دنیای این روزهای ما
عصر تردید
در دنیای این روزهای ما، میان دیوار دادهها و دروازه دغدغهها، کسبوکارها در کوچه کتمان و کمین، حیران ماندهاند. نه نقشهای برای نجات، نه قطبنمایی برای پیمایش فردا، مانند غباری در آینه، دیده میشود و فهم نمیشود.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
در دنیای این روزهای ما، میان دیوار دادهها و دروازه دغدغهها، کسبوکارها در کوچه کتمان و کمین، حیران ماندهاند. نه نقشهای برای نجات، نه قطبنمایی برای پیمایش فردا، مانند غباری در آینه، دیده میشود و فهم نمیشود.
دنیای غریبی است نازنین؛ نه صعودی مستمر، نه سقوطی مکرر. تنها چیزی که در این میانه یقین است، خود شک است. برنامهریزیها، مانند خطی بر شن، هر دم پاک میشود و هر تصمیم، دمی بعد دگرگون میشود.
کارآفرینان، با کولهباری از کوشش و کنجکاوی، در صحرای سردرگمی، به دنبال سراب ثباتاند. بازار، مانند دریاچهای بیقرار، هر لحظه موجی نو میزند؛ گاهی با نسیمی از تبیین، گاهی با توفانی از تغییر.
در این احوال، تدبیر، تنها پناه است؛ اما نه تدبیری خشک و خطکشخورده، بلکه تدبیری سیال و سازگار. آن کسی که خود را با تغییر آشتی دهد، از تلاطم نمیهراسد؛ آن کسی که در دل بیبرنامگی، قاعدهای نو زاید، پیروز میدان است.
برنامهریزی، دیگر تقویمی خشک نیست؛ بلکه نغمهای است ناپایدار، که باید با ساز تغییر همآواز شود. آینده، نه نقطهای ثابت، بلکه آفاقی در حال فرار است. پس باید در پی آن دوید، نه منتظر ماند.
اکنون، زمان دیدن دورنما نیست، زمان ساختن مسیر است. در دل مه، راه با رفتن پیدا میشود، نه با منتظر ماندن. و این، شاید تنها یقین ما در عصر تردید باشد.
در مه ما؛ تأملی در بلاتکلیفی در عصر آشوب در روزگاری که غبار بیثباتی بر شانهها نشسته، و مه تردید از افق آینده فراتر آمده است، آدمیان، مانند کشتیهایی در دریای ناشناخته، بیقطبنما و بینقشه، به دنبال ساحلی ناپیدا، ره میسپارند. دیوارهای تصمیمگیری، از آجر داده انباشته شدهاند، اما دروازه درک، هنوز نیمهباز است.
حجم اطلاعات، هر روز فزونی میگیرد، اما حکمت تصمیم، کمیابتر میشود. آینده، در آینه تحلیلها ظاهر میشود، اما معنا نمیشود.
ما در عصری زندگی میکنیم که نه از جنس تکرار است، نه از قماش پیشبینی. زمانه، زمانه غیرخطی است؛ نه خطی به سوی ثبات دارد، نه سیر خطی تغییر را برمیتابد. تنها امر مسلم، شک است؛ تنها قطعیت، خود بیقطعیتی است. برنامهریزیها، بر سنگ نیستند که بمانند؛ بر شناند، و هر نسیم نو، آن را از نو مینویسد. در چنین اقلیمی، کارآفرینان، مدیران و نخبگان اقتصادی، با کولهباری از امید و اضطراب، از کویر کتمان عبور میکنند. چشم بر افق دارند، اما گام بر مه مینهند. بازار، آینهای از بیقراری است؛ نهفقط به سبب نوسانات مالی، که به خاطر افتوخیز معنا، تغییر ارزشها و تولد فناوریهایی که آینده را بیاجازه بازتعریف میکنند. در چنین جهانی، آن کسی که ایستاده بماند، نه آن است که پیشبینی میکند، بلکه آن است که آمادگی زیستن در پیشبینیناپذیری را دارد. رفتار سنتی، با ساختارهای خشک و سلسلهمراتب صلب، دیگر پاسخگو نیست. در جهانی که تصمیمها باید بهسرعت تغییر شکل بگیرند، ایستادن برای تحلیل، خود، نوعی تعلیق است. فلج تحلیلی، امروز بیش از همیشه، دام اندیشهوران بیاقدام است؛ آنان که در دل بحران، منتظر تکمیل دادهها میمانند و فرصت حرکت را از کف میدهند. اما در دل همین تلاطم، نوای تدبیر به گوش میرسد. تدبیری نو، نه از جنس نقشهکشیهای مطول، بلکه از نوع زیستن سیال. امروز، نیازمند طلایهدارانی هستیم که راهبرد را نه روی کاغذ، بلکه در میدان طراحی کنند؛ پیشروانی که آینده را نهفقط تصور، بلکه تجربه میکنند؛ که در دل مه، راه میسازند، نه آنکه منتظر روشنایی باشند. راهیابان جدید، معماران معنا هستند، نه صرفا منبع. باید از مدیریت خشک به همراهی عمیق گذر کنند. در چنین فضای کسبوکاری، نقشههای از پیش معلوم، جای خود را به قطبنماهای درونی دادهاند: بصیرت، درک موقعیت، شجاعت اقدام و آمادگی برای اصلاح. و کسانی که از مه عبور میکنند، نه الزاما بزرگترینها، بلکه سازگارترینها هستند؛ نه ثروتمندترینها، بلکه چابکترینها. چابکی سازمانی، دیگر یک انتخاب نیست، یک الزام وجودی است. آن کسی که میخواهد بماند، باید بیاموزد که با هر تغییر، بازتعریف شود؛ که در دل هر بحران، بذر فرصت بیفشاند. جهان VUCA
(Volatile, Uncertain, Complex, Ambiguous)، فردایی است که نه تحمل سستی دارد، نه تاب تأخیر. در این جهان، آینده نهفقط ناشناخته، بلکه چندگانه است. تفکر سناریویی، تابآوری و ماهای یادگیرنده، کلیدواژههایی نیستند که صرفا در مقالات بیایند؛ باید در درونمان جاری شوند. ما اکنون در نقطهای ایستادهایم که دیگر نمیتوان تنها منتظر «فروکش مه» بود. راه از آن کسانی است که با نور بینش، حتی در مه، گام برمیدارند. آنان که با پذیرش نبود قطعیت، تصمیم را ممکن میسازند؛ آنان که به جای احتراز از خطر، با خطر زندگی میکنند؛ و آنان که به جای انتظار برای آینده، آن را میسازند. نوشته حقیر، دعوتی است به دگراندیشی در تدبیر؛ به شجاعت در تصمیم؛ به مسئولیتپذیری در دل بحران؛ و به شناختی نو از معنا و مأموریت هدایت در فردایی که هر صبح، با قاعدهای تازه بیدار میشود. در مه، راه با رفتن روشن میشود؛ و شاید، این تنها یقین ما در عصر تردید باشد.
آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.