کُپیچاپخوری و دزدی تاریکی
تردیدی ندارم که خواننده محترم این سطور علاقهمند است از آخرین تحولات منطقه و جزئیات سفر ترامپ به خاورمیانه، همینطور آخرین اخبار از مذاکرات «مستقیم/ نیمهمستقیم/ غیرمستقیم» ایران و آمریکا بخواند.
تردیدی ندارم که خواننده محترم این سطور علاقهمند است از آخرین تحولات منطقه و جزئیات سفر ترامپ به خاورمیانه، همینطور آخرین اخبار از مذاکرات «مستقیم/ نیمهمستقیم/ غیرمستقیم» ایران و آمریکا بخواند. اما مرور یک حادثه در روزهای پرتنش جنگ جهانی دوم، باعث شد نگارنده این سطور به «دزدی تاریکی» بپردازد و آن اخبار مهم را رها کند؛ چراکه نتایج آنها وقتی موضوعیت خواهد داشت که ما در داخل خودمان ظرفیت «تحول» و «توسعه» را کسب کرده باشیم. نقل است که وینستون چرچیل خبری بسیار تلخ و ناامیدکننده از خطوط نبرد دریافت کرد و ضمن صدور دستور فوری تشکیل جلسه اضطراری دولت، به راننده خود دستور میدهد هرچه سریعتر او را به ساختمان شماره 10 خیابان داونینگ (Downing Street) برساند. راننده که آشفتگی و اضطراب او را میبیند، متوجه اهمیت این جلسه شده و تصمیم میگیرد برای زودتر رسیدن، خیابانی یکطرفه را در وسط شهر لندن -که دسترسی به محله وست مینستر (Westminster) را تسریع میکند- خلاف جهت برود. درحالیکه خیابان ورود ممنوع را طی میکردند، پلیس جلو خودروی آقای نخستوزیر را میگیرد.
راننده به پلیس توضیح میدهد که خودروی آقای نخستوزیر است و ایشان باید فورا به سمت دفتر کارشان بروند و موضوع حیاتی است. پلیس پاسخ میدهد که مهم نیست این اتومبیل چه کسی است و به چه مقصدی میرود، خیابان یکطرفه است و «ورود ممنوع رفتن» غیرقانونی! پس راننده را جریمه کرده و دستور میدهد دور بزنند! راننده به افسر پلیس هشدار میدهد که موضوع مهمی در خطوط نبرد با دشمن رخ داده و آنها باید فورا در ساختمان نخستوزیری باشند. حتی پلیس را تهدید به برخورد میکند، اما افسر پلیس با اقتدار «قانون» را اجرا میکند و آقای نخستوزیر را وادار میکند دور بزند و «قانونشکنی» نکند. درحالیکه راننده بهشدت متأثر بوده، چرچیل با شادمانی و آرامش به راننده میگوید: ما در جنگ پیروز میشویم، این مردم قانونمدار حتما در جنگ پیروز خواهند شد.
این مقدمه برای درک اهمیت موضوع کپیچاپخوری و دزدی فرهنگی و ادبی یا آنچه فرنگی جماعت Copy right نامیده است، ضروری بود. هر روز میبینم که مطلبی از استادی در مقالهای منتشر میشود که او هرگز نگفته است، یا حتی مطلبی از صاحب قلم و اندیشهای به نام شخصی دیگر در کتاب یا مقالهای دیگر میخوانم. گاهی میبینم که مطالب همین روزنامه «شرق» را یک رسانه دیگر بدون ذکر نام و مرجع انتشار، نه بازنشر بلکه بهعنوان مطلب اختصاصی خود منتشر میکند! حتی فیلمها و گفتوگوهای تصویری رسانه «شرق» را به نحوی برش میدهند که نشان «شرق» و نام و عنوان گوینده نیز دیده نمیشود و روی نشان آن رسانه لوگوی خودشان را درج میکنند! اینکه چیزی نیست، جدیدترین کتابهایی را که در این ایام در نمایشگاه کتاب منتشر شده، بهسرعت میتوان در اینترنت یافت و غیرقانونی دانلود کرد. آیا برای ما مردمانی که حق صحبت و قلم و اندیشه خویش را محترم نمیانگاریم، فرقی میکند نتیجه مذاکرات هستهای چه باشد؟ حتما میگویید ای آقا، وابده قربون،برخی مملکت را همچون «آش با جاش» خوردند، یک «چای دبش» هم روی آن، شما اینهمه کاغذ سیاه کردهای که بگویی کپیرایت و حق مؤلف و مصنف را محترم بشمارید!
