|

فرمانده حکمرانی دولت کیست؟

اگر علاقه‌مند به فوتبال داخلی باشید و پیگیر لیگ برتر، احتمالا در جریان هستید که در فصل جاری لیگ برتر دو تیم استقلال و پرسپولیس با طی‌شدن فرایند انتقال مالکیت به دو بنگاه اقتصادی متمول، در این فصل برخلاف همه سال‌های قبل هزینه‌های زیادی را صرف خرید بازیکن داخلی و خارجی کردند و انتظار می‌رفت امسال را متفاوت‌تر و پرصلابت‌تر از فصل پیش شروع کنند.

اگر علاقه‌مند به فوتبال داخلی باشید و پیگیر لیگ برتر، احتمالا در جریان هستید که در فصل جاری لیگ برتر دو تیم استقلال و پرسپولیس با طی‌شدن فرایند انتقال مالکیت به دو بنگاه اقتصادی متمول، در این فصل برخلاف همه سال‌های قبل هزینه‌های زیادی را صرف خرید بازیکن داخلی و خارجی کردند و انتظار می‌رفت امسال را متفاوت‌تر و پرصلابت‌تر از فصل پیش شروع کنند. با‌وجود‌این بر روی مستطیل سبز نتایج برخلاف انتظارات رقم خورده و هر دو تیم حال خوبی ندارند. تحلیلگران فوتبال مشکل اصلی هر دو تیم را با وجود هزینه‌های سنگین ابتدای فصل، در دو ضعف زیر خلاصه می‌کنند: اول) کوچینگ ضعیف هر دو تیم‌ و نداشتن پلن B و C در شرایط جواب‌ندادن پلن A و دوم) نداشتن بازی‌ساز (پلی‌میکر) در میانه میدان به‌عنوان فرمانده فنی درون زمین.

حکمرانی در کشور ما نیز عموما از ناحیه همین دو ضعف اصلی رنج و آسیب بسیاری برده است: یعنی حکمرانی ما اساسا هم پلن B و C برای اداره امور کشور ندارد و علاوه‌بر‌این فقدان فرمانده فنی یا بازی‌ساز خلاق و مبتکر در میانه میدان مدیریت کشور از‌جمله عوامل اصلی کاهش کیفیت حکمرانی بوده است. دهه‌هاست پلن A حکمرانی در کشور ما «حکمرانی نفتی» و هزینه‌کرد درآمدها و دلارهای نفتی برای اداره کشور (گسترش تشکیلات دولت، دادن یارانه‌های بی‌حساب‌و‌کتاب و...) بوده و با وجود طرح چندباره ضرورت تدوین و اجرای پلن B و C (رونق تولید ملی و متنوع‌‌سازی اقتصاد، خصوصی‌سازی واقعی و اصلاح ساختار بودجه و...)، اما همچنان شالوده مدیریت کشور بر روی پلن A متوقف مانده و تغییر جدی نکرده است. دهه‌هاست درهم‌تنیدگی و تودرتویی نهادی و فهم نادرست از اصل استقلال قوا و نیز استفاده ناصواب از ابزارهای نظارتی (سؤال، استیضاح و...) سبب تزاحم، پیچیدگی و کشمکش امور میان دولت و مجلس در اداره کشور شده و منافع ملی و خیر جمعی زیر پای منافع فردی و جناحی و باج‌گیری‌ها و زیاده‌خواهی‌های برخی افراد ذبح شده است. دهه‌هاست که هیچ‌کس وضع موجود کشور را گردن نمی‌گیرد و هر گروه و جناحی، دیگری و به‌ویژه اسلاف خویش را مسبب وضع موجود می‌داند. فقط به‌عنوان نمونه بلبشوی سازوکار تعیین اولویت برای تخصیص ارز واردات (از کالاهای اساسی گرفته تا کالاهای باشگاهی و خصوصی) در شرایط محدودیت شدید تأمین ارز در کشور، یک مصداق از این وضعیت ناهنجار است.

بازگشت قطع‌نامه‌های تحریمی شورای امنیت سازمان ملل در شامگاه 6 مهر سال جاری، هرچند پایانی بود بر جسم بی‌جان برجام و میخی بر تابوت آرزوی بازگشت به نقشه اقتصادی جهان و ترک مخاصمه با دنیا؛ ولی از سوی دیگر آغازی بود بر ضرورت تسریع در تغییر پارادایم حکمرانی در دولت چهاردهم و متوقف‌شدن در بن‌بست تحمیل‌شده (تا پایان دولت): دولتی که می‌خواست خاطره شیرین دولت‌های هفتم و هشتم را که با تنش‌زدایی با جهان و آشتی با مردم توانسته بود بهترین عملکرد اقتصادی پنج دهه اخیر را به نام خود ثبت کند، یک بار دیگر برای کشور و مردم تکرار کند. دولتی که در بدایت امر تصور می‌کرد مانع اصلی فراروی مصائب و چالش‌های کشور تنها نبود انسجام داخلی و تفرق میان جریان‌ها و جناح‌ها بر سر قدرت است و در صورت تشکیل «دولت وفاق ملی» و کاهش سطح اصطکاک میان گروه‌ها و جناح‌های سیاسی، کشور می‌تواند خود را از منجلاب ناترازی‌های اقتصادی و ناتراضی‌های اجتماعی نجات بخشد. اما امروز پس از گذشت بیش از یک سال از آغاز به کار دولت، این حقیقت تلخ باید برای دولت و متولیان امر آن آشکار شده باشد که باز‌کردن کلاف سردرگم مسائل و مشکلات درهم‌تنیده کشور به این سادگی‌ها که تصور می‌شد، نیست. امروز دولت بر سر یک دو‌راهی جدی قرار گرفته است:

(1) انتخاب تداوم مسیر همیشگی و تحمیل مقاومت اقتصادی و تورم کمرشکن به مردم و متوقف‌ماندن در بن‌بست تحریم‌ها؛

(2) انتخاب خروج از تله بن‌بست حاضر و تحمیل‌نکردن هزینه‌های مالایطاق و جبران‌ناپذیر بر مردم و کشور.

عده‌ای «مقاومت» در برابر نظام سلطه را تنها راه حفظ استقلال و صیانت از حاکمیت ملی کشور می‌دانند و عده دیگری نیز «نرمش‌ها» و «چرخش‌های» راهبردی در برابر فشارها و کوتاه‌آمدن از برخی خطوط قرمز لاضرور را تنها راهکار حفظ بقای کشور می‌دانند و این دو گروه هر‌گاه بر سریر قدرت نشستند، مطابق با ایده و فهم خود از مسئله، اولویت‌ها و اقداماتی را برای مدیریت کشور اتخاذ کرده‌اند.

اما در‌این‌بین یک مسئله بسیار جدی و کمتر مورد توجه وجود دارد و آن‌هم تکثر و تفرق روایت‌ها از وضعیت موجود کشور (استعدادها، دارایی‌ها، قابلیت‌ها، شایستگی‌ها، محدودیت‌ها، مخاطرات، اولویت‌ها و...) است که هر‌کدام از آنها در ساخت و پیکربندی ایده مرکزی برای مدیریت کشور نزد تصمیم‌گیران کشور سهم بسزایی داشته است. اگر بخواهیم ملموس‌تر به موضوع بنگریم، ایران به روایت وزارت نیرو یک تصویر از مسائل، قابلیت‌ها، محدودیت‌ها و اولویت‌ها دارد. به روایت وزارت جهاد کشاورزی یک تصویر دیگر و به روایت وزارت صمت تصویری متفاوت و متعارض با دو تصویر پیشین. به تعبیر دیگر این تنوع و تکثر روایت‌ها و صورت‌بندی‌ها از موضوعات مختلف از امنیت غذایی، توسعه کشاورزی و بحران آب در کشور گرفته تا ساخت هواپیما، گسترش خودروسازی و حتی تا رشد و جوانی جمعیت و تولید مسکن در کشور سبب شده تا تقریبا فقدان وجود روایت واحد، معتبر و بدون سوگیری و تورش که درک بین‌الاذهانی جامع و مانعی از واقعیات کشور به دست دهد، علت‌العلل بسیاری از خطاهای حکمرانی باشد. به تعبیر دیگر ازاین‌رو است که دولت‌های مختلف نتوانستند نسخه مناسبی برای پلن B و C خود در شرایط ناکام‌شدن پلن A طراحی کنند.

