انحرافی تاریخی و تاریخ منحرف!
در این روزگار سخت و دشوار از گذشتههای تاریخی گفتن به تحلیلهای روشنفکرانه و قلمفرساییهای کارشناسانه میماند. برای مردمی که در تنگنای معیشتی و تأمین خرج روزانه و اجارهخانه و دوا و درمان و... به هر دری میزنند، ذکر وقایع گذشته و تحلیل آنها چه نفعی دارد و اصولا کدام مخاطب را ترغیب به خواندن میکند؟!
در این روزگار سخت و دشوار از گذشتههای تاریخی گفتن به تحلیلهای روشنفکرانه و قلمفرساییهای کارشناسانه میماند. برای مردمی که در تنگنای معیشتی و تأمین خرج روزانه و اجارهخانه و دوا و درمان و... به هر دری میزنند، ذکر وقایع گذشته و تحلیل آنها چه نفعی دارد و اصولا کدام مخاطب را ترغیب به خواندن میکند؟! پاسخ شاید آن است که متأسفانه گذشته هنوز برای ما نگذشته و حدیث حال امروز ماست و تا از آن ننویسیم و نگوییم و نشناسیمش، از آن رها نمیشویم.
به قول هوشنگ گلشیری، عزیزی که چند روز دیگر ربعقرن از رفتنش میگذرد (16 خرداد 1379)، تا «جن»های درونمان را احضار نکنیم، نمیتوانیم از آنها آزاد شویم: «در لایههای دور ماست رفتههای قدیمی، احضارش اگر بکنند، بنویسندش به آن طرز که باید، نه سایهوار که حی و حاضر، میآید، انگار که هست» (خانه روشنان). اسفند 83 و تیر 84 دو نقطه عطف مهم در تاریخ اقتصاد سیاسی ایراناند. دو نقطه عطفی که امر سیاسی یا رفتار سیاسی، سیاستگذاری اقتصادی را به بیراهههای بزرگ برد.
اسفند 1383 طرح تثبیت قیمتها در مجلس هفتم به تصویب رسید و طبق آن، ماده 3 برنامه چهارم توسعه مبنی بر افزایش پلکانی قیمت انرژی تغییر کرد و با تثبیت قیمت حاملهای انرژی بهعنوان هدیه مجلس به مردم، ناترازیهای عظیم در حوزه انرژی آغاز شد که تا همین امروز نیز ادامه دارد. در تیرماه 1384 نیز با انتخاب رئیسجمهور جدید، سیاستهای عوامگرایانه و خارجیستیز، جایگزین یک دوره از آزادیهای نسبی سیاسی و شهروندی و بهبود روابط خارجی و «گفتوگوی تمدنها» شد و سقوط میهن به گرداب دشمنیها و تضادهای داخلی و خارجی و... .
دورهای که پوپولیسم اقتصادی و پوپولیسم سیاسی از مسیر تحریمهای بینالمللی که «کاغذپاره» خوانده میشد، به هم گره میخورند و تحریمها میشود راه نجات ایران و جهان و بشریت: «اولین تصمیم اینه که میخوایم از آنها استفاده کنیم برای گسترش تولیدات داخلی و جهانیشدن تولیدات ایرانی، دو، از این کار زشت اینا استفاده کنیم برای برپایی یک نظم و یک نظام جدید اقتصادی در جهان و سه، حالا که دشمن گاردش رو باز کرده و میخواد به ما ضربه بزنه، به فضل الهی بهش ضربه بزنیم» (محمود احمدینژاد).
اما آنچه به جای این توهمات واقعیت یافت، نه نجات جهان و بشریت بلکه گسترش فساد و تباهی بود و تنزل رتبه و جایگاه میهنمان در تمام رتبهبندیهای جهانی. چنانکه به قول دکتر عباس آخوندی از سال 1384 «تمام نهادهای اقتصادی ایران دچار استحاله شد. یعنی در واقع هیچیک از نهادهای اقتصاد کار خود را نمیکنند... استراتژی توسعه تبدیل به استراتژی بقا میشود» (اعتماد- 3/3).
این حقایق آشکار اما اخیرا در تحلیل خبرگزاری تسنیم واژگونه میشوند و به جای پذیرش آن خطای بزرگ تاریخی، روایتی دیگر جایگزین و تصمیم تثبیت قیمتها «در آن زمان کاملا قابل دفاع و از منظر سیاستگذاری منطقی» عنوان میشود و اینکه «مهمترین علت پایینبودن قیمت نسبی حاملهای انرژی، نه تثبیت قیمت بلکه عدم توانایی در کنترل نرخ ارز و تورم مزمن طی دو دهه اخیر است» (تسنیم- 3/3/1404).
