• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    موریانه پرورش ندهید

    قتل یک قاضی در شیراز مضمون و اهمیتی بیش از یک قتل دارد. در بین انواع قتل‌ها، قتل قاضی از بقیه متمایز است و زمانی که تکرار می‌شود، نشانه‌ای سیاه و پررنگ از خشونت بی‌مهار بدخیم و کاهش احساس عدالت در جامعه است. در ۱۵ سال اخیر در ایران حدود 10 قاضی به قتل رسیده‌اند.

    قتل یک قاضی در شیراز مضمون و اهمیتی بیش از یک قتل دارد. در بین انواع قتل‌ها، قتل قاضی از بقیه متمایز است و زمانی که تکرار می‌شود، نشانه‌ای سیاه و پررنگ از خشونت بی‌مهار بدخیم و کاهش احساس عدالت در جامعه است. در ۱۵ سال اخیر در ایران حدود 10 قاضی به قتل رسیده‌اند. اغلب این قتل‌ها به شغل این قضات مربوط بوده‌اند. چندین مورد سوءقصد به قضات هم بوده است که خوشبختانه بی‌نتیجه مانده‌اند.

    قاتل‌ها معمولا کسانی بوده‌اند که از نتیجه پروندۀ قضائی خود، به حق یا ناحق راضی نبوده‌اند و از قاضی انتقام گرفته‌اند. قاضی کسی است که قدرت قانونی زیادی دارد و مرجع عدل و داد است. نام قاضی باید مترادف عدل و انصاف و بی‌طرفی و علم و دانش و اعتماد و اخلاق باشد. نام قاضی ترسی ایجاد می‌کند، شبیه ترس از عدالت. قاضی باید در امنیت کامل باشد. نه یک امنیت پلیسی، بلکه باید آنچه به‌عنوان شأن قاضی شناخته می‌شود، برای او امنیت و احترام بیاورد. قتل چند قاضی در طول 10، 15 سال -که البته آمار بسیار زیادی است- نشانه آن نیست که جامعه قضات در ایران بی‌اعتبار و بی‌احترام شده است. هزاران مقام قضائی، اعم از دادیار و بازپرس و دادستان و قضات شعب بدوی و تجدیدنظر و دیوان عالی با عزت و احترام به کار خود مشغول‌اند و مردم از ایشان دادخواهی می‌کنند. اگرچه در میان آنها تعدادی هم هستند که شایسته نام قاضی نیستند و نیز هرچند کیفیت کار قضائی پایین آمده است، ولی به هرحال مردم ملجأ و مأمنی جز این نمی‌شناسند.

    مشکل جایی دیگر است

    جرم راهی است که مجرم برای حل مشکل خود انتخاب می‌کند. این انتخاب متأثر از شخصیت فردی مجرم و وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است. جامعه که جرم‌زا باشد، افراد بیشتری با شخصیت‌های متفاوت به سمت ارتکاب جرم کشیده می‌شوند.

    وقتی در یک خیابان درِ یک اتومبیل باز است و سوئیچ روی آن است و از صاحب اتومبیل هم خبری نیست و مراقب هم ندارد، افراد بیشتری ممکن است آن اتومبیل را سرقت کنند. اما خودرویی با در قفل و دزدگیر و مراقب را فقط سارق حرفه‌ای ممکن است سرقت کند. جامعه امروز ایران حکایت همان خودرویی است که درش باز است، سوئیچ، روی آن است و کسی هم مراقب آن نیست. هر رهگذری می‌تواند چیزی از درون آن بر‌دارد، یک نفر هم می‌آید و کل خودرو را سرقت می‌کند. کسی که دست به قتل یک قاضی می‌زند، تصور می‌کند آن قاضی حق او را نداده است. اما خیلی قبل‌تر از آن و به‌تدریج حجم انبوهی از خشم و کینه بر اثر انواع مشکلات و شاید ستم‌ها در او انباشته شده است. امید او، حتی به‌ناحق به آن بوده که در دادگاه بتواند کاری بکند، اما نمی‌شود. آن خشم و کینه مثل یک دمل چرکی کثیف بیرون می‌زند. در نگاه او آن کسی که مقصر است، همان قاضی است.

    دست انتقام روی قبضه سلاح گرم یا سرد می‌رود و می‌کُشد. او قاتل است و مستحق مجازات قتل. اما مقدمه این قتل نه آن کسی است که طرف دعوا بوده ، نه آن قاضی که به ستم مقتول شده است. مقدمه اصلی آن وضعیت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به‌شدت ناهنجار و تبعیض‌آمیزی است که خشونت می‌سازد و آن را ترویج می‌کند. وضعیتی که در آن‌، چنان همه چیز را در‌هم‌ریخته و پریشان و آشفته کرده‌اند که انتخاب‌های مجرمانه هم آسان شده است؛ حتی انتخاب جرمی مانند قتل یک قاضی. آخرین برگ پرونده قتل یک قاضی، مانند دیگر پرونده‌های قتل، حکم قصاص قاتل است. اما برگ‌های دیگر چنین پرونده‌ای که هیچ‌گاه در پرونده‌های قتل یا دیگر جرائم نمی‌آیند، آن اوضاع و احوالی است که جرم را ساخته و کسی را به ارتکاب جرم کشانده است. آن سلاح گرم یا سرد را جامعه‌ای به دست قاتل می‌دهد که حکمرانی‌اش در غفلت قوانین و سیاست‌ها و برنامه‌های جرم‌زا تصویب و اجرا می‌کند و در خواب‌آلودگی نمی‌فهمد یا نمی‌خواهد بفهمد که موریانه پرورش می‌دهد و کارهایش در اقتصاد و فرهنگ و سیاست چگونه مردم بی‌پناه را به دامان رفتارهای مجرمانه می‌اندازد؛ همچنین جامعه مدنی‌اش، از قبیل دانشگاهیان بی‌خیال و روزنامه‌نگارها و گویندگان و نویسندگانش است که برای هر چیز، مطالبات متعدد دارد، اما دم نمی‌زند که چگونه موریانه جرم همه جا را می‌جود و از بین می‌برد و حتی به پایه‌های میز قاضی هم رحم نمی‌کند و سعی نمی‌کند حکمران غافل را بیدار کند و بخواهد که با اصلاح قوانین و برنامه‌ها و سیاست‌ها و از بین بردن فساد، مانع از توسعه و افزایش هولناک جرم در کشور شود. جلوی پرورش موریانه را بگیرید.