سوزاندن سرمایه اجتماعی و سیاسی
اگر قصد رنگکردن یک اتاق از خانهمان را داشته باشیم، شاید احتیاجی نباشد که حتی یک رنگکار خبر کنیم، کافی است کمی بودجه صرف کنیم، یک مقدار بتونه بخریم و سطلی رنگ و کاردک و قلممو و مقداری هم وقت و همت و دقت.
اگر قصد رنگکردن یک اتاق از خانهمان را داشته باشیم، شاید احتیاجی نباشد که حتی یک رنگکار خبر کنیم، کافی است کمی بودجه صرف کنیم، یک مقدار بتونه بخریم و سطلی رنگ و کاردک و قلممو و مقداری هم وقت و همت و دقت. البته شاید نتیجه کارمان به خوبی کاری که یک رنگکار حرفهای انجام میدهد، از آب درنیاید، ولی خوب، اشکالی ندارد، خانه خودمان است و دلمان میخواهد خودمان رنگآمیزیاش کنیم و نتیجه هم به کسی مربوط نیست؛ خیلی که ضرر بکنیم، پول یک سطل رنگ است و مقداری بتونه و فوقش دو، سه روز وقت. کاردک و قلممو را هم تمیز میکنیم، آن که خراب نمیشود. اما حالا فکر کنید که کل خانه را بخواهیم رنگ کنیم، یا اصلا قصد داشته باشیم یک خانه را از صفر تا صد بسازیم؛ آنوقت اینقدر نمیتوانیم بیمحابا بگوییم خراب هم شد که شد، چون کلی بودجه و هزینه باید صرف کنیم و اگر کار به نتیجه مطلوب نرسد، حتی ممکن است تمام سرمایهمان هم از دست برود. آیا در چنین وضعیتی به همان راحتی رنگکردن یک اتاق از کل خانه، میتوانیم بگوییم خراب هم شد که شد و به کسی چه مربوط که سرمایهام دود شد و به هوا رفت؟
حالا این را تعمیم بدهیم به یک شهر، یک استان یا یک کشور؛ آن وقت چه خواهیم کرد؟ آنجا دیگر فقط یک سرمایه نداریم که نابود میشود، انواع سرمایههاست که دود میشود و به هوا میرود و البته مهمترین سرمایهای که در معرض خطر است، اگر با رویکرد رنگکردن یک اتاق با مسائل برخورد کنیم، سرمایه اجتماعی است که آسیب میبیند و از دست میرود. به نظر میرسد که فهم این مسئله نباید چندان سخت باشد ولی چرا با وجود ساده به نظر رسیدن موضوع، باز هم در همه این چند دهه شاهد سوزاندن سرمایه اجتماعی بودهایم و همچنان شاهدیم که چنین میشود؟ از همه این 47 سال پس از انقلاب میگذرم، کافی است به همین حدود یکسالونیم گذشته نگاه کنیم که چقدر عجیب، سرمایه اجتماعی ناچیزی را که از انتخابات 1403 حاصل شده بود، سوزاندیم؛ سرمایهای لاغر و نحیف که گویی ذرهای برایمان بود و نبودش اهمیت نداشت. سال گذشته و طی یادداشتهای متعددی از این نوشتم که پزشکیان فقط تا پایان سال فرصت دارد که برای حفظ این سرمایه و بعد افزودن بر آن بهره ببرد و با رسیدن به بهار 1404، این سرمایه به قول سعدی علیهالرحمه، چون برف در مقابل آفتاب تموز، آب میشود و بخار میشود و به هوا میرود. آنچه رخ داد، البته همین بیتوجهی به سرمایه اجتماعی از سوی رئیسجمهور بود.
کار سیاسی، یک کار فردی نیست که بتوان بی عِده و عُده آن را به سرمنزل مقصود رساند. به گمان من، اگر انصاف داشته باشیم و بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، جناب پزشکیان، با وجود سالها حضور در عرصه سیاسی کشور بهعنوان نماینده مجلس، هیچ وقت یک فرد سیاسی شاخص نبود و بیشتر فردی صادق و به تعبیر عامیانه «بیشیلهوپیله» بود و اتفاقا همین صداقت بود که جماعتی را به هواداری از او در انتخابات تهییج کرد و وقتی به قدرت رسید اما به قول یکی از دوستان، فاقد یک مجموعه سیاسی پشتیبان بود و خودش بود و پسرش و حالا گیرم چند نفر از دوستان و رفقا، بدون داشتن هیچ ذهنیت تئوریک منسجمی برای اداره کشور و بدون ساختار تشکیلاتی و سیاسی.
البته به حسب ضرورتهایی که دلسوزان کشور با آن روبهرو بودند، اصلاحطلبان در انتخابات از او حمایت کردند و تمامقد پشت او درآمدند، ولی خود جناب پزشکیان و همان چند رفیق و دوستی که با خود آورده بود، مدام از این گفتند که پزشکیان وامدار اصلاحطلبان نیست و گویی برای همین بود که وقتی خواست کابینه خود را ببندد، اتفاقا برخی از کسانی که تقابل با اصلاحطلبی و با خود او داشتند، در اولویت قرار داد و آنقدر بر آن اصرار کرد که یک به یک، یا خود اصلاحطلبان از گرد او پراکنده شدند یا به ترفندی، دیگران، آنها را پراکنده کردند. اما موضوع این است که اگر اصلاحطلبان از او حمایت کردند، طرف مقابل نهتنها حمایتی نکرد، بلکه او را غاصب آن جایگاهی میدانند که در انتخابات و با رأی مردم از دست دادند و هرچه رئیسجمهور بیشتر به آنان روی میآورد، آنها بیشتر بر سر راهش مانع میگذارند.
حالا یکسالونیم بعد از انتخابات؛ پزشکیان، هم سرمایه اجتماعی نحیف حاصل از انتخابات را از دست داده، هم یک به یک، همراهانی مانند طیبنیا و آذریجهرمی و ظریف و... را به کنار نهاده و هم بهصراحت عقبه سیاسی و تشکیلاتی اصلاحطلبان را از خود ناامید کرده و... .
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.