|

به بهانه نمایشگاه نقاشی‌‌های حسین مجنی با نام «تیغ و جوهر» بر دیوارهای گالری گویه

جهان امروز را جای امنی نمی‌بینم

همان‌طور که در استیتمنت نمایشگاه اخیر آمده، «در آثار نقاش لحظه‌ها در «بداهگی» و با خاکستری‌های رنگی خلق می‌شود. روش به‌کارگیری رنگ‌ها و قلم‌گذاری‌ها، استفاده از پس‌زمینه‌های عمدتا تیره و شکل طراحی‌ها به ویژگی‌های اکسپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم انتزاعی نزدیک است».

جهان امروز را جای امنی نمی‌بینم
حسین گنجی روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، منتقد هنرهای تجسمی و مدیر و مشاور ارتباطات و توسعه برند

همان‌طور که در استیتمنت نمایشگاه اخیر آمده، «در آثار نقاش لحظه‌ها در «بداهگی» و با خاکستری‌های رنگی خلق می‌شود. روش به‌کارگیری رنگ‌ها و قلم‌گذاری‌ها، استفاده از پس‌زمینه‌های عمدتا تیره و شکل طراحی‌ها به ویژگی‌های اکسپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم انتزاعی نزدیک است». حسین مجنی نقاش باسابقه و البته در حاشیه و بی‌سروصدایی است. از سال ۱۳۵۵ در گالری تهران تا امروز در گالری گویه، پرکار بوده و در بیش از ۲۰ نمایشگاه انفرادی و چندین نمایشگاه و رویداد گروهی شرکت داشته اما کمتر اهل گفت‌وگو و حضور در رسانه بوده است. از سوی دیگر مجنی، کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه هنر تهران دارد، اما کمتر خود را در چارچوب‌های آکادمیک هنر نگه داشته است. نمایشگاه نقاشی «تیغ و جوهر» در خانه فرهنگ و هنر گویه بهانه‌ای دست داد تا با او به گفت‌وگو بنشینیم.

 از «تیغ و جوهر» برایمان بگویید و آثاری که در آن به نمایش درآمده است؟ چرا چنین نامی بر این نمایشگاه گذاشته شد؟

در دهر همیشه مرد دانا خوار است‌/ صاحب هنر از زمانه در آزار است‌/ باور نکنی، ببین که در روز مصاف‌/ خون می‌خورد آن تیغ که جوهردار است (میرعین علی جرباذقانی، سده یازدهم).

میرعین علی از رباعی‌سرایان گمنام اواسط قرن یازدهم هجری است. احوال مختصری از او در تذکره نصرآبادی آمده و مابقی منابع همان مطلب را از روی هم دست‌نویسی کرده‌اند. مضمون خون‌خوردن تیغ جوهردار و ربط‌دادن آن به رنج‌خوردن افراد با قابلیت و با اصل‌ونسب در اشعار صائب تبریزی چند نوبت آمده است: رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن‌/ از خون نصیب تیغ به مقدار جوهرست‌.  یا: می‌خورد خون تیغ جوهردار در بند نیام‌/ از سواد شهر رخت خود به صحرا می‌کشم. یا در جایی دیگر صائب می‌سراید: تیغ جوهر ار او را گو به چشم خود ببین‌/ آن که گوید برنمی‌خیزد نهنگ از چشمه‌سار

البته نام و عنوان‌هایی که برای اثر یا یک نمایش انتخاب می‌شود هم می‌تواند تعریف یا معرفی مستقیم یا غیرمستقیم باشد یا عنوانی بی‌معنی و درخور  ‌توجه که خود یک ژانر و معنی جدیدی را ایجاد می‌کند و به نظرم کمی ذوق و ذکاوت می‌خواهد که مزه و طعمی را اعلام کند یا ناقوسی باشد برای جلب‌ توجه.

تیغ‌های جوهردار شمشیرهایی بودند که صنعتگران اصفهانی به تأسی و تجربه صنعتگران هندی می‌ساختند و آهن‌ها را لایه‌لایه می‌کوبیدند، در آخر به آن جوهری می‌دادند که شمشیر سخت و آخته و حالت فنری به خود می‌گرفت و در جنگ‌ها دچار شکستگی نمی‌شد و این تیغ‌ها را خون‌ریز یا خون‌خواری می‌گفتند. البته خود من با شمشیر و خون بسیار مخالف هستم و نظرم این بود که نوع بنی‌بشر به جای جنگ و ساختن سلاح‌های جنگی، اگر در صلح و سازندگی راه پیموده بود، امروز معضلی به نام گرفتاری‌های بشری نداشتیم و آن پارادایس یا بهشتی را که آرزو داشت، ساخته بود. از مطلب دور نشویم. کلمات بعضی وقت‌ها معنی دوسویه پیدا می‌کنند‌‌؛ در جایی تیغه و جوهر آسیب‌ناپذیری و انعطاف را نشان می‌دهد و از سویی دیگر معنی خون دل را شعرای بزرگ از آن استخراج کرده‌اند. خون دل خوردن هنرمندان و متفکرانی که دارای لیاقت و شایستگی بوده و همیشه از گزند روزگار و کوته‌اندیشان در امان نبوده‌اند و دچار بی‌مهری و عدم درک زمانه شده‌ و بعدا قدر و قیمت آنها دریافت شده است، اما چه سود!

 چه شد که سراغ هنر رفتید و اولین مشوق شما چه کسی بود؟

افتادن در مسیر هنر پیش‌زمینه‌هایی را در بطن خود نهفته دارد که می‌تواند بسیار پیچیده و عمدی یا اتفاقی باشد و اینکه هنر امری است که در ذات بشر نهفته است و در صورت مساعد‌بودن بروز می‌کند. قضیه این‌گونه نیست که در کسی یک‌شبه اتفاق بیفتد، بلکه به مرور در انسان ایجاد شده و جان می‌گیرد و بروز خود را اعلام می‌کند و انسان در این مسیر گام برمی‌دارد و می‌ماند. حکایت من حکایتی طولانی است که در این مجال نمی‌گنجد و می‌توانم پاره‌ای از آنها را بیان کنم و به زبان بیاورم. از کودکی آن‌طور که می‌گویند و یادم هست، در و دیوارها را دائما خط‌خطی می‌کردم. در دوران دبیرستان درس آناتومی انسانی داشتیم و دفتری بود که باید نقش این اعضا را در آن طراحی می‌کردیم و آن دفتر برای خود نمره‌ای داشت، این اشکال و اعضا را به خوبی طراحی می‌کردم و همیشه نمره خوبی می‌گرفتم. بعد از دیپلم کنکور هنر دادم و در ورودی آن سال شاگرد اول شدم و بیشتر در این فکر بودم که مهارت‌های اولیه را بیاموزم و بیشتر از کتابخانه دانشگاه استفاده کنم. هنوز هنر به سراغ من نیامده بود، بلکه اولویت پیدا‌کردن تکنیک‌هایی برای ابراز بیان یا خواندن آوازی بود که خود از آن بی‌خبر بودم. می‌خواستم این مسئله را برسانم که زمان و بستر زندگی باید طوری فراهم شود که آن جرقه و آن «آن» متولد شود و آنگاه می‌توانیم بگوییم هنر و هنرمند سراغ هم رفته و یکدیگر را در نقطه‌عطفی ملاقات کرده‌اند و سراییدند و هنر آغاز می‌شود. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها.

