|

راه‌حل‌هایی از جنس انتقاد سازنده

در دهه ۶۰ بود که عبارتی بر سر زبان‌ها افتاد که می‌گفتند «انتقاد باید سازنده باشد» و منظور این بود که انتقاد خوب است ولی اگر می‌خواهید انتقادتان مؤثر واقع شود یا درواقع آن انتقاد دست‌کم شنیده شود، حتی اگر اصلاحی صورت نگیرد، لازم است انتقادتان سازنده باشد.

در دهه ۶۰ بود که عبارتی بر سر زبان‌ها افتاد که می‌گفتند «انتقاد باید سازنده باشد» و منظور این بود که انتقاد خوب است ولی اگر می‌خواهید انتقادتان مؤثر واقع شود یا درواقع آن انتقاد دست‌کم شنیده شود، حتی اگر اصلاحی صورت نگیرد، لازم است انتقادتان سازنده باشد. اما این سازنده‌بودن یک ماهیت مشخص نداشت، یعنی نمی‌شد فهمید که چه نوع انتقادی سازنده است و بیشتر انگار منظور این بود که اگر کسی انتقادتان را جدی نمی‌گیرد و گوش نمی‌دهد، برای این است که انتقادتان سازنده نبوده. چرا این را می‌گویم؟

برای اینکه شرط پذیرش یا رد یک انتقاد به این برمی‌گردد که اولا آن انتقاد موضوعیت دارد یا خیر، ثانیا اگر موضوعیت دارد، چقدر بر استدلال و منطق استوار است. اما وقتی گفته می‌شد یا حتی هنوز هم گفته می‌شود که انتقاد باید سازنده باشد، معنایش این است که کاری نداریم که آن انتقاد موضوعیت دارد یا نه و همچنین کاری نداریم که منطقی و مستدل است یا خیر، بلکه اگر انتقاد را ناشنیده می‌گیریم و اصلاحی رخ نمی‌دهد، برای این است که حتی اگر موضوعیت داشته و منطقی هم باشد، سازنده نبوده و آن وقت چه کسی باید تشخیص دهد که انتقاد سازنده بوده؟ حتما همان کسی که از او انتقاد شده. به عبارتی به همین راحتی و با ساختن یک عبارت که از مبنا غلط بود، کل انتقاد منتفی شد و به طاق چسبید. حالا این روزها هم عبارت دیگری ساخته شده که همان منظور را در پی دارد ولی خیلی سعی شده که این عبارت هم مانند همان ترکیب ناچسب «انتقاد سازنده» درست و شیک به‌ نظر برسد و البته باز هم یک جورهایی برای آن است که انتقاد را بلاموضوع کند.

آنچه این روزها بسیار می‌شنویم، این است که وقتی یک نفر درباره موضوعی انتقاد دارد، در جوابش می‌گویند «راه‌حل بده». این «راه‌حل بده» هم همان کارکرد انتقاد سازنده را دارد و یعنی که چون راه‌حل ندادید، انتظار برطرف‌شدن اشکالات یا حتی دست‌برداشتن از اشتباهات را نداشته باشید، زیرا حتی گیرم که راه‌حل هم دادید، اولا از کجا معلوم که قبول کنند آن موضوع که برای رفع اشکالش راه‌حل داده‌اید، اصلا اشکال دارد، ثانیا حتی قبول داشته باشند که بله، ایراد دارد، از کجا که راه‌حلش این باشد که شما ارائه داده‌اید، بعد از اینها هم که بگذریم، اگر هم ایرادتان درست باشد و هم راه‌حل کاملا انجام‌پذیر، چه کسی راه‌حل را اجرائی کند؟ همان کسی که سبب‌ساز آن اشکال و ایراد بوده؟ خوب، اگر کار به اینجا برسد که بگویید آنکه باعث و بانی اشکال و ایراد بوده که نمی‌تواند ایراد را خودش برطرف کند، اول ماجراست. کجا دیده‌اید یکی که خودش ایراد را به‌ وجود آورده، خودش داوری کند که انتقادتان درست است، بعد خودش با رضایت کامل کنار برود که یک نفر دیگر بیاید و راه‌حل را عملی کند؟

اما ماجرا بنیانی‌تر از اینهاست. وقتی می‌شود مطالبه راه‌حل کرد که در ابتدا باور داشته باشیم کاری که کرده‌ایم، اشتباه بوده و لازم است که اشتباه را جبران کنیم. اما اگر بر این باور باشیم که آنچه انجام داده‌ایم، درست بوده، نه‌تنها به دنبال راه‌حل نخواهیم بود، بلکه از بنیان به آن انتقاد هم اهمیت نمی‌دهیم، بنابراین یک‌طورهایی وقتی گفته می‌شود انتقاد باید سازنده باشد یا مثل این روزها، گفته می‌شود اگر انتقاد می‌کنید، راه‌حل هم ارائه کنید، به‌واقع یعنی موضوع، کلا و از بنیان بیجاست و انتظار هر تغییری هم بیهوده است و به‌کاربردن این جمله که راه‌حل بدهید، آن‌هم وقتی قبول نداریم که کارمان خطا بوده، انداختن تقصیر به گردن منتقد است که اگر کار درست را انجام نداده‌ایم و درست کار انجام نداده‌ایم، برای این است که یا انتقاد شما سازنده نبوده یا اینکه شما راه‌حل نداده‌اید، حالا کاری نداریم به اتهاماتی که ممکن است به منتقد زده شود.

و البته یک چیز مهم‌تر. وقتی یک‌ نفر مسئولیتی را قبول می‌کند، یعنی اینکه من راه‌حل دارم و می‌دانم چطور باید مشکلات را رفع کرد، ولی وقتی که مسئولیتی برعهده می‌گیریم و بعد می‌آییم آه و ناله می‌کنیم و به منتقد می‌گوییم «تو راه‌حل بده»، معنایش این است که یا از اول راه‌حلی نداشتیم و خیال‌بافانه و رؤیاپردازانه ادعای داشتن راه‌حل می‌کردیم، یا اینکه حالا که مسئولیت به ما سپرده شده، فهمیده‌ایم «نخیر، این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست» و اصطلاحا «به زمین سفت خورده‌ایم»، ولی آن‌قدر صداقت نداریم که بگوییم ما اشتباه می‌کردیم و راه‌حل نداشتیم و بیخود ادعای حل مسائل را داشتیم.

البته نمی‌خواستم وارد مصداق‌ها شوم، ولی فقط به خاطر نزدیک‌شدن اذهان به موضوع، مثالی را می‌گویم. جناب پزشکیان، در ایام انتخابات، طوری صحبت می‌کرد که انگار مشکل در اجرانشدن نهج‌البلاغه است. بعد حالا مثل کسی که نه وزیر بوده و نه چندین و چند دوره نماینده مجلس بوده و گویی از هیچ چیز هم خبر نداشته و تازه در همین یک سال فهمیده که چه خبر است، فقط در یک قلم از به خانه فرستادن کارمندان دولت و کم‌کردن ساعات کار می‌گوید (سخنان دیگر ایشان در موضوعات دیگر هم بماند). خوب، اگر راه‌حل یعنی این، که من هم بلدم این‌طوری ریاست‌جمهوری کنم، این‌طور اداره‌کردن کشور و این‌طور راه‌حل دادن که کاری ندارد. اگر از این راه‌حل‌ها می‌خواهید که دیگر دادن راه‌حل مشکلی ندارد. حالا یک‌عده‌ای ذوق نکنند که ما گفتیم رأی ندهید یا عده‌ای دیگر نیایند بگویند راه‌حل همان صادرات ۱۱ میلیارد دلار «خیار و گوجه» به روسیه بود. شرکت‌نکردن در انتخابات هم مثل همین تعطیل‌کردن ادارات است و فرستادن مردم به خانه‌های‌شان، این هم همان است.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.