ساخت و پردازش روایت واحد، جامع و معتبر از وضعیت موجود کشور و امکان‌ها، اولویت‌ها و فوریت‌های فراروی تصمیم‌گیران برای حل مسئله و عبور از بحران، موضوعی است که صرفا با تجمیع و موزائیک‌کردن داده‌ها، اطلاعات و گزارش‌های مختلف و متعدد از وضعیت موجود کشور حاصل نیامده و بی‌شک نیازمند کاربست رویکرد تلفیقی و بینشی راهبردی است و اجرای آن در میدان کشورداری هم نیازمند وجود یک فرمانده یا بازی‌سازی (پلی‌میکر) کاربلد، قهار و باهوش که بتواند به‌خوبی در مسیر توسعه کشور طراحی بازی انجام دهد.

سؤال اینجاست که آیا حکمرانی دولت فرمانده فنی یا بازی‌ساز دارد و اگر دارد، کیست؟ واقعیت این است که فرمانده دولت در اکثر دولت‌های پیشین، شخص رئیس‌جمهور، نهاد ریاست‌جمهوری یا در نهایت امر حلقه مشاوران و نزدیکان رؤسای جمهور بوده‌اند که در زمانه‌ای که هنوز پیچیدگی، درهم‌تنیدگی و آوار مسائل و مشکلات کشور به صعوبت و سنگینی امروز نبود، نظام اولویت‌ها و ترجیحات دولت‌ها را تعیین و حرکت کلی دولت را راهبری می‌کردند. در این دوران درآمدهای نفتی نسبتا زیادی هم وجود داشت و می‌شد با خاصه‌خرجی‌ معضلات و ناکارآمدی‌ها را زیر قالی قایم کرد! اما بالاخره لحظه تاریخ فرارسید و با خوردن کف‌گیر درآمدهای نفتی به ته دیگ و کم‌رمق‌شدن خروجی شیر نفت، متأثر از تحریم و فرسودگی زیرساخت‌ها، نفرین منابع گریبان ایران را هم گرفت و دیگر نمی‌شد چیزی را زیر قالی پنهان کرد.

در چنین شرایطی نیاز بوده و هست که یک نهاد تخصصی، فرابخشی و دورنگر بتواند تحلیلی دقیق و جامع از وضعیت کشور و راه‌های برون‌رفت از بحران تدوین و تصمیم‌سازی مسئله‌گشا و علاج‌بخش و نه صرفا روتوش‌کننده و تسکین‌دهنده را فراروی تصمیم‌گیران کشور قرار دهد. بی‌شک «سازمان برنامه» همان نهاد موصوف است که توان لازم برای ایفای نقش فرماندهی یا پلی‌میکری حکمرانی درون ساختار دولت و نظام اداری را بهتر از هر نهاد و مجموعه دیگر دارد. سازمان برنامه‌ای که هرچند عده‌ای تلاش دارند همه مصائب و گرفتاری‌های امروز کشور را خروجی و‌ نتیجه کژکارکردی و و کم‌کاری این سازمان جلوه دهند، ولی واقعیت امر چنین نیست و اساسا یکی از علل بنیادین کاهش محسوس کیفیت حکمرانی در کشور به کنار گذاشته‌شدن این سازمان از جریان اصلی تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر در اداره امور کشور در دولت‌های مختلف بازمی‌گردد. چرا؟ به‌این‌دلیل که سازمان برنامه‌ مستقل و مقتدر که با استدلال و منطق قوی در برابر خواسته‌ها و رویکردهای غلط و پوپولیستی سیاسیون می‌ایستد و مرتب درباره بی‌انضباطی‌های سیاستی، پولی و مالی و پیامدهای تصمیمات متولیان امر هشدار و انذار می‌دهد و جلوی پول‌پاشی‌های بی‌قاعده مقامات سیاسی دولتی و مجلس‌نشین را می‌گیرد، بی‌شک چندان محبوب نیست و دشمنان خود را دارد.