 همان‌طور که از سابقه برمی‌آید و البته مجموعه آثار و فعالیت‌ها، حضور جدی در هنر داشته‌اید ولی به آن میزان حضور رسانه‌ای یا سر‌و‌صدا به اندازه مقدار حضور نمی‌بینیم؟ آیا این در حاشیه نشستن و کارکردن تعمدی است؟

چراهای بسیاری وجود دارد که چرا بعضی وقت‌ها هنرمندی در سایه می‌ماند و در بوق و کرنا دمیده می‌شود، البته هنرمندان عمیق و جدی دارای مرض شیدایی هستند و از خود بی‌خبر می‌شوند و بیشتر در کار خود عمیق و به راستای زندگی و کار خود فکر می‌کنند و به دنبال تبلیغات نیستند و حتی به قول ایرج‌میرزای بزرگ فرصت پاکنویس‌کردن اشعار خود را ندارند. برای هنرمندی که راه حرفه‌ای‌بودن را برمی‌گزیند، باید ابزار و ادواتی باشند که آنها نیز حرفه‌ای عمل کنند، مثل اسپانسر یا رسانه‌هایی که به دور از غرض و مرض باشند و سواد خواندن نوشته‌های او را داشته باشند و به قول معروف او را لانسه کنند. من هنرمندی مستقل بوده و هستم و از مشارکت‌های گروهی کناره گرفته و بیشتر مشغول کار بوده‌ام. البته در زمان خود، کارهایم رسانه‌ای شده و همیشه نقدهای خوب و مثبتی از کارهایم گرفته‌ام. اما چون اعتقاد داشتم که هنرمند نباید رج بزند و خود را تکرار کند، تا زمانی که کتاب و بیان تازه‌ای نمی‌داشتم اقدام به برگزاری نمایش نمی‌کرده و فاصله سه سال یا پنج سال که شاید حافظه جمعی را به خود معطوف نکرده باشد و از طرف دیگر، در یک جامعه پر از سوءتفاهم به سر می‌بریم و جناح‌بندی‌ها و دسته‌بندی‌های مختلف وجود داشته که ما از آن بی‌خبر بوده یا در آن شرکت نمی‌کردیم و همین امر ممکن است تا حدودی من و کارهایم را در محاق و سایه نگه داشته باشد، اما به قول معروف همیشه خورشید را نمی‌توانند در زیر ابر پنهان کنند. اگر فروغ و دستمایه‌ای در کارها باشد، در زمان خود روشن و تابناک خواهد شد.

 در خلق اثر چقدر به خودآگاه و ناخودآگاه و تقسیم‌های این‌چنین معتقد هستید و خودتان را در هنگام تولید اثر مقید به نظم و طرح از پیش فکرشده می‌دانید، یا پیرو هر‌چه پیش آید خوش آید و به ناخودآگاه خود می‌سپارید؟

هنر در بینابین ضمیر آگاه و ناخودآگاه خواب و بیداری اتفاق می‌افتد و وزنه احساس است که یک اثر را موفق یا غیرموفق می‌کند. در بداهه‌نوازی موسیقی یا بداهه‌سرایی یا بداهه در نقاشی، زمینه‌ها و محاکاتی را باید طی کرده باشی تا بتوانی به روانی آب حرکت کنی و شاهد تولد اثری باشی. روزی شخصی از من سؤال کرد که این کارها را با چه حسابی نقاشی می‌کنی؟ گفتم حساب مال حساب است و اینجا هنر و احساس است که حرف اول و آخر را می‌زند. استایل و سبکی که من کار می‌کنم احتیاج به پیش‌طرح و اسکیز ندارد بلکه شما با اولین ضربات قلم‌مو و با بوم نقاشی در چالش هستید و آن‌قدر طرح و رنگ سبک و سنگین می‌شوند تا در جایی خود می‌گوید که به نوعی کمال نزدیک شده‌ایم. در آن لحظه قلم از حرکت بازمی‌ایستد و دیگر نمی‌توانی نقطه‌ای به آن اضافه یا نقطه‌ای را کم کنی. هرچه پیش آید خوش آیدی در کار نیست، بلکه حاصل کار باید به کمالی نسبی رسیده باشد تا به آن رضایت بدهی و آن را تاریخ و امضا بزنی و مهر تأییدی بر آن اثر بخشی.

