|

کامبک؟

در تاریخ معاصر ایران، نام سیاسیون بسیاری را می‌توان در سیاهه نام‌هایی قرار داد که هرچند از میدان سیاست «اخراج» نشدند، اما با «قهر خودخواسته» راهی رختکن شدند یا بر روی نیمکت نشستند. تفاوت مهم بین این کناره‌رفتگان از میدان سیاست همین‌جاست: آنهایی که روی نیمکت ماندند و به میدان بازگشتند و آنهایی که چهار گوشه میدان را بوسیدند و از روی سکوها تماشاگر بازی شدند.

در تاریخ معاصر ایران، نام سیاسیون بسیاری را می‌توان در سیاهه نام‌هایی قرار داد که هرچند از میدان سیاست «اخراج» نشدند، اما با «قهر خودخواسته» راهی رختکن شدند یا بر روی نیمکت نشستند. تفاوت مهم بین این کناره‌رفتگان از میدان سیاست همین‌جاست: آنهایی که روی نیمکت ماندند و به میدان بازگشتند و آنهایی که چهار گوشه میدان را بوسیدند و از روی سکوها تماشاگر بازی شدند.

از نام‌هایی مانند قوام‌السلطنه و محمدعلی فروغی و عبدالله انتظام و حتی پیش‌تر از آن مستوفی‌الممالک، برای جلوگیری از طولانی‌شدن این نوشته اگر بگذریم و از سال‌های نخستین انقلاب بنا بر برخی معذوریت‌ها عبور کنیم، شاید سیدمحمد موسوی‌خویینی‌ها، سرشناس‌ترین چهره‌ای باشد که بتوان سرنوشت او را پس از سکوت سیاسی مرور کرد. این روحانی پرآوازه دهه نخست انقلاب که او را رهبر معنوی دانشجویان پیرو خط امام می‌دانند و در اشغال سفارت آمریکا در تهران (رویدادی که هنوز آثار آن را بر سیاست و مهم‌تر از آن بر اقتصاد کشور می‌توان جست) نقشی کلیدی ایفا کرد، پس از سال 68، هیچ مسئولیتی جدی (به‌جز مدتی حضور در مجمع تشخیص مصلحت نظام) بر عهده نداشت و ظاهرا از این موضوع دلگیر هم بود. تا جایی که هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات سال 1368 خود می‌نویسد: «آقای موسوی‌خویینی‌ها آمد... از رهبری رنجیده، به‌خاطر اینکه ایشان را رئیس قوه قضائیه نکرده است. گفتم آیت‌الله خامنه‌ای مایل‌اند در دفتر خودشان کاری به ایشان واگذار کنند، نپذیرفت... پیشنهاد همکاری با نهاد ریاست‌جمهوری را هم دادم، گفت اگر بنا شد کاری بپذیرد، این را می‌پذیرد». و ظاهرا با پذیرفتن همین پیشنهاد هاشمی‌رفسنجانی، سه سال به عنوان رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری فعالیت کرد و بسیاری از نیروهای موسوم به «چپ» را در همین مرکز به کار گرفت. نیروهایی که عمدتا در اشغال سفارت آمریکا مشارکت داشتند، اما بعدها از صحنه سیاست در ایران حذف شده بودند و سال‌ها بعد، پس از انتخابات سال 1376 به بازی برگشتند. انتخابات سال 1376 و رقبای انتخاباتی آن، اما خود از دو جهت در این نوشته اهمیت دارد: «رجعت» یکی از شاخص‌ترین چهره‌هایی که سال‌ها قبل از آن با نوشتن استعفایی مهم، از میدان سیاست دور شده بود (سیدمحمد خاتمی) و آغاز سکوت سیاسی یکی از مهم‌ترین چهره‌های-تا آن زمان- راست‌گرای عرصه قدرت در ایران (علی‌اکبر ناطق‌نوری).

