به مناسبت برگزاری نمایشگاه سیما چاووشی و مصطفی دشتی در گالری اعتماد
چارهای جز سکوت در برابر اثر هنری نداریم
وقتی از مصطفی دشتی شنیدم «40 کار را به خوبی بلدم و نقاشی جزء آنها نیست» از تأسفش خوشحال شدم. بعدها خواهم گفت چرا هنرمند اصیل همیشه به کارش مشکوک است. دشتی، آشپز و موتورسوار حرفهای است. تنیس روی میز را هم وارد است و... و او نقاش هم هست.


فاروق مظلومی
وقتی از مصطفی دشتی شنیدم «40 کار را به خوبی بلدم و نقاشی جزء آنها نیست» از تأسفش خوشحال شدم. بعدها خواهم گفت چرا هنرمند اصیل همیشه به کارش مشکوک است. دشتی، آشپز و موتورسوار حرفهای است. تنیس روی میز را هم وارد است و... و او نقاش هم هست.
نقاش خوب یا بد نیست، فقط نقاش است و همین کافی است؛ چون نقاشبودن خوب و بد ندارد، مثل خود نقاشی.
به دلایلی که خواهم گفت از اینکه به نقاشبودنش شک دارد، خوشحال شدم. اصلا اهل تواضع نیست. صادقانه به این قسمت از وجودش شک دارد و حسرت. او در هر زمینهای کار خودش را میکند و به حرف کسی اهمیت نمیدهد. اتفاق فروش آثارش مهمتر از قیمت فروش است؛ چون دوست دارد کارش یک زندگی دیگر را در جایی دیگر شروع کند.
وقتی نقاشی که طراح مطرحی است، فیگورال (اشکال نامشخص) کار میکند، یعنی با اکتساب و آموختهها پیش نمیرود. اما گروهی از نویسندگان هنری قصد دارند کارهای دشتی را به اشکال مشخص ربط دهند. این اصطلاح را از خود دشتی در یک گفتوگوی کلی و بدون مصداق شنیدهام که برخی با نقاشی فال قهوه میگیرند. راست میگوید؛ آنها با تمرکز روی اثر، اشکالی مثل ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار میاندازند.
تفسیر و تقلیل آثار دشتی به منظرهسازی شبهانتزاعی و شبیهسازی آنها به شمایلهایی مهیب از خورشید و گدازههای آتشفشان و سایر عناصر قابل رؤیت در جهان واقع، جمله معروف سوزان سانتاگ (1933-2004) را یادآوری میکند؛ «تفسیر، انتقام روشنفکر از هنر است». این انتقامجویی و خبط خطیر را قبلا در یکی از کاتالوگهای آثار مصطفی دشتی از بهرام شیردل دیدهام که دشتی بینوا را خالق تصاویری از آتشفشان و گدازههای آتشفشانی معرفی کرده بود. با خواندن آن مطلب، من دشتی را بیشتر زمینشناس یا Geotourist (زمینگردشگر) شناختم. همان موقع مطلبی در یکی از جراید نوشتم با این عنوان که دشتی نقاشِ دشت نیست. واقعیت این است که بهتر است دست از سر نقاش برداریم. ما نمیتوانیم بگوییم او چه چیزی نقاشی میکند؛ چون اصلا چیز نقاشی نمیکند. حتی وقتی سگ میکشد، سگ روی تابلو سگ را نشان نمیدهد؛ احساسی را که فقط توسط نقاشی سگ و سگبودن امکان بروز و انتقال به مخاطب را دارد بازخوانی میکند.
دانشمندان هنر که عموما فاقد گیرندههای حسی و ذوقی هستند، برای دسترسی و تسخیر اثر هنری آن را به جهان قابل دید و احساسات معمولی و قابل نامگذاری مربوط میکنند. آنها غافل هستند که تنها را ه ممکن برای ارتباط با اثر هنری، ارتباط حسی است؛ حسی که برای دریافت آن از مغز کمک نمیگیریم؛ یعنی با احساسات دمدستی تفاوت دارد. ژیل دلوز (1925-1995) سزان را مبدع این شکل احساس نمیدانست ولی معتقد بود به آن جایگاه ارزشمندی داده است (منطق احساس، ترجمه عباس سلیمیزاده، نشر روزبهان).
به عقیده دلوز، احساس -sens - معطوف به غریزه است و شاید ما هم بتوانیم احساسات -feeling- سهلالوصول را معطوف به عقل بدانیم. میخواهم بگویم مصطفی دشتی نقاش غریزی است و آثارش مثل همه آثار هنری تابع فرایند مشخص خلاقیت نیستند. دشتی چیزی یا حسی را خلق نمیکند بلکه آنچه را که از اول وجود داشته است، فرامیخواند. همان چیزی که هنرمند از اول آبستن آن است. همان چیزی که میتوان امر غیرمخلوق و ازلی دانست. امری که بودنش بعد از عدم شروع نمیشود. این امر هرگز عدم نداشته است. از اول بوده است و هنرمند فقط آن را احضار کرده است و این از بختیاری که نه از بداقبالی هنرمند است که برای این بارداری ابدی و زایمان و سقط جنین گاهبهگاه و رنجآلود انتخاب شده است. این سقط جنین عامل شک هنرمند اصیل به خودش است. هنرمند در برابر این سرنوشت غمآلود تسلیم است؛ چون هرگز ذهنیت بزرگ و غیرمادیاش با محصولی مادی که ما بهعنوان اثر هنری میبینیم یا میشنویم، یکسان نیست و نمیتواند باشد.
هنرمند آنقدر بداقبال است که امر ازلی غیرقابلفهم و در نتیجه غیرقابلانتقال با زبان را باید بازنمایی کند. امری که ژاک لاکان، فیلسوف و روانشناس فقید، آن را امر واقع میداند. همان امری که میگوید به دلیل مقاومت در برابر زبان، موجب اضطراب میشود. تنها تناظر آثار دشتی با دشت، سکوت است. آنها مثل هر اثر هنری دیگری ما را به سکوت مجبور میکنند؛ چون هرگونه انتقال حسمان با زبان آکادمیک غیرممکن است و ما را در معرض عواماندیشی روشنفکرانه (خطرناکترین ویروس مغزی قرن) و عوامفریبی قرار میدهد. با شناختی که از مصطفی دشتی دارم، خوب میدانم فکر نمیکند که با نمایش مشترک با سیما چاووشی در اولین نمایش این نقاش، تاریخ مشکوک بزرگواری را ترمیم کرده است. دشتی فقط به چاووشخوانان درونش پاسخ داده است که این کاروان را به مقصد درستی بدرقه کند. در اینجا دشتی را در مقام ناخواسته (و احتمالا ناخودآگاه یک کیوریتور حرفهای) مراقب هنری میبینیم که اعتبار افزونش را افزونتر میکند. وقتی با سیما چاووشی بهعنوان یک طراح و معمار درباره شک به قطعیت در دیزاین و عدم قطعیت در هنر به گفتوگو نشستم، متوجه شدم که برای خود او هم فارغالتحصیلی معماری از دانشگاه مکگیل در کانادا و آموزش از دانشگاه هاروارد در آمریکا، نقاط ضعف ناگریز هستند. سالها سابقه او در توسعه و تأسیس فضا که خوشبختانه از تاریخ تصویر و اندیشه آکادمیک و توریستی تغذیه نمیکند، نشان میدهد امر مؤکد در او moment است. آثارش به لحظه و آن تأکید میکنند؛ لحظاتی که بودنشان، نبودنشان را تضمین و تأمین میکنند. لحظات والا به بودن اصرار نمیکنند بلکه برای لحظه، والا«شدن» مهمتر از «بودن» است. این همان غیرقابل دسترس بودن امر والا در برابر سهلالوصولبودن امر زیباست.
در این نمایشگاه آثار دشتی و چاووشی در برابر نامگذاری و طبقهبندیهای معمول از نظر مدیوم و سبک تسلیم نمیشوند؛ آنها هم نقاشی هستند و هم حجم. و موسیقی سهمگین سام اشلامینگر این نمایش را بهسوی multimedia (چندرسانهای) برده است. وضعیت سبکناپذیری و غیرقابل طبقهبندی بودن، همان وضعیتی است که مؤثرترین و مشهورترین منتقد نیمه دوم قرن بیستم Greenberg Clement (1909-1994)، در سال 1987 در مناظرهاش با دانشجویان برکلی، آن را شاخص هنر از غیرهنر دانست.
احتمالا از فردا فالگیرهای هنری که با نام جعلی منتقد فعالیت میکنند، با پشتکار رمزگشایی و کالبدشکافی این آثار را شروع میکنند، تموج بستر کاغذ این آثار و رنگ قرمز دوان در آنها، خوراک شبیهسازی دریا با امواج خونین خواهد بود و پیشگویی جریانهای اجتماعی هم توسط این آثار دور از ذهن نیست. اینکه این آثار حامل و ناقل چه حسی هستند، برای خود هنرمندان این نمایشگاه هم معلوم نیست. فقط باید با زبان خود آثار با آنها به گفتوگو نشست؛ سکوت. اگر انتظار دارید این آثار شما را هیجانزده کند و برایتان لذتبخش باشد، احتمالا گالری را با شهربازی اشتباه گرفتهاید. اگر توانستید حسی را که از یک اثر میگیرید نامگذاری کنید، به آن اثر یا به خودتان شک کنید؛ چون شما احساسات دمدستی مثل شادی و غم را از هزاران چیز دیگر در پیرامونتان میگیرید، درصورتیکه هنر به یک احساس غیرقابلکشف میپردازد که ما را به جهانی دیگر از این جهان میفرستد.
آثار سیما چاووشی و مصطفی دشتی تا 31 مرداد در گالری اعتماد در تعامل با مخاطبان خواهد بود.