اما برخلاف این مغالطه آشکار، آنچه واقع شد و همچنان نیز متأسفانه با شدت و ضعفهایی ادامه دارد، آن است که از سال 84 و افزایش درآمدهای نفتی و توهم مدیریت جهانی، رویکرد توزیعی و عدالتمحورانه با شعار آوردن پول نفت سر سفره مردم و تثبیت قیمتها، به راهبرد اصلی اقتصادی کشور تبدیل و سبب تخلیه کامل درآمدهای نفتی میشود؛ «بهطوری که سال 1389 بهعنوان آغاز تخلیه و توزیع تمام منابع نفتی، نقطه شروع منفیشدن سرمایه بخش نفت و گاز شد که هنوز هم ادامه دارد» (نیلی- 19/12/1402). یکی دیگر از شاکلههای آن سیاست نیز چنانکه گفته شد، رفتار ستیزهجویانه با خارج بود که پیامد آن میشود تحریمهای بینالمللی. «مهمترین ویژگی آن مسئولان این بود که... بهجای آنکه به مدیریت ایران بپردازیم، به مدیریت جهان بپردازیم. یکسری شعارهای پوچ و بیاساس داده شد مثل هولوکاست که رابطه ما با دنیا را به هم زد» (جهانگیری- 3/3/1404). همچنین در همین دوره نظام چندنرخی برای بسیاری از کالاها و سهمیهبندی شکل گرفت و قیمتگذاری دستوری گسترش یافت و در این میان گروههای ذینفع پا گرفتند و کار بانک مرکزی به جای تنظیم سیاست پولی و ثبات اقتصاد کلان شد توزیع ارز با قیمتهای مختلف و... .
نتیجه آنکه هرچه فاصله بین قیمتهای دستوری و بازار آزاد بیشتر، حاشیه سود گروههای ذینفع نیز بیشتر! به عبارتی هرچه تورم بالاتر، قدرت خرید مردم نازلتر اما سود این ذینفعان که به مرور با ایجاد شبکههای مختلف و انسجام و هماهنگی با کانونهای قدرت، توانمندتر هم شدند، افزونتر! شبکهای که در ظاهر و با توجیه جلوگیری از نابودی ارزشها و مبارزه با ظلم و مقاومت در برابر غارتگران و... هر روز سازمانیافتهتر و صاحب قدرتی افسانهای شد؛ چنانکه از درآمد 30 میلیارد دلاری آنان در سال سخن گفته میشود (عباس آخوندی- اسحاق جهانگیری- 4/3) و مثلا کشف مخازنی با 21 میلیون لیتر سوخت قاچاق که معادل تولید روزانه یک پالایشگاه است (رئیس دادگستری هرمزگان- 22/2/1404) آنهم در بندری کوچک (بندر کلاهی) با خانهقصرهای قصههای
شاه پریان در مجاورت خانه و کاشانه مردمی که پس از انفجار اخیر (اسکله شهید رجایی) آرزو میکنند که «کاش جانمان میرفت نه مالمان»! (گزارش روزنامه شرق- 4/3). قصه اقتصاد سیاسی کشورمان با نفت و دولت بزرگ ناکارآمد درونگرا و فاقد سرمایه اجتماعی بالا گره خورده است. «حکومت در ایران از زمان شاه تا به امروز مانند یک کشاورز دیمکار عمل کرده که به آسمان نگاه میکند و اگر بارش باران خوب و متوسط باشد، کاشت محصولش هم به همان نسبت خوب خواهد بود؛ اگر خشکسالی بیاید، این کشاورز به عزا مینشیند و اگر بارندگی شدید بیاید، سیل همه چیز را با خود میبرد... کمبود و وفور درآمد نفت برای حکومتها مانند خشکسالی یا سیل برای کشاورز دیمکار بوده که در هر دو وجه خرابی و خسارت به بار میآورد» (نیلی– همان). باطلالسحر این چرخه شوم و گذر از آن انحراف تاریخی و تاریخ منحرف، روایت صحیح این قصه و آگاهکردن جامعه از زوایای تاریک و روشن اقتصاد و سیاست و شکلگیری شبکههای فساد در کشور است و تلاش برای کسب آزادی و ایجاد و تقویت نهادهای باز اقتصادی و سیاسی و وجود قرارداد اجتماعی مناسب بین دولت و ملت و... تا شاید خانهمان روشن شود، خانه روشنان!