سیدمحمد خاتمی که در ابتدای انقلاب نماینده مردم اردکان و میبد در مجلس شورای اسلامی بود، هم‌زمان با حکم بنیان‌گذار انقلاب، سرپرست مؤسسه کیهان شد. این دانش‌آموخته «فلسفه غرب»، در کابینه میرحسین موسوی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. سمتی که در کابینه نخست اکبر هاشمی‌رفسنجانی نیز بر عهده داشت، تا سال 1371 که در دفاع از اهالی فرهنگ و هنر، عطای وزارت را به لقایش بخشید و در روزهایی که دیدگاه حوزه فرهنگ، مقابله با آن چیزی بود که «تهاجم فرهنگی» خوانده می‌شد، در نامه‌ای مهم به هاشمی‌رفسنجانی، استعفا داد. نامه‌ای که در آن به‌وضوح، نارضایتی خاتمی از «تلاش نامقدس برای بهره‌گیری سوء و حتی عوام‌فریبانه از احساسات نیروهای مؤمن» مشهود بود و درآن نوشته بود: «حال که مسئولان بزرگواری که بیش از من باید مدافع کلیت نظام باشند، تهدیدهای اخیر را در ساحت فرهنگ و اندیشه جدی نگرفته یا... در برابر آن سکوت کرده‌اند و همین امر سبب تجری بیشتر کج‌اندیشان شده است، بهتر است سکانداری امر فرهنگ و هنر و اطلاع‌رسانی را نیز کسانی به عهده گیرند که شخصیت و باورشان با آنچه در این صحنه جاری است ناسازگار نباشد». با این استعفا، سیدمحمد خاتمی، گوشه دنج کتابخانه ملی (به تعبیر خودش) را بر میدان سیاست ترجیح داد و سال‌ها با اهالی فرهنگ و هنر (که خاطره خوشی از سال‌های صدارت او داشتند) دم‌خور شد. کسانی که چند سال بعد و در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1376، وقتی سیدمحمد خاتمی (پس از آنکه میرحسین موسوی، کاندیداتوری در این انتخابات را نپذیرفت) برای شرکت در انتخابات سرانجام رضایت داد، به مهم‌ترین حامیان او بدل شدند. حامیانی که در میان انبوه حملات جناح راست، پیام‌رسان سیدمحمد خاتمی به جامعه شدند تا در شرایطی که صداوسیما در مقابله با او «کارناوال عاشورا» را می‌ساخت و تقریبا همه روزنامه‌های آن زمان (به جز روزنامه سلام که مدیرمسئولی آن را محمد موسوی‌خویینی‌ها بر عهده داشت) در رویارویی با او از چیزی فروگذار نمی‌کردند (کار تا جایی پیش رفت که روزنامه ابرار در آخرین روز تبلیغات انتخاباتی به نقل از «مهدوی‌کنی» تیتر زد: «حدس می‌زنیم نظر مقام معظم رهبری به آقا‌ی ناطق‌نوری است»). در انتخاباتی تاریخی، این‌بار ردای ریاست‌جمهوری بر دوش، به میدان سیاست بازگشت تا رقیبش «علی اکبر ناطق‌نوری»، سرشناس‌ترین کاندیدای شکست‌خورده جناح راست تا امروز باشد. علی‌اکبر جمشیدی معروف به ناطق‌نوری تا پیش از انتخابات سال 1376، همواره مناصب مهمی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی داشت. چهار سال وزیر کشور بود، پس از آن پنج دوره نماینده مجلس شد که دو دوره آن بر کرسی ریاست مجلس نشست. از روی همین صندلی، کاندیدای ریاست‌جمهوری شد و شکستی در آن زمان باورناپذیر را متحمل شد و مسیر گوشه‌نشینی او از همان زمان آغاز شد. او هرچند پس از این انتخابات به عضویت مجمع تشخیص نظام درآمد و از رهبری، حکم «ریاست بازرسی دفتر مقام معظم رهبری» را دریافت کرد، اما آرام‌آرام عزلت خودخواسته را ترجیح داد تا از مردی که (بنا به روایت مهدی کروبی در مناظرات انتخاباتی سال 88) با یک تماس تلفنی از رد صلاحیت محمود احمدی‌نژاد برای تصدی پست شهرداری تهران توسط وزارت اطلاعات ممانعت می‌کرد، به سیاست‌مدار بازنشسته‌ای تبدیل شود که با وجود دگرگونی‌های جدی در دیدگاه سیاسی (دیدارهای چندباره او با سید محمد خاتمی، اسحاق جهانگیری، حسن خمینی و حسن روحانی و به‌ویژه انتشار تصویری که او را در حال نماز، شانه به شانه خاتمی و جهانگیری و حسن خمینی نشان می‌داد انتقادات بسیاری بین هم‌فکران سابقش برانگیخت)، در برابر همه رویدادهای سیاسی سال‌های بعد، سکوت، تنها واکنش او باشد. سکوتی که حالا در آستانه 80 سالگی این سیاست‌مدار سال‌خورده، شاید بتوان با اطمینان بیشتری گفت که به جدایی همیشگی او از صحنه قدرت سیاسی در ایران انجامیده است. امروز در حالی که چند ماه تا انتخابات مجلس شورای اسلامی و دو سال تا انتخابات ریاست‌جمهوری باقی ‌مانده است، هستند چهره‌هایی که باید نشست و دید که آیا «بازگشت» به عرصه سیاست و «کامبک» به میدان بازی قدرت را انتخاب می‌کنند یا گوشه‌نشینی و جدایی از سپهر سیاسی کشور انتخابشان است.

در طرف راست این سیاهه می‌توان فی‌المثل از محمود احمدی‌نژاد و علی لاریجانی نام برد. اولی قهر و خانه‌نشینی 11 روزه در زمان ریاست‌جمهوری را در کارنامه دارد، اما پس از پایان دوران ریاست‌جمهوری از هیچ سوراخی برای خزیدن به درون زمین قدرت نگذشت و همواره ناکام ماند و دومی پس از رد صلاحیت در انتخابات ریاست‌جمهوری سال1400، به منتقد تمام‌عیار دور کردن خود از ساختار سیاسی کشور تبدیل شد.

در طرف چپ این فهرست اما می‌توان زیر نام «اسحاق جهانگیری» خط کشید. دانش‌آموخته دانشگاه صنعتی شریف و وزیر صنایع دولت سید‌محمد خاتمی که در انتخابات سال 1396 کاندیدا شد تا سپر بلایی باشد که رقبای محافظه‌کار حسن روحانی، در مناظرات تلویزیونی برای او تدارک دیده بودند. او هرچند در دولت حسن روحانی، پست معاون اولی را بر عهده داشت، اما هیچ‌گاه، هم‌سنگ تلاش‌هایش، قدر ندید: نه در دولت و نه البته بین اصلاح‌طلبان.

به هر روی دو انتخابات آتی نشان خواهد داد که هرکدام از بازیکنان روی «نیمکت»، کدام مشی را انتخاب می‌کنند: «عزلت» به شیوه ناطق‌نوری، یا «بازگشت» به سبک و سلوک محمد خاتمی.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها