|

نگاه چریکی به سنت نوروز ایرانی

نوروز نامی دیرین و آشنای خلوت و جلوت ایرانیان در درازنای قرون بلند تاریخ ایران بوده است. ایرانیان از هر گروه و قوم و تیره و ساکن در هر شهر و روستا و منطقه‌ای در دایره ایران فرهنگی یا در گوشه گوشه دنیا، نوروز را با مشترکات و البته همراه با برخی رسوم محلی گرامی داشته‌اند.

نوروز نامی دیرین و آشنای خلوت و جلوت ایرانیان در درازنای قرون بلند تاریخ ایران بوده است. ایرانیان از هر گروه و قوم و تیره و ساکن در هر شهر و روستا و منطقه‌ای در دایره ایران فرهنگی یا در گوشه گوشه دنیا، نوروز را با مشترکات و البته همراه با برخی رسوم محلی گرامی داشته‌اند.

تفاوت در شیوه‌ها و آداب و رسوم مرتبط با نوروز با توجه به تنوع پاره‌فرهنگ‌های ایرانیان، امری طبیعی و عادی است. همان‌گونه که تفاوت‌های جغرافیایی و طبیعی، نقش تعیین‌کننده‌ای بر بخشی از وجوه فرهنگی زندگی ساکنان مناطق مختلف ایران داشته و موجب تفاوت‌های بسیاری بین ایرانیان نقاط گوناگون این کشور شده است، در رسوم و آداب برگزاری نوروز نیز می‌توان این تفاوت‌ها را مشاهده کرد. این تفاوت‌ها هیچ رجحانی برای یک منطقه یا شیوه‌ای از برگزاری این سنت دیرین ایجاد نمی‌کند؛ مانند معماری، خوراک، پوشاک و حتی چهره افراد که نسبت نزدیکی با طبیعت هر منطقه دارد و برای هیچ فرد و گروهی امتیازی ایجاد نمی‌کند. انسان در ارتباط با محیط زیست خود رشد می‌کند و به نیازهای خود پاسخ می‌گوید.

اگر در شمال ایران، پشت‌بام شیب‌دار شکل می‌گیرد، در مرکز ایران سقف‌های گنبدی و بادگیرها خودنمایی می‌کنند، اما زیر این سقف‌های متفاوت با توجه به هزاران سال مناسبات عمیق اجتماعی و فرهنگی و پیوندهای نسلی و میان‌نسلی میان ساکنان آنها با تنوع تیره‌ها و اقوام، روح ایرانی در جریان است. از این نوع تفاوت‌ها را الی‌ماشاءالله می‌توان برشمرد. اما این تفاوت‌ها، به معنای تفاوت فرهنگی ساکنان نقاط مختلف ایران نیست که بخواهد مبنای مرزیابی‌ها و جدایی‌گزینی‌های اتنیکی قرار گیرد تا پس از آن بخواهیم با چسب ناچسب انواع نظریه‌های علوم اجتماعی و سیاسی مانند نظریه چندفرهنگ‌گرایی آنها را به یکدیگر بچسبانیم.

بلکه این تنوع، پاره‌های تنی واحد از فرهنگی دیرین و پویا هستند که از یک سو ارتباط عمیق اجزا با یکدیگر را در خود دارد و از سوی دیگر ارتباط تنگاتنگ اجزا با کل که در برآمدن و شکل‌گرفتن آن نقش مؤثر داشته‌اند. فرهنگ ایرانی نیز مانند کلی ارگانیک از تکامل درونی خودرویی و خودزایی اجزای خود قوام گرفته، استقرار و تداوم یافته است. برای همین است که ایرانیان در هر نقطه‌ای، در مواجهه با تفاوت‌های موجود در بین ساکنان نقاط گوناگون، احساس ناآشنایی و غریبگی و دوری نمی‌کنند و آداب و مناسک و رسوم محلی و قومی نقاط گوناگون را جزئی از وجود فرهنگی خود برمی‌شمرند و با آن همراه می‌شوند و به آن احترام می‌گذارند؛ چراکه به خوبی می‌دانند این تفاوت‌ها در کنار یکدیگر طی قرون متمادی و با داشتن خاطره ازلی مشترک که خود را در اساطیر و داستان‌ها و ادبیات و عرفان ایرانی متبلور کرده، کل یگانه زیبایی را به نام «ایران» قوام بخشیده است.

ایران، نه‌تنها یک نام که مثلا گفته شود صدها بار در شاهنامه به کار رفته یا در فلان سنگ‌نوشته عهد ساسانی حک شده ـ که البته بسیار مهم است ـ بلکه به عنوان یک مفهوم، یعنی آنچه در فاهمه نسل به نسل ایرانیان ته‌نشست شده و در دل و جان ایرانیان در پیوند بین پشتوانه‌ای دیرین که نمی‌دانیم چه زمانی بوده با آرزوهای بلند پیوند خورده و ماندگار شده است. بیهوده نیست که این بیت از نظامی گنجوی که «عالم همه تن است و ایران دل / نیست گوینده را زین قیاس خجل» 800 سال است چون چشمه‌ای جوشان خودنمایی می‌کند.