  سرچشمه اصلی کارها و سوژه‌های خود را کجا می‌دانید و بهتر است بگویم ایده‌ اصلی کارهایتان کجاست؟

سرچشمه و سوژه اصلی کارهای من زندگی و نگاهی است که به خود و جهان اطراف خود دارم. سوژه و ابژه در کارهای من درهم‌تنیده هستند و هیچ‌گاه سوژه‌ای را انتخاب نمی‌کنم، بلکه در پهنای بوم می‌خواهم سوژه را متولد و تمام‌شده به دست بیاورم. انتخاب نمی‌کنم بلکه او انتخاب می‌کند و در یک نقطه به هم می‌رسیم. انتخاب سوژه و پروردن آن یک امر آگاهانه تعمدی است و باید اتود بزنی و کار را بپرورانی و به سوژه نزدیک شوی که به نظرم کاری عبث است و بیشتر شما را از سوژه دور می‌کند و چیز دیگری از کار درمی‌آید.

 تمرکز بر رنگ‌های محدود و خاکستری یکی از مشخصه‌های آثار شماست. رنگ در آثار شما چه چیزی را نمایندگی کرده یا می‌خواهد توصیف کند؟

وقتی دنیا خاکستری باشد، رنگ‌های خالص جلوه‌گری می‌کنند و دیالوگ زیبایی آغاز می‌شود. در این زمینه یکی از هنرمندان بزرگ و پراندیشه و توانمند که می‌شناسم، خاکستری و رنگ‌های خالص را به خوبی در خدمت گرفته و تنها این نیست که با رنگ بازی کرده باشی، قوی‌ترین دیالوگ حسی را با بیننده برقرار می‌کند و هزار جهت را نشانه می‌رود و رندی و بازیگوشی او در کارهایش او را در ردیف شاعرانی همچون عبید بزرگ قرار می‌دهد. او و جناب کیومرث هارپا که در زمینه بالندگی فرهنگ و هنر ما گلی است که در جنگلی وحشی روییده که بسیار با عظمت و ماندگار است، طول عمر و طول آثارش را آرزو دارم. شایعه کرده‌اند که هنرمندان با هم نمی‌سازند؛ گوکن به ونگوگ حمله کرد و ونگوگ بینی خود را برید و به... هدیه داد.

اگر تضاد یا چالشی باشد در نوع نگاه، اندیشه و راه هنرمند است که نقدهایی را برمی‌انگیزد و خروس‌جنگی ظاهر می‌شود. سنت بسیار آرام و مردابی است و آفرینش و بدعت خواب مرداب را آشفته می‌کند. بنابراین چنین تضادهایی مثل تضاد خاکستری و رنگ‌های روشن است. در کارهای من هیچ یا خیلی کم آگاهانه نگاه می‌کنم و بیشتر دست من نقاشی می‌کند و بدون اینکه به چشم و ذهن اجازه سبک و سنگین و آگاهی و فکر سالوس که همیشه نفع‌طلب است، تکیه و اجازه ابراز وجود بدهم، پس خیلی نمی‌توانم خود و کارهایم را آنالیز کنم و بهتر است شما و هم بلکه بهتر است از دریچه احساس به آن نگاه کنیم.

