|

کارکرد و کارویژه پست معاون‌اولی

چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش مهمی از توسعه و مقدرات کشور و بلکه سرنوشت زندگی روزمره ما در دست معاون‌اول است. این مهم به‌ویژه در دوره کنونی مشهودتر است. نقش مهم دکتر عارف برای خاتمی و دکتر جهانگیری برای روحانی انکارکردنی نیست؛ بنابراین در همه ادوار توجه همگانی به نحوه مدیریت معاون اول، فارغ از ویژگی‌های شخصی و میزان سلامت فردی‌اش، امر مهمی است.

چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش مهمی از توسعه و مقدرات کشور و بلکه سرنوشت زندگی روزمره ما در دست معاون‌اول است. این مهم به‌ویژه در دوره کنونی مشهودتر است. نقش مهم دکتر عارف برای خاتمی و دکتر جهانگیری برای روحانی انکارکردنی نیست؛ بنابراین در همه ادوار توجه همگانی به نحوه مدیریت معاون اول، فارغ از ویژگی‌های شخصی و میزان سلامت فردی‌اش، امر مهمی است. برای اهل فن ضروری‌ است که مستقل از اینکه چه کسی معاون اول است، به الزامات مدیریتی این پست مهم توجه کنند و حداقل‌هایی را در این حوزه بازشناسی کنند. اگر معاون اول مدیر باکفایتی باشد؛ ولی تیم مدیریتی نداشته باشد، برای کشور خسرانی باورنکردنی به ارمغان می‌آورد. اگر مدیر باشد، تیم هم داشته باشد‌ ولی اندیشه توسعه نداشته باشد، همچنین است؛ اگر هیچ‌یک از اینها را نداشته باشد که دیگر هیچ. چنین تأملاتی به‌ویژه در ادبیات علمی و دانش مدیریت بسیار اندک است و اجرای این حرفه را به دست تصادف و سلایق شخصی سپرده است؛ اما در این دوره ظاهرا نقش معاون اول پررنگ‌تر است و بحث در‌این‌باره اهمیت بیشتری می‌یابد. در این نوشتار بر آنم که فتح بابی در این زمینه داشته باشیم. این سخن البته برای پست‌های دیگری نیز ضروری‌ است. در نوشتار «تخصص یک وزیر» در همین ستون نکاتی را درباره وزیران یادآور شده‌ام.

1- معاون‌اولی در بین دو نقش در نوسان است «هدایت و رهبری قوه مجریه» و «مدیریت اداری» دستگاه دولت. او باید بتواند بین این دو نقش توازنی درخور داشته باشد. ایفای وظایف متعدد قانونی و اداره هیئت دولت، معاون اول را می‌تواند تا حد یک مدیر اداری تنزل دهد؛ یعنی دائما باید در جلساتی حضور یابد که عموما به تصویب تشریفاتی آیین‌نامه‌ها بپردازد. او دیگر فرصتی برای تفکر استراتژیک و هدایت و رهبری قوه مجریه ندارد و بیشتر تبدیل به یک مدیر اداری می‌شود. این البته بزرگ‌ترین خطر برای معاون اول است. در دوره‌های گوناگون شاهد بوده‌ایم که معاون اول به چنین جایگاهی تنزل پیدا کرده است و زندگی کاری او با رفتن از این سالن به آن سالن در نهاد ریاست‌جمهوری سپری می‌شده است. در نتیجه جلسات هیئت دولت نیز به همین سطح تنزل پیدا می‌کند. در چنین صورتی هیچ سخنی از برنامه‌های اساسی توسعه، استراتژی‌های کلان مدیریت کشور، هماهنگی‌های مدیریتی و مهم‌تر از همه اینها شکل‌گیری و شکل‌دهی و پیگیری گفتمان مدیریتی دولت به میان نمی‌آید. هیئت دولت در زیر آواری از تکالیف رسمی که عبارت از تصویب آیین‌نامه‌هاست، دست‌وپا می‌زند و تا به خود می‌آید، دوره چهارساله سپری شده است.

2- بهترین کارکرد برای یک معاون اول، هدایت و رهبری قوه مجریه است و نه مدیریت اداری آن. ازاین‌رو او باید بتواند تفویض اختیار کند تا بتواند به هدایت و رهبری بپردازد؛ در غیر‌این‌صورت اسیر همه چیز می‌شود و اصطلاحا باید درگیر «چاله‌ چوله‌های» روزمره اجرائی بشود. واضح است که در چنین شرایطی نمی‌تواند هیچ کاری را به صورت کامل «از آب درآورد». قانون اساسی درباره تفویض اختیار ظرفیت‌های خوبی دارد. در دوران آقای روحانی از این ظرفیت استفاده نشد. مدیر قدرتمند آن است که بتواند تفویض اختیار کند تا بتواند از حداکثر ظرفیت‌های مدیرانش استفاده کند؛ در غیر‌این‌صورت مدیرانش همواره با دست‌وپای بسته به میدان کار می‌روند.   
البته مدیریت در جمهوری اسلامی نگرانی‌های ویژه خود را دارد. برخی مدیران می‌ترسند که از زیردستان خود جا بمانند و جایگزین قدرتمندی برای خود بتراشند؛ چون در‌این‌صورت ممکن است خود به‌راحتی کنار گذاشته شوند.

3- در میان مدیران دامنه‌ای گسترده و گوناگون وجود دارد. از مدیران خودشیفته که منابع و ثروت‌های بی‌حساب و کتابی در اختیارشان است تا مدیران سیاسی، حرفه‌ای علمی و سنتی. «نحوه» به قدرت رسیدن معاون اول نقش مهمی در نحوه مدیریت او دارد. جمله قبلی را دوباره بخوانید! دکتر عارف وجهه‌ای کمتر سیاسی و بیشتر مدیریتی داشت و البته هنوز قدر مدیریت آرام، استوار و قدرتمند او دیده نشده؛ چون از او بیشتر انتظارات سیاسی داشتند و او هم البته به هر دلیل این انتظارات را برآورده نکرد. توان جمع‌بندی او در جلسات مثال‌زدنی است و این کار مهمی‌ است که از یک مدیر ارشد انتظار می‌رود. دکتر جهانگیری در میانه سیاست و اداره بود و بیشتر از تجربیات خود استفاده می‌کرد. معاون اول دولت سیزدهم دستگاه اداری رسمی را تجربه نکرده و به‌همین‌دلیل چالش‌های ویژه‌ای در پیش‌رو داشته است. نحوه مدیریت بنگاهی که از منابع مالی ویژه‌ای برخوردار است، با مدیریت شبکه تارعنکبوتی دولت متفاوت است؛ از زمین تا آسمان. امید است که معاون اول به این تفاوت اساسی توجه داشته باشد.

4- معاون اول باید برای تکمیل وظایف هدایت و رهبری قوه مجریه بر استراتژی‌های اساسی تأکید کند. ما اکنون در نقطه عطف تحریم‌ها قرار داریم. در این 40 سال «مصرف منابع» جایگزین تحریم‌ها بوده است. شرایط ویژه‌ای که در آن قرار داریم، حکم می‌کند که معاون اول بر کالاهای استراتژیک کشور تمرکز کند. پروژه سهمیه‌ای‌کردن کالاهای اساسی در چه وضعیتی قرار دارد؟ آیا رها شده است یا در حال تدبیر و مقدمات اجرائی آن هستند؟ به‌ صورتی سربسته شاید پاسخ برای ما روشن باشد؛ اما آیا همه بدنه دولت با این پاسخ هماهنگ‌اند؟ این پرسش مستقیما معطوف به ایفای نقش رهبری دستگاه معاون اول است.

5- اینکه مسئولان ارشد از نزدیک مسائل و مشکلات کشور را لمس کنند و با مردم ارتباط مستقیم داشته باشند، پسندیده است؛ اما اینکه تصور شود با حضور در بازار مولوی یا در پاساژهای شوش و علاءالدین «مشکلات حل بشوند» خیالی واهی است. متأسفانه آن‌گونه جلوه داده می‌شود که مقامات برای بررسی فلان مشکل «به‌ صورت سرزده و دوربینی» در کف خیابان حاضر شده‌اند. اگر این امر برای فریب افکار عمومی باشد، تحمل‌پذیرتر است!!! تا اینکه واقعا و از سر ساده‌لوحی و ناشی از یک رفتار مدیریتی برای بررسی و حل مشکلات باشد. گاهی به طرز عجیبی به نظر می‌آید که گزینه اخیر درست است.

6- برخی رؤسای جمهور نیاز بیشتری به یک معاون اول قوی با ویژگی‌هایی که در بالا گفته شد، دارند. با فرض وجود شایستگی‌های لازم برای معاون اول، او خود باید اختیارات ویژه‌ای داشته باشد و کسی برای او مدیر تعیین نکند. در این دولت، به نظر می‌آید کسان و نهادهایی که وزیر و معاون وزیر و مدیر تعیین می‌کنند، بسیارند.

7- به این عبارت عجیب‌و‌غریب توجه کنید: «داشبوردهای مدیریتی گذار از پالیسی آنالیسیس به پالیسی آنالیتیک را فراهم کرده است. پالیسی انفورماتیک و پالیسی مدلینگ ابزارهای اساسی در عصر دولت به‌مثابه پلتفرم است!!!». این عبارت که بس عجیب‌و‌غریب می‌نماید، واجد ظرفیت‌های مدیریتی، اجرائی، زیرساختی و فناوری در بخش خصوصی و دولتی در ایران است. ظرفیت‌شناسی مهم است. هر دولتی باید بتواند ظرفیت‌های اصلی کشور را در همه عرصه‌ها شناسایی کند و در دستور کار قرار دهد. این وظیفه معاون اول است که از طریق ایجاد فضای «مدیریت دانش توسعه‌ای» موتور محرکه چنین چیزی در دولت و حکومت باشد. این کار اصلی اوست، نه اینکه برای رتق و فتق امور مثلا به «سبزه‌میدان» برود. ابزارهای موجود کشور در حوزه فاوا به‌ویژه در بخش خصوصی ظرفیت بزرگی برای دیجیتالی‌کردن نان و کالاهای اساسی، مبارزه با قاچاق، تنظیم چرخه دام و طیور، تنظیم چرخه تولید و واردات دارو، تنظیم کشت محصولات کشاورزی و چرخه صنایع تبدیلی و غذایی و... دارد. مشکل این است که «قدرتِ دانش و قدرت اجرا» از طریق معاون اول از بالا تا پایین در این چرخه‌ها شکل نمی‌گیرد.

8- در ادامه بند بالا به این عبارت توجه کنید: «معاون اول مسئول اصلی چرخه دانش و قدرت در کشور است». اگر از این عبارت کلیدی، معاون اول، شخص رئیس‌جمهور و بدنه دولت درک روشنی داشته باشند، می‌توان انتظار داشت که اوضاع بسامان شود. بالاخره برای زندگی مردم باید نوشت. زندگی روزمره حق ماست و نوشتن فریاد ما.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها