|

چگونه مردم به استبداد تن می‌دهند

توده‌سازی و توتالیتاریسم

درک پدیدۀ توتالیتاریسم اغلب به تحلیل ساختارهای قدرت و سرکوب دولتی محدود می‌شود، اما اغلب ریشه‌های این پدیدۀ هولناک نه در تحمیل از بالا، بلکه در بستری روانی و اجتماعی نهفته است که جامعه را مستعد پذیرش آن می‌کند. ماتیاس دسمت در کتاب «روان‌شناسی توتالیتاریسم» نگاهی نو و ساختارشکنانه به این پدیده می‌اندازد.

توده‌سازی و توتالیتاریسم

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: درک پدیدۀ توتالیتاریسم اغلب به تحلیل ساختارهای قدرت و سرکوب دولتی محدود می‌شود، اما اغلب ریشه‌های این پدیدۀ هولناک نه در تحمیل از بالا، بلکه در بستری روانی و اجتماعی نهفته است که جامعه را مستعد پذیرش آن می‌کند. ماتیاس دسمت در کتاب «روان‌شناسی توتالیتاریسم» نگاهی نو و ساختارشکنانه به این پدیده می‌اندازد. او مفهوم «توده‌سازی» را معرفی می‌کند؛ وضعیتی که در پی انزوای گسترده، فقدان معنا، اضطراب بی‌شکل و ناکامی‌های مهارنشدنی در جامعه پدیدار می‌شود. در چنین فضایی، روایتی واحد که رسانه‌ها و نهادهای رسمی قدرتمند تقویت می‌کنند، این آشفتگی‌های درونی را به سمت هدفی واحد یا دشمنی مشترک هدایت می‌کند. حاصل نوعی هیپنوتیزم جمعی است که در آن، افراد با کمال میل، تفکر انتقادی و حتی منافع شخصی خود را فدا می‌کنند تا به حس تعلق و امنیتی کاذب دست یابند. دسمت استدلال می‌کند که توتالیتاریسم مدرن، بیش از آنکه بر ترس عریان استوار باشد، بر این سازوکار پیچیدۀ روانی تکیه دارد؛ پدیده‌ای که زیر پوست جامعۀ مدرن ما نیز در حال رشد است. ماتیاس دسمت در بخش اول کتاب به علم و تأثیرات روانی آن پرداخته و در بخش دوم نسبت توده‌سازی و توتالیتاریسم را بررسی کرده است. عنوان بخش سوم نیز «فراسوی جهان‌بینی مکانیکی» است. ماتیاس دسمت چنان‌که در مقدمه آورده است، ایدۀ نوشتن کتابی درباره توتالیتاریسم نخستین ‌بار در نوابر 2017 به ذهنش خطور کرده است. زمانی که او به آگاهی ژرف و آشکار از توتالیتاریسم نوینی دست پیدا کرد که بافت جامعه را سفت و سخت کرده بود. از دید او تا سال 2017 هم دیگر نمی‌شد انکار کرد که چنگال حکومت‌ها بر زندگی خصوصی مردم با سرعتی شگفت‌انگیز در حال تنگ‌شدن بود و ما شاهد از بین رفتن حق حریم خصوصی (به‌ویژه پس از 11 سپتامبر)، سانسور و سرکوب روزافزون صداهای مخالف (به‌ویژه در بحث‌های اقلیمی)، افزایش چشمگیر اقدامات مداخله‌گرایانۀ نیروهای امنیتی و موارد دیگر بودیم. «این تحولات تنها محصول کار حکومت‌ها نبود. ظهور سریع فرهنگ بیداری و جنبش رو به رشد اقلیمی خواستار دولت جدیدی شد که از درونِ خود جمعیت برخاسته بود و سخت‌گیری بیش از حدی را اعمال می‌کرد». دسمت به هانا آرنت، فیلسوف یهودی آلمانی، ارجاع می‌دهد و می‌گوید آن‌گونه که او پیش‌بینی کرده بود، سایۀ دیستوپیای نوینی بر افق جامعه پدیدار شد: «ظهور توتالیتاریسم نوینی که دیگر رهبران جاه‌طلبی مانند یوزف استالین یا آدولف هیتلر راهبرش نبودند، و بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌های بی‌روح اداره‌اش می‌کردند». دسمت تفاوت دیکتاتوری‌های کلاسیک گذشته را در قلمرو روان‌شناسی می‌داند. «دیکتاتوری‌ها بر پایۀ یک سازوکار روان‌شناختی ابتدایی استوارند: ایجاد فضای رعب و وحشت در میان جمعیت، با تکیه بر خشونت بالقوۀ رژیم دیکتاتوری. از سوی دیگر، ریشه‌های توتالیتاریسم در فرایند فریب‌کارانه روان‌شناختی توده نهفته است. تنها با تحلیل دقیق این فرایند است که می‌توان رفتارهای شگفت‌انگیز جمعیتی توتالیزه‌شده را درک کرد». از نظر دسمت، توده‌سازی نوعی هیپنوتیزم گروهی است که آگاهی اخلاقی افراد را نابود می‌کند و توانایی تفکر انتقادی آنها را می‌رباید. «این فرایند ماهیتی حیله‌گر دارد؛ جمعیت‌ها بی‌هیچ تردیدی به دام آن می‌افتند». دسمت از نووال نوح هراری نقل‌قول می‌آورد که بیشتر مردم حتی متوجه انتقال به‌ سوی رژیم توتالیتر نخواهند شد. ما توتالیتاریسم را عمدتا با اردوگاه‌های کار اجباری، تمرکزگرایی و نابودی مرتبط می‌دانیم، اما اینها صرفا مرحله نهایی و حیرت‌انگیز فرایندی طولانی است. به‌ نظر دسمت، مشکل روان‌شناختی توتالیتاریسم به بحران سال 2005 در جهان علم گره می‌خورد: «سهل‌انگاری، خطا، نتیجه‌گیری‌های مغرضانه و حتی تقلب آشکار چنان در تحقیقات علمی شایع شده بود که درصد بالایی از مقالات تحقیقات به نتایج کاملا نادرست می‌رسیدند. و از همه جالب‌تر از دیدگاه‌ روان‌شناختی، بیشتر پژوهندگان معتقد بودند تحقیقات‌شان کم‌وبیش درست است. به‌ نوعی، آنها متوجه نمی‌شدند تحقیقات‌شان آنها را به حقایق نزدیک‌تر نمی‌کند، در عوض واقعیتی جدید و ساختگی خلق می‌کند». از نظر دسمت، این موضوع مشکلی جدی است؛ به‌ویژه برای جوامع معاصر که به علم مانند قابل اعتمادترین راه درک جهان اعتماد می‌کنند. دسمت این مشکل را با پدیده توتالیتاریسم مرتبط می‌داند و این امر از نظر او چیزی است که آرنت افشا می‌کند؛ جریان زیرین توتالیتاریسم متشکل از باور کورکورانه به‌‌نوعی «علم تخیلی» آماری عددی است که «تحقیر رادیکال حقایق» را نشان می‌دهد: «موضوع ایدئال حکومت توتالیتر نه نازی متقاعد شده و نه کمونیست متقاعد شده است، بلکه افرادی هستند که واقعیت و خیال و حقیقت و دروغ را تمییز نمی‌دهند».

دسمت در بخش اول کتاب می‌نویسد: «علم را می‌توان در ذات خود آزاداندیشی تعریف کرد. بنیان علمی که مبنای روشنگری شد، موقتا همۀ پیش‌داوری‌ها دربارۀ پدیده‌های تحت مطالعه را کنار گذاشت. علم به گسترده‌ترین طیف ممکن به ایده‌ها، اندیشه‌ها، فرضیه‌ها و گمان‌ها رو گشوده بود. شک را پرورش می‌داد و نبود قطعیت را فضیلتی می‌شمرد. اجازه می‌داد تا حقایق خود به‌تنهایی سخن بگویند و تصمیم بگیرند با چه نوع اندیشه یا نظریه‌ای پیوند یابند. به‌این‌صورت، حقایق مانند حقیقت‌هایی تازه و جوانه‌زده، در قالب کلمات دوباره متولد می‌شدند. تنها حقایق نبودند که حق بیان آزادانه داشتند. ولتر اعلام کرد: «ممکن است با آنچه می‌گویی مخالف باشم، اما تا پای جان از حق تو برای گفتنش دفاع خواهم کرد». علم نیز انسان را از قید نابالغی خودخواسته رهایی بخشید. علم حصار حاکمیت جزم‌اندیشی را در هم شکست؛ حاکمیتی که در عرصۀ عمومی به زور و ستم، ریاکاری و دورویی، فریب و دروغ بدل شده بود». با این حال از نظر دسمت، جهان‌بینی علمی ما کاستی‌های زیادی دارد که پیامدهای آن فراتر از حوزه تحقیقات دانشگاهی گسترش می‌یابد. این کاستی‌ها منشأ ناراحتی جمعی عمیقی هم هست که در دهه‌های اخیر در جامعه بیش‌از‌پیش محسوس است. «دیدگاه مردم درباره آینده با بدبینی و فقدان چشم‌انداز آلوده شده است و روزبه‌روز بیشتر می‌شود... . کلان‌روایت جامعه (داستان روشنگری) دیگر دست‌کم به خوش‌بینی و مثبت‌نگری گذشته منجر نمی‌شود. بخش بزرگی از جمعیت در انزوای اجتماعی تقریبا کامل گرفتار شده‌اند‌». از این‌رو است که دسمت ریشه‌های این پدیده را در بستر روانی و اجتماعی جامعه پیگیری می‌کند و معتقد است در این اوضاع، رسانه‌ها و روایت‌های رسمی این امکان را پیدا می‌کنند تا آشفتگی‌های درونی را به‌ سمت هدفی واحد یا دشمنی مشترک هدایت کنند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.