یادتان رفته پروژه خسارتبار «مولدسازی داراییهای غیرمولد دولت» را؟ یا میخواهی به تو یادآوری کنیم که سلطان بابک «ز» که بیگناه بود و سرش تا چوبه دار رفت، چگونه به واسطه دعای خیر فرشتگان آسمانی نهتنها از مرگ رهید بلکه اکنون بستانکار وزارت نفت هم شده و ممکن است به دلیل مطالباتش از ملت، در همین مرحله «نقطه و یک» چند سازمان و نهاد و هلدینگ را هم مالک شود و مادام که نفس میکشد، ادامه دهد خدمت به ملت را علیالدوام! حالا در این هاگیرواگیر که برق و آب و گاز و سوخت و همه چی ناتراز است، شما از بیکاری پرداختهای به «کپیچاپ»خوری ما؟! پاسخ حقیر این است که اولا مادامی که ما ظرفیت تحول را به دست نیاورده باشیم، جامعه و کشور متحول نخواهد شد و تحول از بالا و مبتنی بر زور هم «پایدار» نخواهد ماند. نمونههای تجربی بسیاری در این زمینه دیدهایم که نیازی به تمثیل نیست. دوم اینکه امثال سلطان بابک «ز»، اتفاقا از همین درز و دورزهای بیقانونی من و شما بهره میبرند که از این ستون تا آن ستون سر از چهلستون درمیآورند بهجای سینهکش وادیالسلام. سوم اینکه این کار زیانبار است و اندیشه و سخن دزدیدهشده -چه بهصورت مکتوب باشد و چه بهصورت چندرسانهای یا اثر هنری- به دلیل خروج از زمینه و کانتکست اصلی، عقیم و نامفهوم میشود و اتفاقا میتواند برخلاف منظور و مقصود گوینده یا سراینده و اندیشمند، درک و تفهیم شود.
با تکهکردن و گزینش یک عبارت کوتاه از یک فیلم، میتوان مفهومی را پربازدید کرد که اساسا گوینده، تمام بحث خود را در رد آن مفهوم معطوف کرده بود. با این کار، پروندههای قضائی علیه اندیشمندان و اهل قلم هم زیاد میشود؛ چون همه که «هرمنوتیک» نمیدانند، همان یک جمله و عبارت را میخوانند و میبینند و نظر میدهند به محکومیت آن نگونبخت . و آخرین نیز مفهوم دزدی است. فرقی نمیکند دزدی چقدر باشد، 30 هزار میلیارد ریال یا 30 دقیقه فایل تصویری تقطیعشده! هر دو دزدی است. اما این یکی، همچون دزدی استخوانی است از زیر خاک خلاقیت که دستی آن را از کالبدی در گوری بیرون کشیده است؛ نه آن را میخرند، نه به درد دزد میخورد. فقط شادروان، مرحوم مؤلف را در روز محشر شرمنده فقدان «عضو» میکند و برای ما بازماندگان، اندوهی دیگر بر غم عزیز میافزاید که برویم راه چارهای بیابیم که قبر عزیزانمان را نشکافند. و سخن آخر اینکه، ای کپیچاپخورنده عزیز، اگر از روی بوف کور مطلبی به نام خودت نوشتی، لااقل یک شب برای نمایش هم که شده نخواب.