد و از اواخر دوره قاجار به‌صورت فکری و از دهه 1320 به‌صورت نهادی و رسمی آغاز شده است که تأسیس سازمان برنامه در 1327 نقطه عطفی در این سیر تاریخی به شمار می‌آید. برنامه هفت‌ساله اول که سال‌های 1327 تا 1334 را به خود اختصاص می‌دهد، چهار برنامه دیگر را تا سال 1357 در پی داشته است. ظهور انقلاب اسلامی و جنگ هشت‌ساله تحمیلی، برنامه‌ریزی‌ها را در مسیر تثبیت سیاسی، مدیریت جنگ، اداره امور معیشتی و جبران کاستی‌ها هدایت کرد که از سال 1368 و پس از پایان‌یافتن جنگ، با بازگشت به مسیر برنامه‌ریزی توسعه‌محور و تدوین و اجرای برنامه پنج‌ساله اول توسعه، دوباره این مهم ادامه یافت و اکنون به هفتمین برنامه پنج‌ساله توسعه رسیده و تا پایان سال 1407، توسعه در امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را لااقل روی کاغذ و در حوزه نظری پیش‌بینی و هدف‌گذاری کرده است. بررسی و مقایسه برنامه‌ها، تحلیل میزان تناسب آنها با شرایط، مطالبات و امکانات دوره‌های مد‌نظر‌ و نیز میزان تحقق یا انحراف‌شان به تفکیک سرفصل‌ها، بخش‌ها و اهداف موجود در هر برنامه، مجالی دیگرگونه می‌طلبد و پیوست‌های مکرر و شکیبی ناب‌تر از آنچه هست. 

پس در این فرصت اندک، بایسته است از منظری دیگر آسیب‌شناسی توسعه را بازنمایی کرد که آن، با طرح دوباره پرسش‌هایی این‌گونه آغاز می‌شود‌: آیا نسل‌های گذشته برای توسعه‌خواهی و توسعه‌یابی ایران، به قدر کفایت ‌یا لزوم‌ آماده بوده‌اند؛ آن‌چنان که تناسب کل و جزء را در این سیر توسعه‌جویی بتوان یافت؟‌ و امروز که جهان مدرن با رویکرد فراگیری تکنولوژی‌های نوین به استقبال آینده رفته است، آنچه می‌آموزیم و فرزندان‌مان را به آموختن رهنمون می‌کنیم، برای «توسعه»ای که دلخواه‌ ما‌ست، شایسته و کافی است؟‌ و آیا مفهوم توسعه نیاز به بررسی دوباره بر‌اساس زمانه حاضر و آینده جهان مدرن ندارد؟‌ به گمان نگارنده، جدای از لزوم قطعی و نیاز مبرم به بازتعریف توسعه و اهداف و مفاهیم مرتبط با آن در قرن بیست‌و‌یکم، بازنگری در آموزش‌ امری حیاتی است که در پی آن بازتعریف و نیز تحلیل صادقانه تاریخ توسعه ایران، لزومش را ‌انکارنشدنی خواهد کرد.

پرورش و تربیت فرزندان‌مان آن‌گونه باید باشد که آینده را بر پایه هر آنچه در واقعیت هست، ترسیم و برنامه‌پذیرتر از گذشتگان خود‌ فراهم کنند؛ و نیز آن‌گونه بزرگ شوند که وجود پایه‌های بنیادین توسعه فردی را در نهان خود بیابند. رشدی که پیش‌شرط‌های توسعه جمعی را به ارمغان خواهد آورد و زیربنای مهیا‌بودن انسان توسعه‌گرای قرن جاری خواهد بود. یادمان هست هنوز که تا امروز، همه ما و تمام نسل‌های پیش از ما، هیچ‌کدام تربیت‌شده برای زندگی، کار و مسئولیت‌پذیری‌های برنامه‌محور و متناسب با زمانه خود نبوده‌ایم ‌یا لااقل نظام عمومی آموزش در ایران -‌از پیش از دبستان تا سطوح عالی- در این مهم ناموفق بوده است که مرور حتی سطحی تاریخ معاصر، هر تشکیکی را پاسخ‌گو خواهد بود و بدیهی است در بازنگری مسیر آموزش عمومی و تحصیلی در ایران دیروز و امروز، تأثیر شگفت‌انگیز دوران طلایی شش سال اول زندگی هر انسان -‌از بدو تولد تا زمان ورود به مقطع تحصیلی ابتدایی‌- در ایجاد زیربنای نوع شخصیت آینده، ‌انکارنشدنی ‌است و نظام یکپارچه آن در سطح ملی، نیازمند بازسازی و توجه دوباره است.

گاهی می‌توان این‌گونه اندیشید که شاید ساده‌ترین حرف‌ها، همان مهم‌ترین‌ها و تأثیرگذارترین‌هایشان باشد. پس بیراه نخواهد بود اگر تأملی دوباره کنیم بر این گزاره ساده که: «آموزش، پیش‌نیاز توسعه» است.

 

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.