|

گذار نظم کهن به نظم جدید از گذرگاه جنگ اوکراین

بزرگ‌ترین حمله هوایی روسیه از آغاز جنگ اوکراین، شنبه‌شب با حمله به ساختمان اصلی کابینه دولت اوکراین در کی‌یف انجام شد. ساختمانی که محل استقرار کابینه دولت و دفتر وزرای آن است.

سید محمد حسینی سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در عربستان سعودی

بزرگ‌ترین حمله هوایی روسیه از آغاز جنگ اوکراین، شنبه‌شب با حمله به ساختمان اصلی کابینه دولت اوکراین در کی‌یف انجام شد. ساختمانی که محل استقرار کابینه دولت و دفتر وزرای آن است. طی یک سال گذشته دولت ترامپ که کشورش در کش‌دادن جنگ اوکراین نقش اصلی را بر عهده داشت، تلاش بی‌وقفه‌ای را برای آتش‌بس و توافق میان اوکراین و روسیه آغاز کرده که تاکنون به سد خواسته‌های حداکثری پوتین برخورد کرده است. آمریکا مطالباتش را از جنگ اوکراین کاهش و روسیه افزایش داده است اما هنوز نشانه‌ای از یک آتش‌بس جدید میان روسیه و اوکراین دیده نمی‌شود. جنگ اوکراین از پنجم اسفند ١٤٠٠ آغاز شد و به موضوعی پیچیده، با نقش‌آفرینی بازیگران متعدد، پرابهام و مملو از عدم قطعیت تبدیل شده است. مروری بر ٥٢ ماه گذشته یعنی از آغاز جنگ تاکنون دو سؤال بزرگ را پیش‌روی تحلیلگران روابط بین‌الملل قرار می‌دهد.

١- در عصری که جنگ‌ها کوتاه و زمان‌بندی‌شده، برنامه‌ریزی می‌شوند، چرا جنگ اوکراین به جنگی فرسایشی تبدیل شده است؟

٢- در حالی که روسیه تصور می‌کرد ظرف دو هفته جنگ را به اتمام می‌رساند و برای جنگی کوتاه برنامه‌‌ریزی کرده بود، حالا چرا پس از گذشت ٥٢ ماه حاضر به آتش‌بس نیست؟

در پاسخ به سؤال اول باید گفت که جنگ اوکراین یکی از مؤلفه‌های اصلی تشدید بلوک‌بندی در نظام بین‌الملل و گذار از نظم کهن به نظم جدید بین‌المللی شده است. آمریکا، اروپا، روسیه و چین بازیگران اصلی شکل‌دهنده به بلوک‌بندی جدید و بالمآل نظم آتی بین‌المللی هستند و نتیجه جنگ اوکراین در پیکربندی نظم آتی بسیار تعیین‌کننده خواهد بود. «استفان والت»، نظریه‌پرداز «رئالیسم تدافعی»، جنگ اوکراین را پایانی بر نظم تک‌قطبی با محوریت آمریکا دانسته است. والت با انتشار یادداشتی در سال ٢٠٢٢ در نشریه «فارن‌پالیسی» استدلال کرده بود این جنگ پایان دوران تک‌قطبی آمریکا را نمایان می‌کند و جهان را به وضعیتی برمی‌گرداند که به بهترین وجه توسط رئالیسم توضیح داده می‌شود.

«والت» در آن مقاله نوشته بود: «نتیجه جنگ اوکراین هرچه باشد، بسیاری از ناظران بر این باورند که جنگ تأثیر عمیقی بر شرایط گسترده‌تر سیاست جهانی خواهد داشت. یک دوراهی بزرگ در مسیر جاده. اگر روسیه شکست بزرگی متحمل شود، «نظم جهانی لیبرال» جان تازه‌ای پیدا می‌کند و نیروهای روسیه شکست بزرگی را متحمل می‌شوند. با پیروزی احتمالی روسیه، هنجارهای جهانی علیه تصاحب قلمرو با زور تضعیف خواهد شد و احتمالا سایرین این اختیار را خواهند داشت که هر زمان که اوضاع ژئوپلیتیک به نفع آنها همسو شود، کمپین‌های مشابهی را راه اندازی کنند. علاوه بر این، من (والت) ماجرا را جور دیگری نیز می‌بینم.

جنگ در اوکراین یک رویداد مهم است، اما نه به این دلیل که نتیجه آن فقط تأثیر مستقل چشمگیری بر توازن جهانی قدرت یا محیط هنجاری‌ای که دولت‌ها ساخته‌اند خواهد داشت؛ بلکه از این بابت مهم است که نشان‌دهنده پایان لحظه تک‌قطبی است که طی آن ایالات متحده تنها ابرقدرت واقعی جهان بود. لحظه تک‌قطبی هرگز برای همیشه دوام نمی‌آورد، اما اشتباهات فاحشی که هیچ‌کس هرگز نسبت بدان پاسخ‌گو نیست موجب مرگ زودرس آن شده است. از سوی دیگر آنچه در مورد جنگ کنونی متفاوت است این است که برای اولین بار از اوایل دهه ١٩٩٠ اما نه برای اولین بار در تاریخ، قدرت‌های بزرگ رقیب در دو طرف یک جنگ بزرگ وجود دارند. این بازگشت به الگوهای آشنای درگیری‌های قدرت‌های بزرگ (و جنگ‌های نیابتی) است و نه چیزی جدید یا منحصربه‌فرد».

تا پیش از جنگ اوکراین نظریه‌پردازان رئالیسم بر این باور بودند که آمریکا برای مهار قدرت چین باید یک ائتلاف در منطقه آسیا تشیکل دهد و حتی با روسیه نیز در زمینه مهار قدرت چین همکاری کند اما جنگ اوکراین این تلاش را بر هم زد. اولا از تمرکز آمریکا بر شرق آسیا به عنوان نقطه کانونی تنش بین واشنگتن و پکن جلوگیری کرد و ثانیا روسیه را به طور کلی از اردوگاه غرب جدا و به چین نزدیک کرد. چین سیاستی هوشمندانه در قبال جنگ اوکراین اتخاذ کرد و بر دوستی پیش از جنگ خود با روسیه وفادار ماند تا از آن برای افول اجتناب‌ناپذیر نظام تک‌قطبی آمریکا بهره‌‌برداری کند، تعمیق روابط با روسیه پس از جنگ اوکراین هم‌زمان با عدم مشارکت در جنگ اوکراین در چارچوب مهندسی بلوک‌بندی نظام بین‌الملل توسط چین انجام شده است. رؤیای چین ایجاد یک جایگزین برای نظم جهانی غربی لیبرال است که در آن چین سهم قابل توجهی داشته باشد و به مثابه یک قدرت نوظهور به یک قطب در نظام بین‌الملل تبدیل شود. «شی‌جین پینگ» و «پوتین» می‌خواهند دنیا به محدوده‌های زیر نفوذ چند کشور بزرگ تقسیم شود. چین شرق آسیا را در اختیار بگیرد، روسیه حق وتویی بر امنیت کل اروپا داشته باشد، آمریکا هم می‌تواند به خانه خود در غرب اروپا و حیات خلوت خود در فراآتلانتیک بازگردد.

پاسخ به سؤال نخست، پاسخ به سؤال دوم را نیز سهل می‌کند. روسیه ناخواسته وارد جنگ فرسایشی شد که برای آن برنامه‌ریزی نکرده بود. از نتایج این جنگ فرسایشی، کاهش نفوذ روسیه در سایر مناطق از جمله در قفقاز و خاورمیانه بود. نتیجه آن هم سقوط حکوت بشار اسد، افزایش نفوذ رقبایی نظیر ترکیه و اسرائیل در خلأ قدرتی بود که توسط روسیه در مدیترانه ایجاد شده بود. ایضا نفوذ آمریکا و ترکیه در قفقاز که در قرارداد احداث دالان زنگزور متجلی شد، از نتایج کاهش نفوذ روسیه در قفقاز بود. اما مهم‌ترین هزینه روسیه اعمال تحریم‌های سازمان‌یافته بلوک غرب علیه روسیه بود که سهم روسیه را در شبکه تجارت جهانی به‌شدت کاهش داده و این کشور را با بحران‌های اقتصادی مواجه کرده است؛ بحران‌هایی که به شکلی فزاینده ادامه دارد. حالا «منطق بقا» در ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل و دوران گذار نظم کهن به نظم جدید به پوتین حکم می‌کند تا از اهرم‌های موجود امنیتی و سیاسی خود در نظام بین‌الملل کمال بهره را ببرد. تنها آوردگاه روسیه برای حفظ جایگاه جهانی و چانه‌زنی با غرب، «جنگ با اوکراین» است. اقتصاد روسیه از شوک اولیه تحریم‌ها خارج شده و در حال سازگاری با تحریم‌هاست. برخی از کارشناسان معتقدند اقتصاد روسیه با تحریم‌ها خو کرده است.

از سوی دیگر اهرم‌های چانه‌زنی روسیه در مدیترانه و قفقاز محدود شده و میدان استراتژیک مدیترانه و قفقاز را تا حدود زیادی به رقبا واگذار کرده است. جنگ اوکراین آخرین جبهه پوتین برای سهم‌خواهی از نظم آتی بین‌المللی و حضور در بلوک‌بندی قدرت‌های بزرگ است.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.