به بهانه طرد و اخراج عجولانه اتباع در میانه جنگ
همیشه بحث بر سر مهاجران افغانستانی زود داغ میشود. بعضی معتقدند اخراج با شتاب و تفکیکنشده ایشان از ایران، نشان از ترسها و منفیبافیهایی بیپایه دارد. عده زیادی هم خوشحالاند و خبر از کاهش اجارهها در محلات جنوب تهران و امید به اشتغال برای بیکاران میدهند. آنچه مسلم است، نزدیک به نیمقرن است که شاهد مهاجرتهای پناهجویانه افغانها به ایران و سپردهشدن کارهای شاق به آنها و فرزندانشان بودهایم و اتفاق خاصی هم نیفتاده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
همیشه بحث بر سر مهاجران افغانستانی زود داغ میشود. بعضی معتقدند اخراج با شتاب و تفکیکنشده ایشان از ایران، نشان از ترسها و منفیبافیهایی بیپایه دارد. عده زیادی هم خوشحالاند و خبر از کاهش اجارهها در محلات جنوب تهران و امید به اشتغال برای بیکاران میدهند. آنچه مسلم است، نزدیک به نیمقرن است که شاهد مهاجرتهای پناهجویانه افغانها به ایران و سپردهشدن کارهای شاق به آنها و فرزندانشان بودهایم و اتفاق خاصی هم نیفتاده است.
مزدا نوبری، معمار خوشنام مشهدی میگوید: من البته هیچ از حوزه سیاست و جغرافیای سیاسی نمیدانم، اما تصور میکنم اگر رودکی شاعری ایرانی است و مسجد جامع هرات نشانهای از معماری ایران، اگر مردمان سمرقند و بخارا به همان زبانی سخن میگویند که من و شما به آن «گپ» میزنیم... و اگر خراسان بزرگ را پشتوانه فرهنگی و تمدن ایرانی میدانیم، پس باید در باب این موضوع هم کمی ظریفتر اقدام کرد. میگوید: من بسیاری را در مشهد میشناسم که خانمی متولد ایران، با مردی زاده افغانستان ازدواج کرده و فرزندان متعددی دارند، از فرزند ۲۰ساله تا کودک سهساله؛ با چنین خانوادهای چه باید کرد؟ آیا باید مادر بماند و فرزندانش جملگی بازگردند؟ و در چنین شرایطی بار روانی و آزردگی خاطر آنان که میمانند و آنان که میروند چه خراشی بر قلب جامعه خواهد گذاشت؟
آیا ساماندهی، تجمیع دقیق دادهها برای شناسایی این مردمان و تدوین قوانین هدایتکننده که برخی را بپذیرد و حتی برخی را به فرض وقوع جرم بازگرداند، نباید جایگزین بازگرداندن فلهای و ضربتی ایشان شود؟ در خراسان بسیاری کسبوکارها مبتنی بر حضور افغانستانیهاست که تصمیمهای یکبارهای برای رفتن ایشان و جایگزینی با نیروی کار دیگر، چالشهای اقتصادی ایجاد کرده است. بهعلاوه میان مردمان خراسان بزرگ (از متولدان هرات تا متولدان مشهد) پیوندی تاریخی و فرهنگی برقرار است که با فرمولهای مواجهه میان آنان که در الجزایر و فرانسه یا آلمان و ترکیه متولد شدهاند، تفاوت بسیار دارد. و با مصراعی از حافظ صحبتش را پایان میدهد: «کار مُلک است آنچه تدبیر و تأمل بایدش». حکومت ما در نیمقرن اخیر که افغانستان نیز دچار تلاطمهای اجتماعی و سیاسی بسیار بود، بنا بر شرایط رویکردهای متفاوتی را درباره پناهدادن به مهاجران و سکونتشان در کشور از خود نشان داده است؛ گاه مهربان و پذیرا و گاه ضد آن. اما معلوم نیست آیا قوانین و روشهایی پایدار برای این کار وجود دارند یا خیر؟ مثلا به خاطر دارم
