|

پس‌لرزه‌های بحران جانشینی «مام جلال»

اتحادیه میهنی در ترمینولوژی سیاسی و حافظه‌ تاریخی کردهای عراق، حزبی مدنی و شهری به شمار می‌رود و سلیمانیه به‌مثابه جغرافیای تحت نفوذ فکری‌اش، همواره مرکز فعالیت‌های فرهنگی و هنری توأم با آزادی بیان بوده است.

پس‌لرزه‌های بحران جانشینی
 «مام جلال»

اتحادیه میهنی در ترمینولوژی سیاسی و حافظه‌ تاریخی کردهای عراق، حزبی مدنی و شهری به شمار می‌رود و سلیمانیه به‌مثابه جغرافیای تحت نفوذ فکری‌اش، همواره مرکز فعالیت‌های فرهنگی و هنری توأم با آزادی بیان بوده است.

بااین‌حال، این حزب‌ با همان اشتیاق که با اتحاد چند گروه به رهبری جلال طالبانی در سال 1975 در مقابل حزب دموکرات به رهبری بارزانی‌ها اعلام موجودیت کرد، این روزها و ماه‌ها میل به رقابت درون‌حزبی و اشتیاق انشعاب پیدا کرده است. نخستین انشعاب را در سال‌های آخرین حیات جلال طالبانی، نوشیروان مصطفی، از نخستین رفقا و هم‌سنگر سیاسی طالبانی ایجاد کرد که آن را «جنبش تغییر» نام نهاد و پیش از مرگش، دوره‌ای شکوفایی و بهار کوتاه‌مدت را تجربه کرد، اما در انتخابات سال گذشته به‌شدت دچار افول شد. بعد از بازگشت از آمریکا، برهم صالح، دیگر عضو شورای مرکزی اتحادیه میهنی، رهبری انشعابی دیگر با نام «عدالت و توسعه» را بر عهده گرفت، اما دوام چندانی نیاورد. این انشعاب به آن دلیل بود که اتحادیه میهنی، فوأد معصوم، چهره‌ قدیمی و سنتی اتحادیه میهنی و از جامعه فرهنگی و زبانی اورامی‌های این حزب را برای تصدی گزینه ریاست‌جمهوری -‌که طبق قراردادی نانوشته سهم سنتی اتحادیه است‌- بر صالح تکنوکرات ترجیح داد. در مقابل، صالح حتی شخصا برای انتخابات مجلس محلی در مقابل دوربین قرار می‌گرفت و حزب جدیدش را تبلیغ می‌کرد.

بااین‌حال، نه ماه‌عسل فوأد معصوم و نه انشعاب قهرآلود برهم دوام چندانی نداشت. چهار سال بعد، او گزینه اتحادیه میهنی برای ریاست‌جمهوری شد و ‌در مقابل، حزب معلول عدالت و توسعه را از همان نونهالی منحل کرد. بعد از وفات مام جلال، جنگ سرد دوم اعلام‌نشده در کنگره اخیر اتحادیه میهنی به سطح رهبری رسید. برخی چهره‌های قدیمی حزب و بعضا بنیان‌گذاران آن با قهر و گله‌ حزب را ترک کردند. از امثال برهم صالح، فعالیت حزبی دیده نمی‌شود و ملابختیار، رفیق کهنه‌کار جلال طالبانی، با دست خالی از حزب خارج شده است. دختر او نیز که همسر بافل بود، با وجود داشتن دو فرزند، متارکه کرد و به این ترتیب گسست سیاسی و فامیلی عمیق‌تر شد. این جدایی البته به تشکیل حزب جدید منجر نشد، اما هر‌از‌گاهی اختلافات با مصاحبه‌های ملابختیار به سطح افکار عمومی می‌آید. در خلأ رهبری مام جلال، اتحادیه میهنی نتوانست اختلافات درون‌حزبی را انکار کند و نخستین بار رهبری مشترک را برای مدت حدود یک سال‌ تجربه کرد. به این ترتیب، رهبری دو‌نفره حزب اتحادیه میهنی به بافل فرزند بزرگ رهبر فقید اتحادیه میهنی و پسرعمویش لاهور، فرزند شیخ جنگی رسید. آنان از شیوخ طالبانی کرکوک‌ هستند که دست تقدیر و اجبار سیاست آنها را به سلیمانیه آورد. پسرعموها روزگاری در لندن رفیق گرمابه و گلستان بودند و فعالیت اقتصادی داشتند. مشخصا لاهور یک رستوران سودمند را مدیریت می‌کرد. بعد از بازگشت به سلیمانیه نیز تا زمان رقابت برای رهبری حزب، رفاقت پسرعموها ادامه داشت، چنان‌ که به روایت بافل، در جریان یک تیراندازی در شهر دوزخورماتو، لاهور خود را در مقابل گلوله ‌سپر کرد تا آسیبی به پسرعمویش نرسد.

