|

شهر ما، آینه ما... از لاله‌زار چه می‌خواهیم؟

یک هفته تمام هر روز به لاله‌زار رفتم و به این خیابان نشانه‌ای شهرمان فکر کردم. به مناسبت هفته تهران از تهرانی‌های علاقه‌مند به گفت‌وگو درباره شهرمان تهران، دعوت کردم به خانه دایی‌ جان بیایند.

یک هفته تمام هر روز به لاله‌زار رفتم و به این خیابان نشانه‌ای شهرمان فکر کردم. به مناسبت هفته تهران از تهرانی‌های علاقه‌مند به گفت‌وگو درباره شهرمان تهران، دعوت کردم به خانه دایی‌ جان بیایند. برای اهالی لاله‌زار هم دعوت‌نامه مخصوص دادم‌ که آمدند اما کم آمدند. دغدغه‌مان تهرانی است که دلش برای خودش نمی‌سوزد و به تن خود زخم می‌زند؛ زخم‌هایی که باز می‌مانند و سخت التیام می‌پذیرند، زیرا به قول قدیمی‌ها‌ آب ریخته را نمی‌توان جمع کرد! وقتی پارکینگ وسیعی را می‌دهند تا روی زمینش مال تجاری کالای الکتریکی ساخته شود، انبوه موتورها و ماشین‌ها را باید روی آسمان آویزان کرد! 

وقتی در حیاط سینما، مال می‌سازند، ورودی سینما را مغازه می‌کنند، خود سینما را به انبار اجناس الکتریکی تبدیل می‌کنند، اجناس‌شان را تا وسط پیاده‌رو می‌چینند و از آن طرف موتورهایشان را در تمام طول پیاده‌روها و نیز کناره‌های خیابان، نه یک ردیف، نه دو ردیف، بلکه سه ردیف از هر طرف می‌چینند و عین خیال‌شان نیست که اینجا وسیله و آدم باید حرکت کند، منِ پیاده به چه کسی باید پناه ببرم؟

وقتی شهرداری برای اصلاح پیاده‌روهای به طول نهایت 800 متری خیابان لاله‌زار (آن‌هم فقط در جنوب جمهوری)، یک سال وقت گذاشته و هنوز کار پیاده‌روها تمام نشده و احتمالا برای سنگفرش خود خیابان هم یک سال دیگر وقت می‌خواهد، چرا ادعا می‌کند که می‌خواهد ده‌ها بلکه صدها خیابان تهران را اصلاح کند؟ در لاله‌زار مردم عادت کرده‌اند از وسط خاک و خل و نخاله‌های ریخته‌شده در وسط راه رد شوند و چرخ‌های باربرها بالاخره با هزار مکافات راهشان را پیدا می‌کنند، پیک‌موتوری‌های در انتظار مشتری هم همان وسط، نشسته روی موتورهایشان دارند صبحانه و ناهار می‌خورند و سیگار می‌کشند و منتظرند.‌ ما چه داریم بگوییم وقتی آنها با همین وضع خوش‌اند و به نظر می‌رسد این جهنم اصلا آزارشان نمی‌دهد. اینجا لاله‌زار است و آینه‌ای است از آشفتگی شهری که ما برای خود ساخته‌ایم و مدیران شهری هم لابد ایرادی در آن نمی‌بینند. ترافیک هم اگر به قول فرنگی‌ها به مربایی غلیظ و چسبناک تبدیل شود، چاره‌ای نیست. کجای تهران ترافیک روان است که در لاله‌زار تنگ و باریک بخواهد باشد؟

اما آیا واقعا این استدلال سر پا می‌ایستد؟ برخی از کسبه و اهالی قدیمی لاله‌زار که هنوز به مغازه‌هایشان می‌آیند و عِرق لاله‌زاری‌بودن دارند، یک هفته تمام به جلسات ما در خانه اتحادیه سر زدند و درددل کردند. همفکری کردیم تا این خیابان اسطوره‌ای تهران را چگونه از این وضعیت در‌بیاوریم؟ آنها می‌گفتند: لازم نیست آینه در دست بگیریم و خیابان را به مالکان مغازه‌ها و کسبه، شهرداری‌ یا پلیس و انواع مسئولان شهر نشان دهیم. آنها اکثرا از خیابان رفته‌اند و مغازه‌هایشان را اجاره داده‌اند یا به دست شاگردان بسیار جوانی سپرده‌اند که ناچارند این وضعیت را تحمل کنند.

صاحبان برایشان مهم نیست که یک زندگی آبرومند در خیابان جریان داشته باشد. جوانان هم سیگارشان را در ته بن‌بست اتحادیه روی سکوهای زیبای خانه‌باغ می‌کشند و چای و قهوه‌شان را هم در مغازه درست می‌کنند. در سراسر خیابان لاله‌زار جنوبی یک کافه وجود ندارد که بشود در آن چیزی نوشید و نفسی کشید. بزرگان لاله‌زار همه رفته‌اند و با درآمدهایشان هم با افتخار یا در شهرها و روستاهای پدری مدرسه می‌سازند یا برای تعطیلات عید و تابستان خانواده را به اروپا می‌برند. از شهرداری و پلیس هم گله دارند که چرا خیابان را سامان نمی‌دهند، پارکینگ نمی‌سازند، آنجا را پیاده‌راه نمی‌کنند، مأمور نمی‌گمارند، بلاانقطاع اجازه ساخت‌وساز می‌دهند، به فروشندگان سیم و کابل برای انتقال انبارهایشان کمک نمی‌کنند و به آنها زمین مجانی برای ساختن مال‌های اروپایی در مناطق هم‌جوار هبه نمی‌کنند و همین‌طور الی آخر... .

امروز آنها که می‌خواهند لوستر بخرند، به لاله‌زارنو می‌روند و مشتریان سیم و کابل همه به لاله‌زار جنوب. لاله‌زار نو چندسالی است نسبتا منظم‌تر شده و پس از تعمیر و تعریض پیاده‌روها در دوره شهردار اسبق، ساختمان‌ها هم توسط مالکان بازسازی شده‌اند. در حالی که در لاله‌زار جنوبی هرج‌ومرج و سیم‌های آویزان و نماهای خراب و تابلوهای کثیف سینماهای منتظر تخریب، کالبد لاله‌زار قدیم را همچون جواهری در میان لجن آزرده است و مال‌های جدید و نونَوار هم حکایت از گرایشات آینده مالکان دارند. در لاله‌زار نو برخی از بازسازی‌ها به اصالت میراثی‌شان وفادار نماندند؛ چون از ده‌ها طرحی که در طول سالیان برای لاله‌زار تهیه شده، به‌عنوان راهنما استفاده نمی‌شود. هنوز روبه‌روی هر مغازه سه، چهار موتورسیکلت متعلق به کارکنان همان مغازه جلوی ویترین پارک می‌شود و با وجود پارکینگ‌هایی در همان اطراف، کسبه ترجیح می‌دهند همه چیزشان زیر چشم‌شان باشد و وقتی از آنها می‌پرسی چرا؟ می‌گویند: کسی مانع‌مان نیست. اگر وادارمان کنند، به پارکینگ خواهیم برد. خیلی‌ها هم می‌گویند دستور داده‌اند کاری به کار لاله‌زاری‌ها نداشته باشند تا همه یک لقمه نان درآورند.

آری؛ در مرکز شهر تهران همه لاابالی شده‌ایم. چرا لاله‌زار باید بعد از نیم‌قرن که از فروپاشی‌اش می‌گذرد، هنوز معدوم و مغضوب باشد؟ سینماها و تئاترها که ترس ندارند. چرا شهرداری برای مردم راهشان نمی‌اندازد؟ چرا کسانی پیدا نمی‌شوند تا این‌همه خانه‌ نادر و زیبا در لاله‌زار را بخرند و مرمت کنند و به کارهای فرهنگی-تجاری اختصاص دهند؟ چرا همه لاله‌زار را دوست دارند و هم‌زمان آن را به حال خود رها کرده‌اند؟ چرا از دوبی، قطر، استانبول، بخارا، سمرقند و تفلیس یاد نمی‌گیریم؟ پاریس و لندن و بارسلون پیشکش! پس شهرداری و شرکت بازآفرینی شهری کجایند؟ پلیس چرا اهمیت نمی‌دهد؟ 

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.