|

عاشورا در برابر بدعت‌ها

تحلیلگرانی که فلسفه عاشورا را به بحث گذاشته‌اند، از اهداف مهم و والای این قیام یا رویداد تاریخی را مبارزه با بدعت‌هایی دانسته‌اند که پس از وفات پیامبر (ص) به دست حاکمان و مدعیان دروغین دین، یا جاهلان به دین، به نام اسلام گذاشته شد. کسانی منافع خود را در این دیدند که با دین تحریف‌شده و حفظ برخی شعائر و ظواهر دینی بهتر می‌توان آدمیان را در میدان قدرت مطیع و منقاد خود کرد و بر منافع دنیوی دست یافت و بر کرسی سیاست و قدرت نشست.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

تحلیلگرانی که فلسفه عاشورا را به بحث گذاشته‌اند، از اهداف مهم و والای این قیام یا رویداد تاریخی را مبارزه با بدعت‌هایی دانسته‌اند که پس از وفات پیامبر (ص) به دست حاکمان و مدعیان دروغین دین، یا جاهلان به دین، به نام اسلام گذاشته شد. کسانی منافع خود را در این دیدند که با دین تحریف‌شده و حفظ برخی شعائر و ظواهر دینی بهتر می‌توان آدمیان را در میدان قدرت مطیع و منقاد خود کرد و بر منافع دنیوی دست یافت و بر کرسی سیاست و قدرت نشست.

اوج این بدعت‌ها و تحریف‌ها را در زمان به سلطنت نشستن امویان بر کرسی جانشینی پیامبر (ص) می‌توان مشاهده کرد. نخستین بدعتی که در اسلام راه یافت، اساس حکومت و خلافت به شکل سلطنت و انحصار در قدرت بود. در این نوع نگاه بدعت‌وار، دستگاه رهبری اسلام که براساس عدالت و صداقت بود، از مسیر و مجرای خود خارج شد و در وادی استبداد و استیثار درافتاد. طبیعی بود که در این راستا حق و باطل در هم درآمیخته و مشتبه شود و جای خود را عوض کند؛ در نتیجه جامعه، با حفظ اسم اسلام، به رسم جاهلیت بازگردد و با شعار عدالت، ستم سایه افکند و مسلمانان راه حیرانی و سرگردانی در پیش گیرند. هشداری که دخت پیامبر، حضرت فاطمه اطهر (س)، در نخستین خطابه خود در روزهای پس از رحلت پدر بزرگوارش داده بود، این بود: «فانی حرتم بعد البیان»؛ چرا بعد از بیان حق سرگردانید. «و اسررتم بعد الاعلان»؛ و چرا آشکار از حقیقت دفاع نمی‌کنید؟

«الا و قد اری ان قد اخلدتم الی الخفض»؛ همانا می‌نگرم که شما به رفاه و راحت‌طلبی سو کرده‌اید...

‌یعنی بدعت و انحراف در دستگاه خلافت، جامعه اسلامی را به سمت‌وسوی دورویی و نفاق و حق‌پوشی و سرگردانی تملق‌پیشگی و در نهایت به راحت‌طلبی برده است و کمتر کسی در برابر این بدعت‌ها و تحریف‌ها احساس مسئولیت می‌کند. مانند احبار و ملایان یهود که در برابر تحریف کلام خداوند، زبان در کام بردند و فریادی برنیاوردند.

بدعت‌های حاکمان اموی که منشأ قیام عاشورا شد، تنها سگ‌بازی و جابه‌جاکردن برخی حلال‌ها و حرام‌ها نبود. بنا بر روایت‌های تاریخی، نخستین کاری که معاویه در راستای تقویت سلطنت خود پی گرفت، به دست گرفتن شریان‌های اقتصادی و فرهنگی و بناکردن بنیادهای حکومتی بود. در حوزه فرهنگ دستور داد در شامات کسی حق بازگوکردن سخنان پیامبر را ندارد. رفت‌وآمدها را به گونه‌ای محدود کرد که کسی از شام به شهر مدینه نیاید تا حقیقت اسلام را از زبان برخی اصحاب بشنود. ابوذر غفاری که در زمان عثمان به شام تبعید شد، معاویه احساس خطر کرد و به عثمان نوشت: «ان اباذر لمفسد علیکم الشام فتدارک اهله ان کان لک فیه حاجه» (الغدیر، ج 8، ص 34)؛ یعنی همانا ابوذر مردم شام را بر تو می‌شوراند. پس به داد ایشان برس، اگر به یاری‌شان نیازمندی. یعنی سخنان ابوذر مردم را با اسلام راستین آشنا می‌کند و ممکن است ابوذر در شام حکومت مرکزی را با خطر مواجه کند. مهم‌ترین چیزی که عامل بقای حکومت معاویه در شام شد، بی‌خبری مردم از حقیقت اسلام و سخنان پیامبر بود و از سویی مبلغان و حقوق‌بگیران دربار در برابر موقعیت‌های مالی و سیاسی، بدعت‌ها می‌ساختند و دروغ‌ها می‌گفتند و مغزها را از حقیقت تهی می‌ساختند و افسانه‌ها می‌پرداختند.

معاویه برای برقراری و دوام سلطه خود نقل احادیث پیامبر را ممنوع کرد. در مسجد دمشق ایستاد و در هنگام ایراد خطبه گفت: ای مردم از نقل احادیثی که از پیامبر وارد شده بپرهیزید. این دستور به همه جا ابلاغ شد. حقیقت اسلام همان بود که مبلغان معاویه به مردم می‌گفتند. کسانی که در حکومت معاویه حق قلم و سخن داشتند، امثال ابوالدرداء و کعب‌الاحبار بودند که از دیانت یهود در اسلام نفوذ کرده بودند.

از این راه احادیث دروغین بی‌شماری وارد اسلام شد که هنوز در برخی کتاب‌های روایی به‌عنوان اسرائیلیات موجود است. تبلیغات یک‌سویه و انحصاری‌کردن تبلیغات به دست حکومت چنان در مردم تأثیر گذاشته بود که فردی عامی از یکی از بزرگان شام پرسید این ابوتراب که خطیب همواره بر فراز منبر او را لعن می‌کند کیست؟ آن مرد در پاسخ گفت: «درست نمی‌شناسم ولی فکر می‌کنم سارقی از سارقان فتنه‌انگیز باشد». (مروج‌الذهب، ج 3، ص 42 ). شگفتا اینکه تأثیر تبلیغ تا آنجا کارساز شده بود که بعد از یک قرن و در زمان انتقال حکومت از امویان به عباسیان، گروهی از نامداران شامی نزد منصور سفاح آمده و گفتند: «برای پیامبر اهل بیتی جز بنی‌امیه نمی‌شناسیم» (همان، ص 43). معاویه استبداد سیاسی و فرهنگی را در یکی از خطبه‌هایش چنین اعلام کرد: «انی لا احول بین الناس و السنتهم ما لم یحولوا بیننا و بین ملکنا». حقیقت این است که تا زمانی که مردم میان ما و سلطنت ما حایل نشوند، ما میان ایشان حایل نمی‌شویم؛ یعنی در هر کار و سخنی آزادند، جز اینکه بخواهند بر سلطنت ما خرده بگیرند و انتقاد کنند. و در خطبه‌ای دیگر هرگونه انتقادی را ممنوع ساخت (طبری، ج 3، ص 286).

اینها بدعت‌هایی بود که با حاکمیت امویان شکل گرفت. چه بدعتی در اسلام از این بالاتر که امر به معروف و نهی از منکر که برترین جهاد است، ترک شود و حق انتقاد‌کردن از مردم گرفته شود؟ امام حسین (ع) نخستین رسالت خود را در این قیام نهی از منکر در حوزه حکومت دید و اینکه چرا مردم از حق دفاع نمی‌کنند؟ از پیامبر سند داد «اگر مردم سلطان جائری را ببینند که حلال و حرام خدا را جابه‌جا کرده و او را باز ندارند، در قیامت جای‌شان همان جای جائران است». چه بدعتی در اسلام سهمگین‌تر از اینکه یاران راستین پیامبر -اباذر- زبان‌شان در کام‌شان مهار یا بریده شود؟ و تبعید‌شدگان پیامبر -خاندان بنی‌العاص- به حوزه خلافت بازگشته و به عرصه‌های مالی دست یابند. حدود نیم‌قرن از رحلت رسول خدا گذشته و در این زمان کوتاه کسانی در چرخه حکومت قرار گرفته‌اند که یا مطرود رسول خدا بودند یا در زمان پیامبر با جریان نفاق هم‌کاسه بودند. این جابه‌جایی آدم‌ها بود که جابه‌جایی ارزش‌ها را در پی داشت. به تعبیر امام علی (ع) تمام آثار جاهلیت بازگشته؛ یعنی شعائر اسلام موجود؛ ولی ارزش‌های اخلاقی مفقود شده است. ایستادگی امام 

حسین (ع) در برابر چنین وقایع تلخ و دردناکی بود. آزادی و شرف و عزت که از آن مؤمنان است، به دست چاپلوسان اموی به اسارت و ذلت تبدیل شده بود. امام حسین در روز عاشورا در برابر جریانی ایستاد که آمده بود تا دین و انسانیت را ابزار حکومت سازد. و مردم را ثناگوی خود کند. امام حسین (ع) در واپسین لحظات عمر خود فرمود: اگر دین ندارید، پس آزادمرد باشید. در روز عاشورا انسانیت و عدالت و آزادی به نمایش درآمد، تحولی در جهان اسلام پدیدار شد. مردم دریافتند که اسلام محمد (ص) اسلام دیگری بوده، یاران پیامبر غیر از این بوده‌اند که از رسانه‌های اموی شنیده‌اند.

پس از انقراض و اضمحلال امویان نوبت به عباسیان، عموزاده‌های پیامبر، رسید؛ اما آنان به شکل دیگری بر حقیقت دین و عاشورا سرپوش نهادند. بدعت‌ها و تحریف‌ها را به شکل شرارت‌باری به دنیای اسلام بازگرداندند. روضه کربلا خوانده می‌شد؛ اما زندان‌ها پر از آزادی‌خواهان علوی بود. اسلام در سطح شعار رواج داشت ولی حاکمان عباسی هیچ سخن حق و انتقادآمیزی را برنمی‌تافتند. اولین آنان به خاطر خون‌ریزی لقب سفاح گرفت. فشارها و استبداد حکومتی آن‌چنان بالا گرفت که مردم، جور امویان را بر عدل عباسیان ترجیح دادند. امیرالمؤمنین‌هایی که جای پیامبر نشستند، جز قتل و زندان و شکنجه چیزی نمی‌شناختند.

به نام اسلام حدیث‌ها ساختند، دروغ‌ها گفتند و از سویی عده‌ای مأمور مأجور برای بدنام‌کردن امامان، بنای غلو گذاشتند. و پیمانی را که حاکمان با مردم بسته بودند، شکستند. خانه خدا را به منجنیق بستند تا مخالفان خود را از میان بردارند. امامان شیعه را به بهانه‌های مختلف مقتول و مسموم ساختند. دریغ و درد اینکه بدعت‌های پیش از عاشورا پس از زمانی اندک و در عصر عباسیان بازگشت، اما این بار نه‌تنها به دست حاکمان، بلکه با کمک جاعلان حدیث و جاهلان به دین. از زبان پیامبر روایت‌ها ساختند که نه‌تنها عقل‌گریز بلکه عقل‌ستیز بود. امامان را در حد غلو و خدایی بالا بردند تا از چشم مردم بیندازند. جریان عاشورا ماندگاری‌اش با شکل عزا و نوحه حفظ شد؛ اما به شکل واژگونه که از آن هیچ اثری. برنمی‌خاست. مگر نه این بود که حقیقت عاشورا برای ستم‌ستیزی و ظلم‌زدایی برآمده بود؛ اما چرا امیرالمؤمنین‌های پس از معاویه و یزید و خلیفه‌های عباسی و عثمانی و صفوی در کنار بزرگداشت عاشورا و

 عاشورا‌ پروری، ستم‌های بیشتری روا داشتند؟ و حقیقت عاشورا و تشیع، از عینیت جامعه و زمان به خلوت‌خانه تکایا و چند روز محرم بازگشت؟ در اینجا باید با مولوی همراه شد که با مردم حلب در روز عاشورا گفت:

خفته بودستید تا اکنون شما/ تا کنون جامه دریدید از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان/ چون که بد مرگی‌ست این خواب گران

بر دل و دین خرابت نوحه کن/ چون نمی‌بیند جز این خاک کهن (مثنوی، دفتر ششم)

 

آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.