در این زمان، لاهور مسئول تشکیلات امنیتی ضدترور حزب اتحادیه میهنی در سلیمانیه بود. رفاقت و ماه‌عسل سیاسی پسرعموها اما دیگر کششی برای ادامه نداشت. بافل با اقدام‌ پیش‌دستانه مقتدرانه‌ای، لاهور را از رهبری حزب ‌-به قول خودش- «اخراج کرد» و رهبر بلامنازع اتحادیه میهنی شد. در پس این حوادث، انشعاب سوم در اتحادیه میهنی را لاهور، شیخ جنگی، کلید زد و «جبهه خلق» را آفرید. او بعد از زندگی نیمه‌مخفی کوتاه‌مدت و دیدارهای دیپلماتیک با بارزانی‌ها در اربیل، در هتلی به نام لاله‌زار در اطراف سلیمانیه مستقر شد و سپس نیروی محدود نظامی «دوو‌پشک» (عقرب) را با فلسفه دفاع از خود -در مقابل حملات احتمالی هم‌حزبی‌های سابق و پسرعموهایش- تشکیل داد. در عرصه اجتماعی نیز باشگاه فوتبال نوروز را مدیریت می‌کرد که محبوبیت قابل قبولی در سلیمانیه دارد. آنان در انتخابات اخیر مجلس اقلیم دو کرسی به دست آوردند و از‌ جمله خود نماینده مجلس آتی اقلیم شده است. فربه‌شدن لاله‌زار و جبهه خلق، در میان برخی رفقای سابق حزبی، نگرانی ایجاد کرده بود. آنان به احتمال کودتای سیاسی در حزب مورد شکاکیت و تردید بودند. اتحادیه میهنی به بهانه احضار لاهور -‌که خود گفته احضاریه‌‌ رسمی دادگاه و دولت را دریافت نکرده- در کسوت و هیمنه ضابط قضائی و البته حاکم بلامنازع سلیمانیه ظاهر شد و هیمنه نظامی را در زیر صورت و پوست فرهنگی و روشنفکری شهر به رخ کشید. این حزب با اراده بافل طالبانی و با پیش‌دستی تمام، تشکیلات پسرعموها را از هم پاشید و با حمله ‌نظامی، باور دارد که تهدیدهای احتمالا منتهی به کودتای نظامی در حزب را بر‌طرف کرده است.

در ترقه‌بازی ضد‌ترقی پسرعموهای‌ کرکوکی در سلیمانیه که نزدیک به چهار ساعت ادامه داشت، گفته می‌شود حدود 10 نفر کشته، رهبر جبهه خلق و شماری از اقربای نسبی، فکری و تشکیلاتی او دستگیر شده و افرادی نیز در معرض دستگیری هستند و البته به اموال شخصی برخی شهروندان نیز خساراتی وارد شده است. آثار تاریخی و پس‌لرزه‌های بحران جانشینی چهره‌های کاریزماتیک تا مدت‌ها بر پیشانی شهر هویدا و اکنون در سلیمانیه و در نتیجه خلأ رهبری سیاسی کاریزماتیکی همچون «مام جلال» پدید آمده است. مهم‌تر از آسیب‌های سیاسی و خسارت‌های مالی که ترقه‌بازی لاله‌زار به بار آورد، خراش‌برداشتن صورت و سیمای فرهنگی و البته آبروی دیپلماتیک سلیمانیه -شهر شعور، شعر و ادبیات، شهر جامعه مدنی، آزادی بیان و پایتخت فرهنگی اقلیم کردستان- با گلوله‌های نیمه‌شب بود که نوعی تعرض نظامی به ناموس فرهنگی شهر تلقی می‌شود و میزان خساراتش با اعداد و شمارش قابل اندازه‌گیری نیست.

واقعیت آن است که کردها در اقلیم شکننده خودمختار کردستان عراق، بعد از 36 سال هنوز نتوانسته‌اند اقتدار دولت را بر اراده حزبی تسری و تعمیم دهند و در سایه تغییر نقش حزب و دولت‌ یا ترکیب‌‌شدن کارکرد و رسالت آنها، هنوز امکان بروز بحران‌های مشابه لاله‌زار وجود دارد. عملیات کم‌سابقه نظامی ناشی از اختلافات حزبی در لاله‌زار سلیمانیه، خاطره تلخ اختلافات داخلی اقلیم کردستان میان دو حزب اتحادیه میهنی و حزب دموکرات در سال‌های پیش از اجرای فدرالیسم موسوم به «برادرکشی» را -که می‌رفت به فراموشی سپرده شود- احیا‌ کرد. چنین است که این روزها در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های کردستان عراق، دیگر بار این شعر مشهور «شیرکو بیکس» شاعر مشهور کردستان عراق دست‌به‌دست می‌چرخد و عمومی (ترند) شده است.

شبی مهترم گفت

عموزاده‌ات را باید بکشی

- گفتم: چرا؟

-‌ چون اسبی است که از سیاست ما منحرف شده

رنگی دیگر به خود گرفته

و دست و پاهایش برای خانه تهدید تلقی می‌شوند

فرمان چنین است که دیگر نباید زنده بماند

از راه میان‌بر حیله بر سرش فرود آمدم

اما قبل از اینکه او را بکشم

او مرا کشت

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.