بازخوانی کودتای 28 مرداد 32
تأملی درباره میزان خردگرایی تصمیمگیر در موقعیتهای استراتژیک
در تاریخ معاصر روزهای پایانی مردادماه برای ما ایرانیان یادآور حادثه ناخوشایند کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق است. درخصوص علل و ریشههای کودتای 28 مرداد 32 سخن بسیار گفته شده اما ما میخواهیم در این یادداشت از منظر نظریه انتخاب عقلانی و اصول سیاستگذاری خارجی که برای علاقهمندان به حوزههای روابط بینالملل نامآشناست، با طرح چند سؤال آن را بازخوانی کنیم.
باقر قائمی-دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران: در تاریخ معاصر روزهای پایانی مردادماه برای ما ایرانیان یادآور حادثه ناخوشایند کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق است. درخصوص علل و ریشههای کودتای 28 مرداد 32 سخن بسیار گفته شده اما ما میخواهیم در این یادداشت از منظر نظریه انتخاب عقلانی و اصول سیاستگذاری خارجی که برای علاقهمندان به حوزههای روابط بینالملل نامآشناست، با طرح چند سؤال آن را بازخوانی کنیم. بر این اساس میخواهیم بررسی کنیم چطور دولت آمریکا (یک بازیگر) که در ابتدا از حامیان طرح ملیکردن صنعت نفت بود تغییر موضع میدهد؟ چطور دولت آمریکا در سال ۱۳۲۶ کمک میکند و یکی از بزرگترین تهدیدات برای تمامیت ارضی ایران از طرف روسیه کمونیستی را از بین میبرد اما شش سال بعد یعنی سال 1332 دولت ملی را سرنگون میکند؟
1- ذهنیت دکتر مصدق؛ آمریکا به عنوان متحد استراتژیک
بر اساس فصل پنجم پیمان سهجانبه (ایران، شوروی، انگلستان) در 9 بهمن 1320، قوای متفق موظف بودند پس از آنکه کلیه مخاصمات مابین متفقین با دولت آلمان و متحدین آن به پایان رسید، در مدت زمانی کمتر از شش ماه نیروهای خود را از ایران بیرون کنند ولی علیرغم خروج نیروهای آمریکایی و انگلیسی دولت شوروی به بهانه واهی از تخلیه خاک ایران سر باز زد و با حمایت آنها گروه پیشهوری تبریز را اشغال و اعلام استقلال کردند که این توطئه شوروی با درایت قوامالسلطنه و حمایتهای آمریکا خنثی شد و از طرف دیگر با تصویب مجلس شورای ملی موافقتنامه قوام - سادچیکف کان لم یکن اعلام و دولت از اعطای هرگونه امتیاز نفت به دول خارجی ممنوع و مکلف شد رأسا در مورد استخراج و بهرهبرداری و فروش نفت شمال اقدام کند. این تصمیم مجلس شورای ملی باعث عصبانیت شوروی و خوشحالی آمریکا شد (عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران). مجموعه این وقایع و موضعگیریهای آمریکاییها ذهنیت مثبتی را برای مردم و دولتمردان نسبت به دولت آمریکا به وجود آورده بود.
2- اختلاف نفتی ایران و انگلیس
با رویکارآمدن دولت دکتر مصدق و ملیشدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ میان دولت ایران و انگلیس اختلاف به وجود آمد که در طول مدت نخستوزیری دکتر مصدق پنج پیشنهاد بهطور رسمی برای حل دعوای نفت مطرح شد: پیشنهاد جکسون (خرداد ۱۳۳۰)؛ پیشنهاد استوکس (مرداد ۱۳۳۰)؛ پیشنهاد بانک جهانی (دی ۱۳۳۰)؛ پیشنهاد اول انگلیس و آمریکا یا پیشنهاد ترومن- چرچیل (مرداد ۱۳۳۱)؛ پیشنهاد دوم انگلیس و آمریکا، یا پیشنهاد هندرسن، (اسفند ۱۳۳۱). اما بحث و مذاکره بر سر هیچ کدام از آنها به توافق نینجامید. در میان کارشناسان و متخصصان حوزه سیاسی درخصوص اینکه مصدق کدام پیشنهاد را باید میپذیرفت، اختلاف نظر وجود دارد ولی گفته میشود پیشنهاد بانک جهانی مفیدتر بود. صاحبنظرانی همچون همایون کاتوزیان و صادق زیباکلام بر این باورند که مصدق باید پیشنهاد بانک جهانی را میپذیرفت ولی پرفسور یرواند آبراهامیان بر این عقیده است که دکتر مصدق کار درستی کرد که پیشنهاد بانک جهانی را نپذیرفت. آیا دکتر مصدق باید یکی از این پیشنهادات را میپذیرفتند؟ چرا دکتر مصدق این پیشنهادات را نپذیرفتند و چطور منجر به کودتای 28 مرداد 32 شد؟ آیا دکتر مصدق میدانستند که به خط قرمز آمریکاییها رسیدهاند و هوشمندانه ادامه دادند تا به براندازی و کودتا انجامید؟ اصول سیاستگذاری خارجی و نظریههای راهنمای آن چه میگویند؟
3- اصول سیاستگذاری خارجی؛خردگرایی و موقعیتهای استراتژیک
اینکه یک تصمیمگیر چگونه در موقعیتهای مختلف از میان راهکارهای پیشرو انتخاب میکند، موضوع مورد بحث تئوریهای تصمیمگیری است. یکی از این نظریهها، نظریه انتخاب عقلانی است. نظریه انتخاب عقلانی به این موضوع میپردازد که برای یک تصمیمگیر در موقعیتهای مختلف تصمیمگیری چه میزانی از خردگرایی را میتوان متصور شد. از آنجایی که عرصه روابط بینالملل عرصه واقعیتهاست و نه حقیقتها، هر دولتی باید دادههای سیاست داخلی و خارجی خود را در جهتی تدوین کند که بر اساس واقعیتهای گاها تلخ محیط متعارض بینالمللی انعطافپذیر باشد و بهراحتی باعث تغییر در اولویتها و دگرگونی در سلسله مراتب اهداف ملی شود. به همین دلیل در نظریههای سیاستگذاری خارجی اتحادها و ائتلافهای بینالمللی محصول تجمع و تلاقی موقت منافع ملی است و در چارچوب موقعیت قدرت تعریف و تبیین میشود که بر اساس درکی که سیاستگذاران از منافع خویش و دیگر بازیگران (کشورها) دارند، تنظیم میشود. در نظام بینالملل دولتهای قویتر از امکانات و ابزارهای بیشتری برای حفظ منافع خویش بهرهمندند و دولتهای ضعیفتر از توانایی چانهزنی برخوردارند که وظیفه اساسی سیاستگذاران در گام اول تعیین سلسله مراتب هدفها و منافع، در گام بعدی ارزیابی واکنش سایر بازیگران (دولتها) در برابر این اولویتها و نهایتا تشخیص درست موانع و محدودیتهای غیر قابل انکار در راه تحقق این اهداف و اولویتهاست.
4- دولت آمریکا و دولت ایران؛ تقابل واقعگرایی با آرمانگرایی یا شکست خردگرایی کامل از خردگرایی محدود
به گفته خود دکتر مصدق «یکی از دلایلی که مانع حل بحران نفت گردید منافعی بود که بعضی از شرکتهای عظیم نفتی در منطقه خاورمیانه دنبال میکردند و میترسیدند که در صورت حل مشکل بر اساسی که دولت ایران پیشنهاد میکند، منافع آنها دچار مخاطره گردد» (روابط خارجی ایران دکتر علیرضا ازغندی ص ۲۲۱). همین نکته اساسی بیانگر رسیدن زمان استراتژیک برای تصمیمگیر است؛ آیا ادامه دهد یا «نرمش» نشان دهد. اینجاست که زمان اتخاذ تصمیمات استراتژیک است. به گفته ویلیام دان متخصص حوزه سیاستگذاری عمومی؛ «تصمیم استراتژیک تصمیمی است که عواقب و پیامدهای آن جبرانناپذیر باشد». با این وجود دکتر مصدق بر خواستههای خود اصرار میکند و هیچکدام از این پیشنهادات را به خاطر اینکه همه شرایط مورد نظر قانون ملیشدن صنعت نفت ایران را نداشتند رد میکند. به نظر میرسد حمایتهای آمریکا از ایران در مقابل شوروی باعث اشتباهات استراتژیک ما در سالهای بعدی به ویژه در دوران اختلاف نفتی ایران و انگلیس شد. در آن مقطع زمانی دولت دکتر مصدق روی حمایتهای دولت آمریکا برنامهریزی کرده بود که ناشی از درک نادرست ما از سیاست بینالملل بود و دقت نمیکردیم که سیاست یک بازیگر (دولت آمریکا) تحت تأثیر منافع پایدار خود و شرایط بینالملل است. در آن زمان در سطح بینالملل مبارزه با کمونیسم، جنگ کره، بحران برلین از یک طرف، نگرانی آمریکا از فراگیرشدن ایده ملیشدن نفت در کشورهای جهان سوم بر اساس الگوی ایران از طرف دیگر (گفته میشود عربستانیها و شرکت نفت آرامکو که به صورت مشترک با آمریکاییها بود بر اساس الگوی ایران خواستار بازنگری در قراردادهای خود با آمریکاییها شده بودند) همسویی منافع انگلیس و آمریکا را دوچندان کرده بود به علاوه بدون در نظر گرفتن تغییر شرایط داخلی آمریکا (پیروزی جمهوریخواهان که پایگاه اجتماعی آنها کارخانهداران و صاحبان صنایع بزرگ است) و تغییر رویه در سیاستگذاری خارجی آنها هیچکدام از پیشنهادهای ارائهشده برای حل اختلاف با انگلیس را نپذیرفتند و بر خواستههای خود تأکید میکردند. در اینجا با تهدید منافع آمریکا، دولت آمریکا در رابطه با موضوع اختلاف نفتی ایران و انگلیس تغییر رویه داد و نهایتاً به کودتا و سرنگونی دولت مصدق انجامید.
5- آموزههای سیاستی
این درسهای تاریخی تکرارپذیرند. واقعیتهای عملی در عرصه روابط بینالملل نشان میدهند که دولتها به طور فزایندهای یاد میگیرند چگونه با یکدیگر مبادله کنند. در این عرصه منافع ماهیت نسبی دارند و قابل مصالحه و قابل چانهزنی هستند و هیچ پیمان اخوت یا دشمنی پایدار بین بازیگران (کشورها) شکل نمیگیرد. در اینجا تصمیمگیر بر اساس واقعیتها و شرایط محیطی تصمیمات رضایتبخش و اقتضائی میگیرد و به شرایط متغیر محیطی توجه میکند، اصول را حفظ میکند اما مواضع را تغییر میدهد (رفتار دولت آمریکا در برابر دولت مصدق) چراکه در اصول سیاستگذاران این دولتها «ما تعهد ابدی نداریم بلکه منافع ملی برای ما امری ابدی است و وظیفه ما پیروی از آن است». بر اساس همین اصول رئیسجمهور آمریکا در پاسخ به درخواست دولت دکتر مصدق برای کمک و اعطای وام میگوید «بهتر است که دولت ایران مشکل خود با دولت انگلیس را حل کند و از آن طریق منابع مالی مورد نیاز خود را تأمین کند».
در اینجا یک بار دیگر میآموزیم که در عرصه روابط بینالملل تصمیمات بر اساس شرایط، محدودیتها، امکانات، فرصتها و چالشها نسبی و رضایتبخش هستند و نه مطلوب و آرمانی. مدلهای آرمانی به عقلانیت مطلق معتقدند و بر این باورند که حتی در عرصه روابط بینالملل میتوان بهترین منافع را به دست آورد (رفتار دولت مصدق در برابر پیشنهادات) و ذهنیت خود را بر کل واقعیت این عرصه تحمیل میکنند که به آنها اجازه بازبینی و تجدید نظر در مواضع را نمیدهد که منجر به اصرار بر نظر خود میشود و در عرصه سیاستگذاری نتیجه آن تصمیماتی میشود که عواقب و پیامدهای آن برگشتناپذیر است.