|

ایرانشهر و دکتر طباطبایی و بی‌سوادی تاریخی جامعه

درگذشت دکتر طباطبایی جامعه ایران‌گرایان را در سوگ فرو برد؛ ولی گرچه جسم معمار اندیشه نوین ایرانشهری در دل خاک خفته؛ اما اندیشه ناب ایرانشهری مانند همیشه زنده و جاویدان است و در دل تاریخ هزاران‌ساله این آب و خاک همچنان در مقابله با دسیسه‌های انیرانیان اهریمنی از حرکت بازنمی‌ایستد.

ایرانشهر  و  دکتر طباطبایی و بی‌سوادی  تاریخی جامعه

میرمهرداد میرسنجری*:‌ درگذشت دکتر طباطبایی جامعه ایران‌گرایان را در سوگ فرو برد؛ ولی گرچه جسم معمار اندیشه نوین ایرانشهری در دل خاک خفته؛ اما اندیشه ناب ایرانشهری مانند همیشه زنده و جاویدان است و در دل تاریخ هزاران‌ساله این آب و خاک همچنان در مقابله با دسیسه‌های انیرانیان اهریمنی از حرکت بازنمی‌ایستد.

ایرانشهر کجاست و اندیشه ایرانشهری چیست؟

در نبود کمترین آگاهی‌رسانی تاریخی و ملی و کمترین آموزش اصول وطن‌پرستی در کتاب‌های درسی مدارس ایران و رسانه‌های رسمی، به‌ویژه صداوسیما، فقر سواد تاریخی در ایران بیداد می‌کند، در این فقر فرهنگی بسیاری از مردم ایران با واژه ایرانشهر و اندیشه ایرانشهری آشنا نیستند و برخی حتی آن را ابداع دکتر طباطبایی می‌دانند! در همین حال، تجزیه‌طلبان «چندملت‌گرا»، حتی منکر اصل‌های بدیهی تمامیت سرزمینی، یگانگی ملت و پرچم ملی ایران هستند و نام و ملت ایران را اختراع رضاشاه پهلوی در ۸۸ سال پیش معرفی می‌کنند و دستاویزشان را هم قانون‌ نامیدن ایران به جای پرشیا در متون خارجی در دوره رضاشاه در دی ۱۳۱۳ اعلام می‌کنند! این در حالی است که نام ایران از هزاره‌ها پیش در متون تاریخی متداول بوده، از کتیبه‌های داریوش بزرگ تا ۸۰۰ بار تکرار نام ایران در شاهنامه فردوسی بزرگ و از صفویه تا نادرشاه که خود را نادر ایران‌زمین معرفی می‌کرده و از کاربرد نام ایران در متن قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای تا متن قانون اساسی مشروطه (به‌عنوان سومین قانون اساسی مدرن دنیا پس از آمریکا و ژاپن) در ۱۲۸۵ خورشیدی!، یعنی ۱۹ سال پیش از آغاز پادشاهی رضاشاه پهلوی!

ایرانشهر (ērānšahr)، برآمده از واژه پارسیگِ ērān (آریاییان)، نام شاهنشاهی ایران در ایران باستان بوده است، به معنای سرزمین ایران بزرگ از جیحون تا فرات و از قفقاز تا کرانه‌های جنوبی خلیج فارس. در دوران پادشاهی ساسانیان، این واژه معنای فراقومی سرزمینِ ایرانیان را به خود گرفته‌، به‌عنوان واحدی جغرافیایی-فرهنگی.

بر‌اساس متون و کتیبه‌های باقی‌مانده، در این سرزمین، با مرزهای مشخص، افراد مختلف از ادیان مختلف، فراتر از باورهای مذهبی و قومی، خود را شهروند «ایرانشهر» دانسته‌اند.

شاپور یکم ساسانی، در ۱۸۰۰ سال پیش، در سنگ‌نبشته سه‌زبانه‌اش در قبله زرتشت شیراز، خویش را «فرمانروای ایرانشهر» شناسانده است.

دکتر طباطبایی قریب ۳۰ سال کوشید که به خفتگان بفهماند واقعیت ایران و دولت ملی در ایران سابقه‌ای کهن دارد و ربطی به پیدایش دولت‌های ملی در اروپا ندارد و هوشمندانه مخالفان ایرانشهر و اندیشه ایرانشهری را تهدیدکنندگان وحدت ملی ایران می‌دانست.

دکتر طباطبایی در یکی از سخنرانی‌هایش بر این نکته‌ها پای می‌فشرد که: «اگر شرق‌شناسی آنچه باشد که ادوارد سعید گفته است، ایران، در ذیل شرق و جهان اسلام قرار نمی‌گیرد... و برخلاف آنچه نویسندگان و مورخان غربی نوشته‌اند، حتی آنهایی که ایران را می‌شناخته‌اند، از کنار واقعیات تاریخی و تاریخ فرهنگی ما عبور کرده‌اند. باید مرکز ثقل در باب ایران را از نظام دانش غربی به ایران منتقل کنیم... استادان دانشگاه‌های ما حتی نمی‌توانند از پایین‌ترین سطح ایدئولوژی غربی، بالاتر صحبت کنند. به طور مثال هرگاه بحث از ایرانشهری می‌شود، می‌گویند این یک نظریه فاشیستی است؛ در‌حالی‌که اندیشه و تمدن ایرانشهری، یک بحث کاملا علمی است. متأسفانه دانشگاه‌های ما در بومی‌ترین نقطه، غیربومی هستند».

دکتر طباطبایی درباره مفهوم ایرانشهر چنین گفته است: «ایرانشهری یعنی تداوم اندیشه ایرانی در دوره اسلامی. بررسی موردی من در حالات و نوشته‌ها و آثار خواجه نظام‌الملک طوسی (که یکی از عالمان و امرای بزرگ ایرانی بوده)، نشان داد که خواجه نظام‌الملک طوسی، صرفا یک کارگزار نبوده است. او با اینکه هم علوم روز را می‌دانسته و هم به علوم دینی تسلط داشته و هم به‌شدت دیندار بوده؛ ولی زمانی که در باب سیاست صحبت می‌کند، توجهش به ملیت است...

ایران از ابتدا کشوری متفاوت و با نظام اندیشه‌ای متفاوت نسبت به جهان عرب بوده است. ایرانشهر یا ایران‌زمین، یعنی ایران بزرگ فرهنگی و این محدوده جغرافیایی، از بخارا تا شامات و مصر را در بر می‌گرفته است.

ایران، یک واقعیت تاریخی است؛ کافی است به تمام منابعی که از قرن دوم درباره تاریخ ایران نوشته شده مراجعه کنید، حدود و ثغور ایران کاملا مشخص و روشن است.

به‌همین‌دلیل اگر به‌خصوص یک استاد تاریخ بگوید که ایران را رضاشاه ساخت و جعل اوست، به آن معناست که مرخص است؛ زیرا به‌هیچ‌وجه چنین نیست و او نمی‌داند ایران تا زمان رضاشاه در زبان‌های اروپایی «پرس» (پرشیا) خوانده می‌شد و بعدا به این نتیجه رسیدند که این پرشیا در وضعیت جغرافیای سیاسی ایران، بخشی از فارس است؛ بنابراین پیشنهاد کردند که کلمه ایران را که دست‌کم ٢٠٠٠ سال سابقه دارد، به کار ببرند... .

ابن کثیر عرب در قرن هشتم گفته است که عرب نمی‌تواند شاهنامه داشته باشد. مشخص است؛ زیرا شاهنامه‌داشتن مستلزم ملت‌بودن است».

دکتر طباطبایی به‌درستی بر این باور بود که:

«مخالفت با ایرانشهری به جریان‌های گریز از مرکز بازمی‌گردد... یک منطق ملی بر امور ما جاری است که آن منطق مطابق با منطق کشورهایی که ذیل امت هستند و ایدئولوژی‌های ذیل آنها، متفاوت است... .

یک مورد حرف هگل در حدود ١٨٢٠ میلادی در درس‌هایش است که می‌گوید تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود...».

کوتاه سخن اینکه در فقر ترویج اندیشه ایرانشهری است که کشورهای ۳۰‌ساله و ۵۰‌ساله و صد‌ساله همسایه هریک مدعی گوشه‌ای از تاریخ و فرهنگ و خاک و آب سرزمین هزاران‌ساله ما هستند و ما فقط نظاره‌گریم، در فقر تبلیغ فلسفه ایرانشهری است که نام یک زن ایرانی در کتاب گینس به‌عنوان رکورددار «بیشترین شرکت در دوی ماراتن در یک سال (۱۶۸ مسابقه)» به ثبت رسیده؛ ولی نه او و نه بسیاری دیگر نمی‌دانند نام ماراتن یک تبلیغ تحقیرآمیز ضد ایرانی است که با تحریف تاریخ به یادبود شکست ایران از یونان بزرگ داشته می‌شود و در این ناآگاهی جمعی ایرانیان، فدراسیون دوومیدانی هم با افتخار اعلام می‌کند هر سال با بودجه بیت‌المال، مسابقه بین‌المللی ماراتن در کیش را با شکوه تمام در دستور کار دارد!

در فقر تبلیغ و ترویج و آموزش اندیشه ایرانشهری است که در رسانه ملی ایران، به جای ترویج واژه «چشم اسفندیار»، واژه پاشنه‌ آشیل مدام تکرار می‌شود و گزارشگر فوتبال هم نام پاره تن ایرانشهر، تاجیکستان را نمی‌داند و آن را با ترکمنستان و بعد خوزستان اشتباه می‌گیرد(؟!) و در فقر فرهنگی اندیشه ایرانشهری است که در‌حالی‌که همه دنیا کورش بزرگ نویسنده نخستین منشور جهانی حقوق بشر را می‌ستایند؛ ولی نویسنده‌ای در شبکه نسیم رسانه ملی اعلام می‌کند چون نام پدربزرگمان کورش نبوده، پس کورش موجودی خیالی و موهوم است!

* استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلیتیک 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها