شمشیر برّان و استبداد ستمگران
سالها پیش چندین اثر درباره مجموعه کتابها و رسالههای چاپشده یا در دسترس، درباره حضرت زهرا انتشار یافت که نشان میداد روند تألیف و تصنیف درباره ایشان در طول قرون چه فرازوفرودهایی داشته است؛ ازجمله مهمترین آثار دورههای نخستین کتابهایی است که بزرگان اهل سنت در فضایل و اخبار ایشان گردآوری کردهاند؛ چه کتابهای اختصاصی و چه کتابهای عمومی از قبیل آثاری که به زندگانی رسول خدا پرداخته و فصلی هم به حضرت زهرا اختصاص داده است.
سالها پیش چندین اثر درباره مجموعه کتابها و رسالههای چاپشده یا در دسترس، درباره حضرت زهرا انتشار یافت که نشان میداد روند تألیف و تصنیف درباره ایشان در طول قرون چه فرازوفرودهایی داشته است؛ ازجمله مهمترین آثار دورههای نخستین کتابهایی است که بزرگان اهل سنت در فضایل و اخبار ایشان گردآوری کردهاند؛ چه کتابهای اختصاصی و چه کتابهای عمومی از قبیل آثاری که به زندگانی رسول خدا پرداخته و فصلی هم به حضرت زهرا اختصاص داده است.
همچون اثر مشهور حاکم نیشابوری با عنوان «فضائل الفاطمه الزهراء» متوفای 405 قمری یا «رسالة فی تفضیل السیدة فاطمة الزهراء علی نشاء العالمین» تألیف عبدالعزیز ابن الغماری متوفای 1418 قمری. یا «مسند فاطمة الزهراء رضیالله تعالی عنها» تألیف عبدالرحمان سیوطی. یا «کتاب البعث» تألیف ابیبکر السجستانی (ابن ابیداوود) متوفای 316 قمری.
همچنان که ملاحظه میشود، درباره آن حضرت همه مسلمانان از هر طیف و گروه به جهت مقام و منزلت والای فاطمه زهرا برای جمعآوری روایات و فضائل ایشان دستبهکار شدهاند. حدیث مشهور «فاطمه پاره تن من است، هرکس او را بیازارد مرا آزرده» ازجمله نقلهای مکرر و همگانی است. با وجود این شاید هیچ شخصیتی در تاریخ صدر اسلام به اندازه فاطمه زهرا هدف حذف و سانسور قرار نگرفته باشد و این نه مربوط به قرون بعد بلکه مربوط به همان سالهای نخستین است. زیرا ظاهرا مجموعه سیره و حرکت حضرت برای خلافت مدعی جانشینی پیامبر قابل پیشبینی نبود و به احتمال زیاد مشروعیت جایگاه خلیفه رسولالله را متزلزل میکرد. اگر خلفا خود را جانشین پیامبر معرفی و قلمداد نمیکردند بساکه فاطمه زهرا در مخالفت با آنان تا این حد پافشاری نمیکرد. بهواقع حضرت در پی آن بود که بگوید ادامه راه پیامبر چنین نیست. هرچند این روند هم بهزودی متزلزل شد و حتی لقب خلیفه رسولالله هم دیری نپایید و در زمان معاویه خلیفه رسولالله به خلیفةالله تبدیل شد و مقام خلیفه حتی از رسول خدا فراتر رفت. درواقع خلیفه مطلقالعنان شد و هر نوع اعتراض و سرپیچی از فرمان او عین کفر و نافرمانی در بارگاه الوهیت و البته خروج از اسلام تلقی میشد و انواع عتاب و عذاب و حتی قتل را به دنبال داشت. بهواقع از یک جایی به بعد ایمان به خدا و رسول زمینهساز جباریت کامل را برای خلیفه به عنوان قدرت مطلق معنوی و مادی فراهم آورد. در زمان عبدالملک، عامل او حجاج بنیوسف صریحا میگفت جایگاه خلیفه از پیامبر هم برتر است. کانون اصلی اختلاف فاطمه زهرا و علی امیرالمؤمنین با مسئله خلافت به همین موضوع برمیگشت که خلافت به قدسیت نرسد.
