|

ایران، میان وعده و فشار

ایران در سیاست خارجی‌اش، نه میان دو انتخاب، بلکه میان دو بن‌بست حرکت کرده است؛ غربی که با تحریم و تهدید نقش ایران را انکار می‌کند، و شرقی که با وعده‌های بی‌سرانجام، آن را در حاشیه نگه می‌دارد. این دو مسیر با همه تفاوت‌های‌شان به یک نقطه مشترک می‌رسند، ایران همچنان در جست‌وجوی جایگاهی‌ است که نه اهدا می‌شود، نه خریدنی‌ است، بلکه باید ساخته شود در نظمی جهانی که پیوسته آن را به حاشیه می‌راند.

ایران در سیاست خارجی‌اش، نه میان دو انتخاب، بلکه میان دو بن‌بست حرکت کرده است؛ غربی که با تحریم و تهدید نقش ایران را انکار می‌کند، و شرقی که با وعده‌های بی‌سرانجام، آن را در حاشیه نگه می‌دارد. این دو مسیر با همه تفاوت‌های‌شان به یک نقطه مشترک می‌رسند، ایران همچنان در جست‌وجوی جایگاهی‌ است که نه اهدا می‌شود، نه خریدنی‌ است، بلکه باید ساخته شود در نظمی جهانی که پیوسته آن را به حاشیه می‌راند.

در غرب، آمریکا با منطق فشار حداکثری در پی وادارساختن ایران به تغییر رفتاری است که آن را تهدیدآمیز می‌خواند؛ در شرق، چین و روسیه با منطق همکاری حسابگرانه، ایران را مانند اهرمی در رقابت با غرب می‌نگرند. در این میانه، پرسش بنیادین آن است که ایران چگونه می‌تواند در میدان نیروهای متقابل، نه‌فقط بقا، بلکه پیشرفت خود را تضمین کند. برنامه هسته‌ای و پیمان ۲۵ساله با چین، هر دو در این چارچوب معنا می‌یابند. اولی نماد ایستادگی در برابر فشار و حفظ حق توسعه، دومی نماد کوشش برای گشودن راهی نو در برابر انسداد رابطه با غرب. اما هر دو با چالشی یکسان روبه‌رو بوده‌اند، تبدیل‌شدن از ابزار به هدف. هنگامی که انرژی هسته‌ای خود به هدف نهایی بدل شود و امضای پیمان با شرق به موفقیتی دیپلماتیک فروکاسته شود، هر دو از کارکرد اصلی خود دور می‌مانند.

در پرونده هسته‌ای، چرخه‌ای همیشگی تکرار شده، یعنی مذاکره، توافق، بحران، عقب‌نشینی. این چرخه نه تصادفی، که برآمده از شکافی ساختاری است؛ از یک سو، آمریکا خواهان حفظ برتری مطلق خود در منطقه است و هرگونه توانمندی ایران را برنمی‌تابد؛ از سوی دیگر، ایران بر حق ذاتی خود برای دستیابی به فناوری‌های راهبردی پای می‌فشارد. این تقابل، توافق را نه راه‌حل، بلکه آتش‌بسی موقت ساخته است. در راهبرد شرقی نیز داستان کم‌وبیش همان است، پیمان‌های بزرگ امضا می‌شوند، مراسم باشکوه برگزار می‌شود، اما در مرحله اجرا، کندی و احتیاط پدیدار می‌شود.

شرق برای ایران نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی استراتژیک است؛ اما این ضرورت با محدودیت‌های بنیادین همراه است. چین و روسیه، پیش از هر چیز به منافع ملی خود می‌اندیشند و روابط با ایران را در چارچوب بزرگ‌تری از مناسبات بین‌المللی می‌سنجند. تجربه همکاری با چین در پروژه‌های راهبردی نشان داده که اگرچه روابط سیاسی در سطح بالایی قرار دارد، اما تبدیل این روابط به همکاری‌های اقتصادی پایدار با چالش‌های جدی روبه‌روست. پروژه‌های عمرانی بزرگ اغلب با تأخیرهای طولانی مواجه می‌شوند و سرمایه‌گذاری‌های وعده داده‌شده در عمل با موانع متعدد اجرائی روبه‌رو می‌شوند. این شکاف بین گفتار و عمل، هزینه‌های اقتصادی و سیاسی درخورتوجهی برای ایران به همراه داشته است.

در رابطه با آمریکا، چرخه‌ای معیوب از فشار و پاسخ در جریان است. آمریکا با تحریم و تهدید می‌کوشد ایران را به زانو درآورد و ایران با تقویت توان دفاعی و عمق‌بخشی به حضور منطقه‌ای پاسخ می‌دهد. اما نتیجه نه تغییر رفتار، که ژرف‌ترشدن گودال بی‌اعتمادی است. در راهبرد شرقی نیز چرخه‌ای مشابه برقرار است؛ زیرا ایران با انعقاد پیمان‌های بزرگ، در پی گریز از فشار است؛ شرق با وعده همکاری و سرمایه‌گذاری پاسخ می‌دهد، اما در مرحله عمل، فاصله میان وعده و واقعیت آشکار می‌شود. تأثیر این چرخه‌ها بر اقتصاد ایران عمیق و همه‌جانبه بوده است.

از یک سو، تحریم‌های فزاینده غرب دسترسی ایران به بازارهای جهانی و فناوری‌های پیشرفته را محدود کرده و از سوی دیگر، تحقق‌نیافتن وعده‌های شرق در عمل، گزینه‌های اقتصادی ایران را محدودتر کرده است. این وضعیت به کاهش توان رقابتی اقتصاد ایران در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی انجامیده و فرصت‌های توسعه‌ای کشور را یکی پس از دیگری از بین برده است. این دو چرخه، در نگاهی فراتر، به هم پیوند می‌خورند. هرچه فشار غرب بیشتر شود، ایران به شرق نزدیک‌تر می‌شود؛ و هرچه ایران به شرق نزدیک‌تر شود، غرب سخت‌گیری بیشتری می‌کند. این دور باطل، کشور را در دام تقابلی فرساینده گرفتار کرده است.راه برون‌رفت از این پیچ راهبردی، نه در انتخاب یکی به جای دیگری، بلکه در خروج از این دوگانه‌سازی تاریخی است. 

 ایران نیازمند طراحی راهبردی سوم است؛ راهبردی که بر سه پایه استوار باشد: نخست، بازتعریف رابطه با شرق بر پایه واقع‌بینی راهبردی؛ یعنی تبدیل‌شدن به شریکی که بتواند ارزش افزوده واقعی برای شرق ایجاد کند، نه مصرف‌کننده وعده‌های آن. پیمان‌ها باید از سطح سند به سطح عمل گذر کنند، با برنامه‌های روشن، زمان‌بندی دقیق و سازوکارهای نظارتی شفاف. این امر مستلزم ایجاد ساختارهای نهادی قدرتمند برای پیگیری و نظارت بر اجرای تعهدات است. دوم، حفظ آمادگی دیپلماتیک برای گفت‌وگو با غرب، بدون فروکاستن از حقوق و کرامت ملی. این آمادگی باید بر پایه طراحی سازوکارهای نوین اعتمادساز باشد که از چرخه شکست‌خورده پیشین فراتر رود. ایجاد کانال‌های غیررسمی و استفاده از دیپلماسی زمینه‌ساز می‌تواند فضای لازم برای کشف زمینه‌های مشترک را فراهم آورد. سوم و مهم‌تر از همه، تمرکز بر توسعه داخلی به ‌عنوان نقطه ثقل همه راهبردها. هیچ راهبرد خارجی، چه به سوی شرق و چه به سوی غرب، نمی‌تواند جایگزین ظرفیت‌سازی داخلی شود. این امر نیازمند تحولی اساسی در نظام مدیریت اقتصادی، بهبود فضای کسب‌وکار و تقویت نهادهای علمی و پژوهشی کشور است.

قدرت چانه‌زنی بین‌المللی ایران در گرو توانمندی اقتصادی، علمی و فناورانه آن است. اقتصاد مقاومتی باید از شعار به عمل درآید، با سرمایه‌گذاری در فناوری‌های نوین، توسعه بازارهای غیرنفتی و تقویت تولید داخلی. این امر مستلزم عزمی ملی و برنامه‌ریزی دقیق است که در آن همه نهادهای حکومتی و بخش‌های خصوصی همسو شوند. تجربه کشورهای موفق در شرایط مشابه نشان می‌دهد کلید خروج از بن‌بست، در توسعه توانمندی‌های داخلی و دیپلماسی فعال و هوشمند نهفته است. کشوری مانند مالزی توانسته است با حفظ استقلال عمل و تنوع‌بخشی به روابط خارجی، جایگاه مناسبی در نظام بین‌الملل پیدا کند. در افق پیش‌رو، ایران با چالشی تاریخی روبه‌رو است: باید از منطق واکنشی به منطق کنشی گذار کند. به‌جای آنکه بازیگران خارجی نقشه راه را تعیین کنند، ایران باید با درک تحولات جهانی و استفاده هوشمندانه از همه ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی، خود به ترسیم‌کننده آینده خویش بدل شود. این گذار، پنج محور اصلی دارد: تنوع‌بخشی به شرکای بین‌المللی با توسعه روابط با قدرت‌های متوسط در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین؛ تقویت نهادهای علمی و فناوری کشور با اولویت‌دادن به سرمایه‌گذاری در حوزه‌های کلیدی؛ توسعه دیپلماسی اقتصادی با استفاده از همه ابزارهای موجود برای گشودن راه به بازارهای جهانی؛ تحکیم همکاری‌های منطقه‌ای با اولویت‌‌دادن به همسایگان و کشورهای هم‌فرهنگ؛ و تقویت گفتمان مقاومت و خوداتکایی، نه به‌ عنوان شعار، بلکه به ‌عنوان راهبردی عملی برای کاهش وابستگی‌های خارجی. اجرای موفق این راهبرد نیازمند عزمی ملی، مدیریتی کارآمد و مشارکت همه‌جانبه مردم است.

بدون همراهی و همکاری همه اقشار جامعه و نخبگان فکری، تحقق این آرمان‌ها ممکن نخواهد بود. آینده ایران نه در گرو شرق است و نه غرب، بلکه در گرو خردی جمعی است که بتواند از پیچیده‌ترین بحران‌های بین‌المللی، فرصتی برای شکوفایی ملی بسازد. این گذار اگرچه دشوار، اما تنها مسیر پیش‌رویی است که می‌تواند ایران را از بن‌بست کنونی به افق‌های جدید برساند. ما در برهه‌ای حساس از تاریخ ایستاده‌ایم؛ انتخاب‌های امروز، سرنوشت فردای ما را رقم می‌زنند. باید به‌جای نگاه به بیرون، به درون بنگریم؛ به‌جای تکیه بر دیگران، بر توان خود تکیه کنیم؛ و به‌جای تکرار مسیرهای فرساینده، راهی جدید بسازیم. راهی که نه در وعده‌های شرق گم شود، نه در فشارهای غرب فرسوده، بلکه از دل ظرفیت‌های ملی، خرد جمعی، و راهبردی مستقل برآید.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.