تفاوتی هم ندارد که ساکن کدام نقطه از ایران باشی: مازندران و گیلان، کردستان و آذربایجان، سیستان و بلوچستان، کرمان و یزد و فارس، خوزستان و چهار‌محال و... همه و همه دل بودن ایران را «فهم» می‌کنند. این فهم به معنای نادیده‌گرفتن تفاوت‌های ساکنان نقاط گوناگون نیست که برخی در تلاش برای برساخت دروغین آن هستند؛ به این معناست که این عناصر متفاوت نه چون موزاییک‌هایی با هویت‌های مستقل نشسته کنار یکدیگر برای تشکیل یک کل، بلکه همچون تکه‌های نخ گره‌خورده بر تاروپودی خودنمایی می‌کنند که همه آنها را به هم پیوند داده و با در کنار هم نشستن، نقشی زیبا فراهم ‌آورده‌اند و معنایی واحد تولید کرده‌اند.

نوروز به عنوان سنتی دیرین و خاطره‌ای ازلی در میان ایرانیان چنین جایگاهی دارد و هرچند در مناطق مختلف با رسوم گوناگونی برگزار می‌شود، اما هیچ یک را بر دیگری ترجیح نیست. این رسوم گوناگون، پاره‌های جداافتاده و موزاییک‌های متفاوت نیستند که ایرانیان نقاط گوناگون، چون گردشگر به آنها نظاره کنند، بلکه پاره‌های تنی واحد هستند که ایرانیان نقاط گوناگون، با همه تفاوت‌های موجود در آداب و رسوم مناطق، اما به دلیل وجود چتر زیبا و رنگین فرهنگ ایرانی، با آن پاره‌ها ارتباط معنادار برقرار می‌کنند و در فاهمه آنان به عنوان امری متفاوت و بیگانه و ناآشنا و موضوعی برای تماشا رخ نمی‌نماید. همان‌گونه که ایرانیان نقاط مختلف کشور در جشن هزار دف که در سال‌های اخیر در روستای پالنگان شکل گرفته، مشتاقانه حضور می‌یابند؛ نه برای تماشا، بلکه برای نسبت فرهنگی عمیقی که با آن دارند و درک مستقیم و بی‌واسطه جزئی از وجود خود.

هشدار و حساسیت گروهی از روشنفکران، دانشوران، ایران‌شناسان و اصحاب فرهنگ و هنر ـ که به بیانیه بیش از 800 نفر معروف شد ـ و اعتراض آنان به سیاسی‌کردن نوروز، از این زاویه و رویکرد قابل فهم است. نقد آنان به آنچه در کردستان و آذربایجان غربی در روزهای پایانی سال 1403 و روزهای آغازین سال 1404 گذشت، نسبتی با نفس برگزاری جشن نوروز توسط ایرانیان کرد ندارد.

تقلیل‌دادن هشدار آنان به اصل برگزاری این جشن در کردستان و زدن برچسب‌هایی مانند «ایدئولوژی شوونیستی و دیگرستیز» (در بیان یونس قربانی‌فر)، «گفتمان تجزیه‌هراسی» (در بیان جمال محمدی)، «نوصفویسم» (در بیان اردشیر پشنگ) و «نژادپرستی غیراخلاقی و غیرانسانی و شرورانه و فرمایشی» و «خودآگاهی مستبدانه و تهران‌زده» (در بیان بهزاد باغی‌دوست) که مدرک دانشگاهی نیز در جیب خود دارند، در بهترین حالت نشان از کژفهمی و خواندن آن بیانیه بر مبنای اغراض و سامان ایدئولوژیکی و در بدترین حالت تلاش برای آلوده‌کردن بیشتر فضای فرهنگی کشور و به‌ویژه مناطق کردنشین برای درست خوانده‌نشدن آن بیانیه و تلاش برای وارونه‌کردن آن و ساختن دیگری سلطه‌طلب با دوگانه‌سازی پارسی ـ غیرپارسی است.

امضاکنندگان بیانیه معروف به 800 نفر از اصحاب علم و فرهنگ و هنر، از جشن و شادی نوروزی در جای جای ایران، از جمله در کردستان و کرمانشاه و آذربایجان غربی از عمق جان دلشادند و چشم به آن دارند که دامنه جشن‌های ایرانی به‌ویژه نوروز که بخشی از تاروپودهای گره‌های کنار هم نشسته‌ ایرانیان هستند، در نقاط مختلف ایران و همه شهرهای ایران بار دیگر چون ققنوسی پرتوان از خاکستر برجای‌مانده سر برآورد. چه زیباست دیدن تلاش هموطنان سنندجی یا مهابادی یا بوکانی و پیرانشهری در تدارک نوروز و استقبال از آن با دست‌افشانی و پایکوبی. مگر برای نخستین بار است که ساکنان مناطق کردنشین ایران، با پایکوبی به پیشواز نوروز می‌روند، تا مشاهده آن برای اصحاب علم و فرهنگ و هنر جای پرسش ایجاد کند و آنان را به نوشتن و امضای بیانیه‌ای وادارد تا منتقدان قوم‌اندیش، آن را «بیانیه‌نگاری علیه نوروز کردی» بخوانند؟

چنین نگاهی، جز خام‌اندیشی و تلاش برای نادیده گرفته‌شدن پیام آن بیانیه نیست. جشن پیشواز و پایکوبی کردهای ایران، امری غریب و بعید نبوده که موجب صدور آن بیانیه شده باشد. امر غریب، تلاش مجموعه‌ای دوگانه (رویکردی موجود در نهادهای دولتی و رویکردی موجود در برخی قوم‌گرایان کردی با نگاه به بیرون از ایران)، برای برساخت امری متفاوت از سنت دیرین کردی در ایران و تبدیل امری فرهنگی به امری هویت‌ساز سیاسی است.

تمام تلاش ناقدان بیانیه سیاسی‌نکردن نوروز، مبتنی است بر ترس از بر‌هم‌خوردن این هویت‌سازی سیاسی و شکست دوگانه‌سازی و دگرسازی‌های پارسی ـ غیرپارسی و فروریختن بت‌های دروغین پنج‌گانه ستم ملی، سلطه‌گری زبان پارسی، تحمیل فرهنگی، نادیده‌گرفتن فرهنگ قومی توسط مرکزنشینان و کوشندگان سیاست حذف و انکار‌. نادیده‌گرفتن و تحمیل از سوی چه کسانی؟ ژاله آموزگار، عبدالمجید ارفعی، رخشان بنی‌اعتماد، جلال‌الدین کزازی، نصرالله پورجوادی، حسن انوری و دیگر کوشندگان عرصه فرهنگ و هنر ایران؟

باید بت‌های دروغین را ساخت تا بتوان به هشداردهندگان سیاسی‌کردن نوروز به راحتی توهین کرد و آنان را به «آدم‌خوران صفوی» (در بیان اردشیر پشنگ) و نویسندگان ارتجاعی (در بیان یونس قربانی‌فر) توصیف کرد تا بتوان کشته‌شدن دو چریک کرد ترکیه را برای حفظ سنت نوروزی کردهای ایران برجسته‌نمایی کرد (در بیان اردشیر پشنگ) و چشم بر جایگاه ویژه مادران و دختران کرد ایرانی و تاریخ چند هزار ساله مشترک ایرانیان در حفظ این سنت در طول قرن‌ها بست و قرن‌ها زحمت و تلاش آنان را در حفظ این سنت دیرین ندید تا بتوان قلم‌فرسایی کرد و نوشت: کوروش و قلمِ بیهقی و اسطوره‌های شاهنامه و جهان سعدی متعلق به تاریخ‌اند و برای جهان امروز تنها ارزش سمبیلک دارند و معنازا و هویت‌ساز نیستند (در بیان یونس قربانی).

باید آن بت‌ها را ساخت تا بتوان بر عناصر اساسی هویت‌ساز ایرانی چشم بست و به تقابل با ملی‌گرایی نوین مدنی ایرانیان رفت؛ باید آن بت‌ها را ساخت تا بتوان دوگانه سوگواری در فرهنگ ایرانی و اندوه‌گذاری در فرهنگ کردی را با ارجاع به نظریه‌پردازان مکتب فرانکفورت صورت‌بندی کرد و فرهنگ ایرانی را به هراس از دموکراسی متهم کرد (در بیان جمال محمدی).

گویی ایشان فراموش کرده‌ است که میزان کشته‌های احزاب کرد از یکدیگر (همان‌ها که در بیان جمال محمدی، اندوه‌گذاری در میان آنان بر این تلاش است تا بر ویرانه‌های گذشته‌ای سرکوب‌شده آینده‌ای مطلوب بنا کند و از دموکراسی نمی‌هراسد!) در دوره معاصر در بین ایرانیان سابقه نداشته است. برای همین است که نقدکنندگان بیانیه 800 نفر، تلاش دارند نوروز ایرانی کرد را نه در یکپارچگی آن با ملت ایران، بلکه در همراهی و نگاه به بیرون از مرزهای ایران و یکپارچگی کردی تعریف و تحمیل کنند.

ایرانی، پاسدار مرزهای فرهنگی ایران است؛ چه در کردستان، چه آذربایجان، چه بلوچستان، چه گیلان، چه تهران و... نه پیاده‌نظام فرهنگی گروهی که پس از سال‌ها جنگ و خونریزی به قول بنیان‌گذار و رهبر زندانی‌اش در ترکیه با بن‌بست تئوریک و نظری روبه‌رو شده است. توسعه و دموکراسی نه بر بزرگ‌نمایی‌های قومی و محلی و پرورش روحیه قوم‌گرایی، بلکه بر پرورش شهروند مدنی، مسئول، ملی‌اندیش و اخلاق‌گرا استوار است.