|

میراث فرهنگی به‌مثابه رفاه اجتماعی

‌میراث فرهنگی در معنای امروزین خود، تنها مجموعه‌ای از بناها، آیین‌ها و آثار تاریخی نیست؛‌ بخشی از سازوکار رفاه اجتماعی است. رفاه، اگرچه در نگاه رایج به درآمد، خدمات و امنیت اقتصادی گره خورده است، اما در تجربه انسانی چیزی فراتر می‌طلبد؛ احساس معنا، ریشه‌داری، آرامش روانی و توانایی تصور آینده.

 ‌روزبه کردونی   -   سیاست‌پژوه

 

میراث فرهنگی در معنای امروزین خود، تنها مجموعه‌ای از بناها، آیین‌ها و آثار تاریخی نیست؛‌ بخشی از سازوکار رفاه اجتماعی است. رفاه، اگرچه در نگاه رایج به درآمد، خدمات و امنیت اقتصادی گره خورده است، اما در تجربه انسانی چیزی فراتر می‌طلبد؛ احساس معنا، ریشه‌داری، آرامش روانی و توانایی تصور آینده. در جهانی پرتحول و پراسترس، انسان برای احساس امنیت نیازمند تکیه‌گاه‌هایی است که جهان را برای او قابل‌ فهم و قابل‌ زیستن کنند. میراث دقیقا چنین تکیه‌گاهی است؛ حافظه‌ای که زندگی فردی و جمعی را در امتداد یک روایت عمیق قرار می‌دهد و به آن جهت و عمق می‌بخشد.

تجربه فضاهای تاریخی و آیین‌های ریشه‌دار، نوعی آشنایی بنیادی با جهان ایجاد می‌کند. فرد در مواجهه با این فضاها احساس می‌کند تنها نیست، بلکه بخشی از تاریخی مشترک است. این احساس استمرار، یکی از سرچشمه‌های اصلی آرامش روانی و کاهش اضطراب است. در نظریه‌های جدید رفاه، داشتن معنا و درک جایگاه در جهان، به اندازه درآمد و خدمات، بخشی ضروری از رفاه محسوب می‌شود. میراث فرهنگی یکی از معدود حوزه‌هایی است که چنین معنایی را بدون فشار، اجبار یا هزینه روانی سنگین، در دسترس همگان قرار می‌دهد.

میراث همچنین سازنده پیوندهای اجتماعی است. هیچ جامعه‌ای بدون همبستگی، اعتماد و شبکه تعلق نمی‌تواند رفاه پایدار داشته باشد. فضاهای تاریخی، محلات قدیمی، آیین‌های جمعی و سنت‌های فرهنگی، شبکه‌های نامرئی اما قدرتمند پیوند اجتماعی را شکل می‌دهند. آنها تجربه «زیست مشترک» را تقویت، شکاف‌های نسلی را کاهش و احساس «ما بودن» را بازسازی می‌کنند. این حس تعلق، بخش مهمی از رفاه است؛ زیرا انسان زمانی احساس آسایش می‌کند که بداند در جهان تنها یک فرد منفصل نیست، بلکه عضوی از یک کل معنادار است.

از سوی دیگر، میراث توانایی تصور آینده را تقویت می‌کند. جامعه‌ای که حافظه و ریشه دارد، آینده را روشن‌تر می‌بیند و توانایی بیشتری برای تصمیم‌گیری، نوآوری و آرزومندی جمعی پیدا می‌کند. ریشه‌داری به مردم اجازه می‌دهد گذشته را به منبعی برای انتخاب‌های جدید تبدیل کنند. جامعه‌ای که گذشته‌اش را می‌فهمد و آن را به سرمایه معنا بدل می‌کند، در ساختن آینده توانمندتر است. میراث فرهنگی از این منظر نه‌تنها حافظه، بلکه موتور امید و تخیل اجتماعی است.

مفید است‌ عنوان شود که گفتمان و رویکرد دکتر صالحی‌امیری در چارچوب اجتماعی‌شدن میراث فرهنگی و نگاه هویت‌بخش به میراث این سرزمین در وزارتخانه میراث فرهنگی را شاید بتوان در این راستا هم معنا کرد. واقعیت این است که حفاظت از میراث فرهنگی، درواقع حفاظت از امکان زیستن است؛ حفاظت از آرامش روانی، از پیوندهای اجتماعی، از معنای مشترک‌ و از قدرت تخیل و آینده‌سازی جامعه. رفاه فقط حاصل تولید و توزیع کالا و خدمات نیست؛ بخش مهمی از رفاه در معنا، ریشه‌داری و تعلق شکل می‌گیرد. میراث فرهنگی همان زیرساخت پنهان و حیاتی رفاه است؛ سازوکاری آرام اما مؤثر که جامعه را از درون نگه می‌دارد.

در جهانی که سرعت تغییرات، فرسایش اعتماد و اضطراب عمومی رو به افزایش است، میراث فرهنگی می‌تواند نقطه اتکای بازسازی رفاه باشد؛ جایی که انسان هم ریشه‌هایش را می‌یابد، هم خود را در داستانی بزرگ‌تر می‌بیند و هم توانایی تصور آینده‌ای بهتر را پیدا می‌کند. میراث از «گذشته» فراتر می‌رود و به بخشی از امکان زیستن امروز و فردای جامعه تبدیل می‌شود.

رویکرد میراث فرهنگی به‌مثابه رفاه اجتماعی می‌تواند انگیزه‌بخش برای آفرینش، زیستن، ساختن و امیدورزیدن باشد.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.