سازمان برنامه سال‌هاست در گزارش‌های کارشناسی، اظهارنظرهای سیاستی و حتی تنظیم بودجه متناسب با درک اولویت‌ها و فوریت‌های کشور و آگاهی از طول و عرض مصائب و مخاطرات فراروی کشور در حوزه‌های مختلف، هشدارها، پیشنهادها و راه‌حل‌های عملیاتی مشخصی را به دولت و مجموعه تصمیم‌گیران کشور ارائه می‌دهد؛ ولی به دلایل مختلف این موارد مورد تغافل عامدانه قرار گرفته و جدی گرفته نمی‌شوند. به‌عنوان مثال درباره قابلیت‌های کم‌نظیر سواحل مکران و توسعه دریامحور بیش از چهار دهه است که این سازمان موارد و ملاحظات را گوشزد می‌کرده، اما گوش‌ شنوایی تا حدود یک دهه پیش در بین تصمیم‌گیران وجود نداشت. درباره تحقق‌پذیر نبودن رشد اقتصادی هشت‌درصدی با توجه به محدودیت‌های مختلف مالی و فناوری بارها سازمان برنامه به تصمیم‌گیران ارشد توضیحات و توجیهات لازم را داده ولی همچنان امکان‌پذیر نبودن تحقق رشد سالانه هشت‌درصدی اقتصاد کشور مورد پذیرش متولیان امر قرار نگرفته است.

درباره ضرورت ساماندهی پایتخت به جای طرح وعده اجرانشدنی انتقال پایتخت بیش از سه دهه است این سازمان در اسناد و گزارش‌های مختلف نظرات و راهکارهای خود را به مسئولان امر در دولت‌ها و دستگاه‌های اجرائی مختلف داده، ولی هیچ‌گاه این ملاحظات در عمل مورد توجه قرار نگرفته است. یا به‌عنوان مثال درباره جمع‌ناپذیری شعار خودکفایی و امنیت غذایی با مدیریت بحران کم‌آبی در کشور، سازمان برنامه سال‌های سال است به دستگاه‌های متولی ملاحظات لازم را گوشزد کرده که کشور در این حوزه در یک دوراهی جدی قرار دارد و باید بالاخره مسیر خود را انتخاب کند و هر دو سیاست یادشده هم‌زمان (با توجه به محدودیت‌های مالی و فناوری موجود) تحقق‌پذیر نیستند و ده‌ها مصداق و نمونه دیگر. حتی قبل از شروع مذاکرات هسته‌ای ایران با آمریکا در اواخر سال گذشته، نیز سازمان برنامه با سناریونگاری یک سال آینده پیش‌بینی‌های لازم در صورت وقوع هر‌یک از سناریوهای توافق جامع، توافق محدود، نبود مذاکرات و تداوم تحریم‌ها، تشدید تحریم‌ها، جنگ محدود و جنگ همه‌جانبه و تخریب زیرساخت‌ها را تهیه و تنظیم کرده بوده است، بنابراین مدیریت مطلوب کشور در شرایط جنگ یک اتفاق نبود!

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.