نامهای تاریخی از حسن صباح در دست است که پرسشهای اساسی درباره رفتار، کردار و گفتار خلفا مطرح کرده و هدف او این بوده که بیان کند این نهاد جانشین پیامبر نبوده و نیست. او از کارهای ناروا و رفتارهای وقیح خلفای بنیامیه و بنیعباس به عنوان جانشینان پیامبر و خلیفةالله مثالهایی زده که در اینجا حتی نقل آن شرمآور است و آن را میتوان در کتاب هفت مقاله تاریخی و ادبی استاد نصرالله فلسفی یافت. در کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی که گزیدهای از آن ترجمه شده و مواردی از این دست فراوان آمده و عجیب آنکه این رفتارهای خلفا چنان مقبول بوده که هیچگاه با «چرا» پرسیده نشده است. بیسبب نبود که 50 سال پس از پیامبر، پسر همان فاطمه زهرا را به خاطر ترک بیعت با خلیفةالله به راحتی سر بریدند و نام جهاد بر آن نهادند؛ شقیترین مردم یعنی شمر خوب میدانست که حسین فرزند فاطمه است و حتی بر آن تأکید هم میکرد و در عین حال او را به دلیل ضرورت حفظ قداست خلیفةالله مستوجب قتل و غارت میدانست تا کسی که به گمان آنها از دین خارج شده، ریختن خونش را واجب دانند. البته از آن سو قتال با مخالفان خلیفه همچون حسین سیدالشهدا بهرههای فراوان مالی و مادی و حتی معنوی به همراه داشت و در قالب پست و مقام و سیم و زر و غلام و کنیز خود را نشان میداد. این همان نکته انحراف بزرگ بود که تا امروز هم ادامه یافته و نمونه آن را در ظهور گروههای تندروی سلفی همچون القاعده و داعش و امثال اینها میبینیم که خلافت در مرکز خواستههای آنها قرار دارد و در این راه به هیچ اصلی هم پایبند نیستند و رسیدن به قدرت و حکومت و سپس حفظ آن به هر قیمت و هر شکل مهمترین هدف آنهاست و چون به قدرت رسیدند، برای حفظ و ادامه آن هر کاری را مجاز میدانند. بنابراین ماجرای بیعت اجباری (که بعدها از جانب معاویه به علی امیرالمؤمنین نوشته شد) و ماجرای فدک تنها نشانهای است از اینکه فاطمه زهرا میخواست در برابر چشم همه مسلمانان میزان پایبندی خلافت را به حق و حقوق مسلمانان بسنجد و داوری آن را به تاریخ بسپارد. حضرت زهرا در آن خطبه معروف در پایان دیدار با زنان مهاجر و انصار در بستر بیماری اینگونه پیشبینی کرد: «بشارت باد شما را به شمشیر برّان و هرجومرج فراوان و استبداد ستمگران که بیتالمال شما را به هیچ میانگارند و کِشتههای شما را درو میکنند». نمونه آن اتفاقی است که برای فرزند خلیفه دوم روی داد. او در آغاز خلافت علی امیرالمؤمنین از بیعت خودداری کرد و چون میبایست مطابق مرسوم کسی ضمانت او را میپذیرفت و چنین نشد، امیر خود ضامن شد، یعنی ضامن مخالف خود شد. اما بیش از 20 سال بعد همین فرزند خلیفه شبانه به دارالاماره کوفه رفت و قصد داشت با حجاج بنیوسف و به نیابت از خلیفه بیعت کند.
حجاج هم که سابقه او را میدانست، با او دست نداد و تحقیرآمیز پایش را دراز کرد و گفت با پای من بیعت نما. باری! پس از رحلت پیامبر، ابوسفیان به آن حضرت پیشنهاد داد که در مخالفت با سقیفه همراه او شود، علی نپذیرفت و گفت من عهد کردهام عبا بر دوش نیفکنم مگر آنکه قرآن را جمعآوری کنم؛ ابوسفیان هم که از همراهی علی ناامید شد، به سویی رفت که طایفه او در همان زمانها حوزه شام را با اختیارات کامل از آنِ خود ساختند. معاویه اول در آنجا به قدرت نشست و او را «کسرای عرب» خواندند تا زمینه خلافت باشکوه عربی را فراهم آورد و چنین شد. باری تلاش حضرت زهرا آن بود که به همگان بفهماند راه رسولالله چنین نبود. پیامی که پایدار ماند، هرچند داعیه خلافت همچنان باقی است.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.