30 سال پیش بچههای افغان به مدارس راه نداشتند و در روستاهای شمال مشهد خودِ تجار خردهپای افغان بودند که مکانهایی را برای مدرسه اجاره میکردند. درحالیکه امروز به واسطه مبالغی که دولت ما برای پناهجویان از سازمان ملل دریافت میکند، کودکانشان به مدارس راه دارند. جای دیگر فرشاد اسماعیلی در پاسخ به این سؤال که چرا اخراج مهاجران افغانستانی نهتنها غیرعملی، بلکه غیراقتصادی، غیرحقوقی و غیرمنطقی است؟
مقاله علمی خود را چنین خلاصه میکند: ادعاهای معمول درباره افغانها به واقعیت نزدیک نیست. 1- اکثریت آنها هیچ یارانهای دریافت نمیکنند؛ نه یارانه نقدی، بنزین و انرژی دولتی و نه بیمه درمانی دولتی (منبع: مرکز پژوهشهای مجلس، ۱۳۹۹). 2- آنها شغل ایرانیها را نگرفتهاند و طبق داده رسمی وزارت کار (۱۳۹۸)، ۸۴ درصد از اتباع در مشاغلی هستند که ایرانیها ورودی به آن ندارند (ساختمانی، زبالهگردی و کشاورزی فصلی) و جایگزینی فوری آنها، حتی با بیکاران ایرانی، عملا ناممکن است (مرکز آمار ایران + ILO Migration Survey). 3- برعکس باور اکثریت، حضور افغانها هزینه سنگینی روی دوش دولت ندارد؛ مهاجران افغانستانی سالانه حدود ۴.۵ میلیارد دلار تولید اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم دارند.
4- بخش عمده هزینههایشان (مثل درمان، مسکن و آموزش) خصوصی یا خانوادگی تأمین میشود؛ یعنی آوردهشان بیشتر از هزینهشان است (منبع: فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره ۵۴ ). 5- ادعای اینکه افغانها باعث ناامنی و افزایش جرم شدهاند، طبق آمار نیروی انتظامی واهی است؛ یعنی نه بیشتر مجرماند، نه خطرناکتر (منبع: مرکز مطالعات راهبردی ناجا، نقل در «شرق»، ۱۳۹۹). 6- همهشان غیرقانونی نیستند؛ بیش از ۶۰۰ هزار نفر از اتباع افغانستانی در ایران دارای کارت قانونی هستند، دهها هزار نفرشان دارای پروانه کار رسمیاند و مابقی نیز یا منتظر بررسی درخواست پناهندگیاند یا فاقد دسترسی به روند قانونی. پس، اخراج دستهجمعی افغانها بدون تشخیص موردی، خلاف اصول دادرسی است (ماده ۳۲ قانون ورود و اقامت اتباع خارجه). 7- درباره این ادعا که جمعیتشان زیاد شده و ظرفیت کشور نمیکشد، اسماعیلی مینویسد:
کل جمعیت مهاجران افغانستانی در ایران (رسمی و غیررسمی) حدود ۴.۵ تا پنج میلیون نفر، کمتر از پنج درصد جمعیت کشور است. چهبسا مهاجران در کشورهای دیگر که بسیار بیشترند: نسبت مهاجر به جمعیت در ترکیه شش درصد، در آلمان 15 درصد و در اردن (برای سوریها) بیش از ۲۰ درصد. تجربه ایران در دهههای ۸۰ و ۹۰ نشان داد اخراج گسترده صرفا به رشد فساد اداری (فروش مدارک جعلی و رشوه) و گسترش بازار سیاه کار میانجامد. از منظر حقوقی، اخراج غیرهدفمند مهاجران مغایر تعهدات ضمنی ایران ذیل عرف بینالمللی و حتی مغایر اصول حقوق اداری کشور است. ادعای «جاسوسی مهاجران افغانستانی» نیز باید ثابت شود و مستلزم ادله، محاکمه و حکم قطعی دادگاه است. پس بهتر است متعصب نباشیم و به شعر بنیآدم... سعدیشیرازی و مرام ایرانی و خردمندانه خودمان پایبند بمانیم.
آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.