|

موازی‌کاری؛ آینه‌ای از تفکر ما

در جامعه‌ای که هر بخش، بخش دیگر را زیر سؤال می‌برد، هر اداره، دیگری را نادیده می‌گیرد‌ و هر تصمیم، تصمیمی دیگر را دور می‌زند، موازی‌کاری نه‌فقط یک ایراد اجرائی، بلکه بازتابی از نوعی نگرش ریشه‌دار است؛ نگرشی که در تار‌و‌پود فرهنگ ما تنیده شده است.

در جامعه‌ای که هر بخش، بخش دیگر را زیر سؤال می‌برد، هر اداره، دیگری را نادیده می‌گیرد‌ و هر تصمیم، تصمیمی دیگر را دور می‌زند، موازی‌کاری نه‌فقط یک ایراد اجرائی، بلکه بازتابی از نوعی نگرش ریشه‌دار است؛ نگرشی که در تار‌و‌پود فرهنگ ما تنیده شده است. ما مردمانی هستیم که اگر بخشی پاسخ‌گو نیست، به‌جای اصلاح آن، مجموعه‌ای تازه بنا می‌کنیم. اگر قانونی کار نمی‌کند، قانونی دیگر به آن اضافه می‌کنیم. اگر ساختاری نتیجه نمی‌دهد، سازوکاری موازی در کنار آن می‌چینیم. گویی درمان درد را نه در بازسازی ریشه، بلکه در افزودن شاخه‌ها جست‌وجو می‌کنیم. موازی‌کاری، زاییده یک نگاه است و بی‌‌توجهی به نیروهای موجود، به دانش و تجربه‌های موجود‌ و به توانایی دیگران. و این بی‌اعتمادی، خود مولود نوعی فردگرایی افسارگسیخته است؛ جایی که هر‌کس خود را «محور صلاح» می‌بیند‌ و باقی را در مظان خطا می‌نشاند. 

از همین‌ رو است که هر گروه‌ سازوکار ویژه خود را طراحی می‌کند، هر مجموعه‌ سامانه‌ای برای خودش دارد، هر بخش‌ بودجه‌ای جدا، مأموریتی مشابه‌ و عملکردی متفاوت. گویی‌ تعدد را نشانه تدبیر می‌پنداریم‌ و کثرت را جایگزین کفایت می‌دانیم. و این نگاه، از خانه آغاز می‌شود؛ در خانواده‌ای که پدر و مادر هر یک ساز خود را می‌زنند، در مدرسه‌ای که معلم و مدیر همسو نیستند، در دانشگاهی که استادان‌ جزایری جداافتاده‌اند‌ و در جامعه‌ای که قانون، نه وسیله نظم‌ بلکه مانعی در مسیر تلقی می‌شود، پس طبیعی‌ است که در سطح کلان نیز‌ هر مسئله‌ای به‌جای حل، تقسیم ‌شود، هر پروژه‌ای چند ناظر داشته ‌باشد، هر برنامه‌ای چند مجری‌ و هر تصمیمی چندین نسخه موازی.

در کشورهایی که به سامان رسیده‌اند، اصل بر تمرکز مأموریت و تفکیک روشن وظایف است؛ اینجا اما‌ پراکندگی، تکرار‌ و هم‌پوشانی بی‌ثمر، به قاعده تبدیل شده است. آنجا، مسئولیت‌ها شفاف و مشخص‌اند؛ اینجا، هر‌کس دستی در کار دارد، اما در نهایت‌ هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست. و این است که موازی‌کاری، دشمن پاسخ‌گویی‌ است؛ وقتی چند مرجع یک کار را بر عهده دارند، هیچ‌کدام مسئولیت مستقیم نمی‌پذیرد. در نتیجه، مردم سردرگم می‌شوند، تصمیم‌ها بی‌اثر می‌مانند‌ و ساختارها فرسوده می‌شوند. اگر بخواهیم از این تارِ به‌هم‌ریخته موازی‌کاری بیرون بیاییم، باید از بازنگری در نگاه خود آغاز کنیم؛ از باور به تخصص به‌جای تعارف، از واگذاری واقعی به‌جای تظاهر‌ و از حذف ساختارهای تکراری به‌جای افزودن مدل‌های تزیینی.‌ تا این دگرگونی از ذهن آغاز نشود، هر اصلاحی، تنها مُسکنی موقت خواهد بود، نه درمانی پایدار.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.