  چقدر اهل مطالعه هستید و چه آثار و کتاب‌های بیشترین تأثیر را در شکل‌گیری آثار و جهان‌بینی شما بر جای گذاشته‌اند؟

اهل مطالعه یعنی بتوانی عوامل درونی و بیرونی را به روشنی ببینی و راه درست را انتخاب کنی که در عمر کوتاه خود به بیراهه نروی و یمین و یسار و جا‌بلقا و... را درست ببینی و جهت را اشتباه نروی و اگر راه هنر را در پیش داری یا در زندگی به درستی گام برداری. در زمانی که کتاب زیاد می‌خواندم و گوش‌به‌زنگ بودم که چه شعر و شاعری به پشت ویترین کتاب‌فروشی آمده یا چه کتابی از زیر چاپ بیرون آمده و سعی بر آن بود که به کنجکاوی‌های خود پاسخ دهیم. دیرزمانی است که تنبل شده‌ام و رغبتی به خواندن ندارم مگر اینکه مطلب دندان‌گیری باشد. روزی خانمی چند کتاب در ساک خود گذاشته بود و آنها را می‌فروخت، گفت کتاب می‌خوانید گفتم فعلا خیر، گفت چرا؟ گفتم اگر زیاد کتاب بخوانی خیلی دانا می‌شوی و خودت را با همه‌چیز در تضاد می‌بینی و معترض می‌شوی و می‌روی زندان یا کشته می‌شوی. لبخند تلخی زد اما چند کتاب از او خریدم. ما در حیطه غریزه، احساس و حافظه جمعی به زندگی و به راه خود شکل می‌دهیم. بنابراین خواندن کتاب آگاه‌شدن از پیام و تجربه و گذشتگان است که راهی را به عبث و چندباره نرویم و راه‌های تازه‌ای را به روی خود بگشاییم. یادم نیست چه کتاب‌هایی را خوانده‌ام و نمی‌دانم در آینده چه کتاب‌هایی را خواهم خواند. فعلا دچار آب‌مروارید چشمی هستم و خواندن بسیار مشکل است و این سؤال شما من را به کتاب‌خواندن تشویق کرد.

  چهره‌ها و نمادها و اشکال ناواضح در آثارتان به تعمد و بسیار به کار گرفته شده است. این اشکال، تصاویر و چهره‌ها آیا انسان یا رؤیاها و تخیلات او را روایت می‌کنند؟

هنر از مرز واقعیت تا مرز تخیل محض در نوسان است و دامنه وسیعی دارد. گاهی شبحی از واقعیت است و گاهی در هاله‌ای از ابهام و ایهام مخاطب را با خود می‌برد و شروع و پایان هر اثر را به خود او واگذار می‌کند. من زیاد دخل و تصرفی ندارم. هرجا که لازم باشد، متوقف می‌شود و قلم را پس می‌زند و من آن اثر را تمام‌شده می‌دانم. هنر باید احساس تخیل و رؤیای مخاطبان را برانگیخته کند و فرصت همراهی و هم‌رازی را به مخاطب بدهد تا او را با پرواز خود همراه کند.

 برخی از هنرمندان به جنبه زیبایی‌شناسی اثر توجه بیشتری دارند و عده‌ای هم مفهومی‌بودن اثر برایشان در اولویت است. برای شما کدام اولویت دارد، آیا زیبایی را قربانی مفهوم و مضمون اثر می‌کنید؟

زیبایی‌شناسی با مفهوم و محتوا تضاد ندارد بلکه قالب بیرونی که شکل باشد و معنی درونی که محتوا یا مفهوم درهم‌تنیده هستند و با یکدیگر یک اثر را کامل می‌کنند و هیچ‌کدام را نمی‌شود قربانی دیگری کرد. هر ژانری در هنر زیبایی و مسائل زیباشناختی مخصوص به خود را دارد. تراژدی و کمدی هر دو سر و ته یک داستان هستند و هرکدام بر اصول زیباشناسی خود بررسی می‌شوند. منظور اگر خوشگل‌سازی و بزک‌کردن باشد تا با سلیقه‌های میانی و پایین‌تر کنار بیاید و پولی به دست بیاورند، به نظرم می‌آید که مرده‌ای را آرایش و بزک می‌کنند تا بتوانند آن را معنوی و زنده جلوه‌گر کنند. من کار خود را به شکل آزاد و بدون سبک و سنگین کردن سلیقه مشتری یا بیننده انجام می‌دهم و هیچ‌گونه سفارش‌پذیری ذهنی را در کارهایم رعایت نمی‌کنند، بلکه به دنبال اثری هستم که اثر‌گذار باشد و راهگشا و حدودی تازه که ممکن است نگاه‌ها و سلیقه‌های میانی را در بر نگیرد و چنگی به دل آنها نزند. پرویز مرزبان که یادش به خیر باشد می‌گفت مجنی بیا من رو ... نیست بلکه سلیقه‌های متوسط را فراری می‌دهد این نوع نگرش شجاعت یا سادگی خاصی را طلب می‌کند که راه سختی را طی کنی و از هیچ پیام خطرآفرین آن ترسی نداشته باشی. من به پوسته بیرونی و ظاهری زیبایی که در اصطلاح عامیانه خوشگلی گفته می‌شود، اهمیت نمی‌دهم و از سانتی‌مانتالیسم و خوشگل‌سازی پرهیز می‌کنم و آنچه را که لازم است و حقیقتی در آن نهفته است، در پوسته سطحی زیبایی اهمیت می‌دهم و هیچ‌کدام را فدای دیگری نمی‌کنم.

  از این روزها برایمان بگویید. به عنوان نقاش جهان را چگونه می‌بینید وآیا مجموعه تازه‌ای در دست دارید؟

جهان جایی زیباست به شرط آنکه بشری نادرست و خطاکار در آن وجود نداشته باشد. ردپای تاریخ انسانی پر از خون و خشونت و جهل بشریت که با جنگ‌های گوناگون در جهت نابودی و تجاوز و سوزاندن و تخریب کره زمین کوشا بوده و به هیچ جانداری رحم نمی‌کند. جهان جایی زیباست با آب‌های زلال و سرچشمه‌های پاک و درختان و پرندگانی زیبا و آسمانی آبی. آسمان را با هواپیما و دریا را با کشتی و زمین را با سوزاندن مواد فسیلی و ریختن سم مهلک آلوده کرده و می‌کنیم، برده‌داری انسانی هنوز پایان نیافته و برده‌داری خونین و خشن حیوانات و درست‌کردار. به شکل وحشیانه‌ای ادامه دارد. اخبار خشونت و ناامنی و سیاهی در فضا پراکنده هستند. هر روز زندان‌ها بزرگ‌تر می‌شوند و هر روز سلاح‌های کشنده‌تری را امتحان می‌کنیم. متأسفانه به‌عنوان یک هنرمند جهان امروز را جای امنی نمی‌بینم. اگر انسان پولی را که خرج اسلحه و جنگ‌افزار و لشکرکشی کرده، در فرهنگ، هنر، رفاه، امنیت روحی و جسمی خود خرج کرده بود، امروز ما دیوارهای بلندی نداشتیم و درِ خانه‌های خود را سه‌قفله نمی‌کردیم و همه از هم هراس نمی‌داشتیم. جهان مکانی زیباست به شرط آنکه بنی‌بشر سر عقل بیاید و کره‌ای به این زیبایی را به آتش نکشد. انگار خبری از مهر و مهربانی نوع بشر به گوش نمی‌رسد و به قدری جهل فعال است که اندیشه و خرد در مقابل آن رنگ باخته و مغلوب شده است. البته نمی‌خواهم آن‌قدر تلخ‌بین و سیاه‌بین باشم و ذکر مصیبت و ناله سر دهم. نوع بشر این همه خرابی را به وجود آورده و باز نوع بشر است که می‌تواند جهان را رو به آبادانی ببرد و دست از شرارت بردارد. اما درباره برنامه‌های آینده کاری خودم، پروژه خاصی را در دست ندارم و مشغول کار هستم تا نتایج جدیدی به دست آورم و مجموعه فراهم شود که اگر امکانات باشد، به نمایش درآید. تشکر از شما و این گفت‌وگو.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها